منطق نهج البلاغه
منطق نهج البلاغه در باب حق و عدالت، بر اين اساس است. اينك نمونه هائي در همين زمينه:در خطبه 207 كه قبلا قسمتي از آنرا نقل كرديم چنين مي فرمايد:
اما بعد فقد جعل الله لي عليكم حقا بولاية امركم و لكم علي من الحق مثل الذي لي عليكم، والحق اوسع الاشياء في التواصف و اضيقها في التناصف، لا يجري لاحد الا جري عليه و لا يجري عليه الا جري له
خداوند براي من به موجب اينكه ولي امر و حكمران شما هستم حقي بر شما قرار داده است و براي شما نيز بر من همان اندازه حق است كه از من بر شما. همانا حق براي گفتن، وسيعترين ميدانها و براي عمل كردن و انصاف دادن، تنگترين ميدانها است. حق به سود كسي جريان نمي يابد مگر آنكه به زيان او نيز جاري مي گردد و حقي از ديگران بر عهده اش ثابت مي شود، و بر زيان كسي جاري نمي شود و كسي را متعهد نمي كند مگر اينكه به سود او نيز جاري مي گردد و ديگران را درباره او متعهد مي كند.
چنانكه ملاحظه مي فرمائيد، در اين بيان همه سخن از خدا است و
حق و عدالت و تكليف و وظيفه، اما نه به اين شكل كه خداوند به بعضي از افراد مردم فقط حق اعطاء فرموده است و آنها را تنها در برابر خود مسؤول قرار داده است، و برخي ديگر را از حقوق محروم كرده آنان را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بي حد و نهايت مسؤول قرار داده است و در نتيجه عدالت و ظلم ميان حاكم و محكوم مفهوم ندارد.
و هم در آن خطبه مي فرمايد:
و ليس امرؤ و ان عظمت في الحق منزلته و تقدمت في الدين فضيلته بفوق ان يعان علي ما حمله الله من حقه، ولا امرؤ و ان صغرته النفوس و اقتحمته العيون بدون ان يعين علي ذلك او يعان عليه.
هيچكس "هر چند مقام و منزلتي بزرگ و سابقه اي درخشان در راه حق و خدمت به دين داشته باشد" در مقامي بالاتر از همكاري و كمك به او در اداء وظايفش نمي باشد و هيچكس هم هر اندازه مردم او را كوچك بشمارند و چشمها او را خرد ببينند در مقامي پائين تر از همكاري و كمك رساندن و كمك گرفتن نيست.
و نيز در همان خطبه مي فرمايد:
فلا تكلموني بما تكلم به الجبابرة و لا تتحفظوا مني بما يتحفظ عند اهل البادرة و لا تخالطوني بالمصانعه و لا تظنوا بي استثقالا
في حق قيل لي و لاالتماس اعظام لنفسي، فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه فلا تكفوا عن مقالة بحق او مشوره بعدل.
با من آنسان كه با جباران و ستمگران سخن مي گويند سخن نگوئيد؛ القاب پر طنطنه برايم به كار نبريد، آن ملاحظه كاريها و موافقتهاي مصلحتي كه در برابر مستبدان اظهار مي دارند، در برابر من اظهار مداريد؛ با من به سبك سازشكاري معاشرت نكنيد، گمان مبريد كه اگر به حق سخني به من گفته شود بر من سنگين آيد و يا از كسي بخواهم مرا تجليل و تعظيم كند كه هر كس شنيدن حق يا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و سنگين آيد عمل به حق و عدالت بر او سنگين تر است پس از سخن حق يا نظر عادلانه خودداري نكنيد.