مقام ممتاز اهل البيت - سیری در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در نهج البلاغه - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقام ممتاز اهل البيت

موضع سره و لجأ امره و عيبة علمه و موئل حكمه، و كهوف كتبه، و جبال دينه؛ بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه... لا يقاس بال محمد صلي الله عليه و آله من هذه الامة احد و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا، هم اساس الدين و عماد اليقين، اليهم يفي ء الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة، الان اذ رجع الحق الي اهله و نقل الي منتقله. [ نهج البلاغه، خطبه 2. ]

جايگاه راز خدا، پناهگاه دين او، صندوق علم او، مرجع حكم او، گنجينه هاي كتابهاي او، و كوههاي دين او مي باشند، بوسيله آنها پشت دين را راست كرد و تزلزلش را مرتفع ساخت... احدي از امت با آل محمد صلى اللَّه عليه و آله قابل قياس نيست. كساني را كه از نعمت آنها متنعمند با خود آنها نتوان هم ترازو كرد، آنان ركن دين و پايه يقينند، تند روان بايد به آنان "كه ميانه روند" برگردند و كند روان بايد سعي كنند به آنان برسند، شرائط ولايت امور مسلمين در آنها جمع است و پيغمبر درباره آنها تصريح كرده است و

آنان كمالات نبوي را به ارث برده اند، اين هنگام است زماني كه حق به اهلش بازگشته به جاي اصلي خود منتقل گشته است.

آنچه در اين چند جمله به چشم مي خورد، برخورداري اهل بيت از يك معنويت فوق العاده است كه آنان را در سطحي مافوق سطح عادي قرار مي دهد. و در چنين سطحي احدي با آنان قابل مقايسه نيست، همچنانكه در مسأله نبوت مقايسه كردن افراد ديگر با پيغمبر غلط است، در امر خلافت و امامت نيز با وجود افرادي در اين سطح، سخن از ديگران بيهوده است.

نحن شجرة النبوة و مهبط الرسالة و مختلف الملائكة و معادن العلم و ينابيع الحكم. [ نهج البلاغه خطبه 106. ]

ما درخت نبوت و فرودگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدنهاي علوم و سرچشمه هاي حكمتهائيم.

اين الذين زعموا انهم الراسخون في العلم دوننا؟! كذبا و بغيا علينا ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم بنا يستعطي و يستجلي العمي. ان الائمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم لا تصلح علي سواهم و لا تصلح الولاة من غيرهم. [ نهج البلاغه خطبه 144. ]
كجايند كساني كه به دروغ و از روي حسد "كه خداوند ما را بالا برده و آنها را پائين، به ما عنايت كرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد كرده، و آنها را خارج" گفتند كه راسخان در علم- كه در قرآن آمده است- آنانند نه ما؟! تنها بوسيله ما هدايت جلب، و كوري بر طرف مي گردد؛ امامان از قريش اند اما نه همه قريش بلكه خصوص يك تيره، از بني هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان راست نيايد و كسي غير از آنان چنين شايستگي را ندارد.

نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لا توتي البيوت الا من ابوابها، فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقا. [ نهج البلاغه خطبه 153. ]

جامه زيرين و ياران واقعي و گنجوران دين و درهاي ورودي اسلام مائيم، به خانه ها جز از درهائي كه براي آنها مقرر شده است نتوان داخل شد، فقط دزد است كه از ديوار "نه از در" وارد مي شود.

فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن، ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا. [ نهج البلاغه، خطبه 153. ]

بالاترين آيات ستايشي قرآن درباره آنان است، گنجهاي خداي رحمان اند، اگر لب به سخن بگشايند آنچه بگويند عين حقيقت است، فرضا سكوت كنند ديگران بر آنان پيشي نمي گيرند.
هم عيش العلم و موت الجهل، يخبركم حلمهم "حكمهم" عن علمهم. و صمتهم عن حكم منطقهم، لا يخالفون الحق و لا يختلفون فيه. هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق في نصابه و انزاح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه عن منبته عقلوا الدين عقل وعاية و رعاية لا عقل سماع و رواية، فان رواة العلم كثير و رعاته قليل. [ نهج البلاغه خطبه 239. ]

آنان مايه حيات علم و مرگ جهل مي باشند، حلم و بردباريشان "يا حكمهائي كه صادر مي كنند و رأيهائي كه مي دهند" از ميزان علمشان حكايت مي كند، و سكوت هاي به موقعشان از توام بودن حكمت با منطق آنها خبر مي دهد، نه با حق مخالفت مي ورزند و نه در حق اختلاف مي كنند. آنان پايه هاي اسلام و وسائل احتفاظ مردمند، به وسيله آنها حق به جاي خود برمي گردد و باطل از جائي كه قرار گرفته دور مي شود و زبانش از بيخ بريده مي شود، آنان دين را از روي فهم و بصيرت و براي عمل فرا گرفته اند، نه آنكه طوطي وار شنيده و ضبط كرده باشند و تكرار كنند، همانا ناقلان علوم فراوان اند اما جانبداران آن كم اند.

در ضمن كلمات قصار نهج البلاغه داستاني نقل شده كه كميل بن زياد نخعي گفت: اميرالمؤمنين عليه السلام "در دوره خلافت و زمان اقامت در كوفه" دست مرا گرفت و با هم از شهر به طرف قبرستان خارج شهر بيرون رفتيم. همينكه به خلوتگاه صحرا رسيديم، آه
عميقي از دل بر كشيد و به سخن آغاز كرد.

در مقدمه سخن فرمود: اي كميل! دلهاي فرزندان آدم به منزله ظرفها است، بهترين ظرفها آن است كه بهتر مظروف خود را نگهداري كند پس آنچه مي گويم ضبط كن.

علي در اين سخنان خود كه اندكي مفصل است، مردم را از نظر پيروي راه حق به سه دسته تقسيم مي كند و سپس از اينكه انسانهاي لايقي نمي يابد كه اسرار فراواني كه در سينه انباشته دارد بدانان بسپارد، اظهار دلتنگي مي كند اما در آخر سخن خود مي گويد: البته چنين نيست كه زمين به كلي از مردان الهي آنچنان كه علي آرزو دارد خالي بماند، خير همواره و در هر زماني چنين افرادي هستند هر چند كم اند:

اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته. و كم ذا و اين؟ اولئك و الله الاقلون عددا و الاعظمون عند الله قدرا، يحفظ الله بهم حججه و بيناته، حتي يودعوها نظرائهم، و يزرعوها في قلوب اشباههم. هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة، و باشروا روح اليقين، و استلانوا و ما استوعره المترفون، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلي. اولئك خلفاء الله في ارضه و الدعاه الي دينه، آه آه شوقا الي رويتهم. [ نهج البلاغه، حكمت 139. ]

چرا، زمين هرگز از حجت "خواه ظاهر و آشكار يا ترسان و پنهان" خالي نيست زيرا حجتها و آيات الهي بايد باقي بمانند. اما چند نفرند؟ و كجايند؟ آنان به خدا قسم از نظر عدد از همه كمتر و از نظر منزلت در نزد خدا از همه بزرگترند، خداوند به وسيله آنها دلائل خود را نگهداري مي كند تا آنها را نزد مانندهاي خود بسپارند و در دل امثال خود بذر آنها را بكارند علم از غيب و باطن در منتهاي بصيرت بر آنها هجوم كرده است، به روح يقين پيوسته اند، آنچه بر اهل تنعم دشوار است بر آنها آسان است، و آنچه مايه وحشت جاهلان است مايه انس آنان است، دنيا و اهل دنيا را با بدنهائي همراهي مي كنند كه روحهاي آن بدنها در جاي ديگر است و به عاليترين جايگاهها پيوسته است، آري جانشينان خدا در زمين خدا و دعوت كنندگان مردم به دين خدا اينانند، آه آه چقدر آرزوي ديدن اينها را دارم.

در اين جمله ها هر چند نامي ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاي مشابهي كه در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مي شود كه مقصود، ائمه اهل بيت مي باشند.

از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل كرديم معلوم شد كه در نهج البلاغه علاوه بر مسأله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسي، مساله امامت به مفهوم خاصي كه شيعه تحت عنوان حجت قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائي بيان شده است.

/ 73