منطق اگزيستانسياليستي - سیری در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در نهج البلاغه - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منطق اگزيستانسياليستي

از اينرو به حق بر اگزيستانسياليسم- كه مي خواهد منكر هر نوع تعين و رنگ و شكل براي انسان بشود و هر تقيدي "ولو تقيد به مدار و راه خاص" را بر ضد انسانيت انسان مي داند و تنها بر آزادي و بي قيدي و تمرد و عصيان تكيه مي كند- ايراد گرفته اند كه لازمه اين فلسفه هرج و مرج اخلاقي و بي تعهدي و نفي هر گونه مسؤوليت است.

آيا تكامل از خود بي خود شدن است؟

اكنون مي توانيم به سخن اول خود برگرديم؛ آيا حركت و تكامل مستلزم از خود بي خود شدن است؟ آيا هر موجودي يا بايد خودش خودش بماند و يا بايد راه تكامل پيش گيرد؟ پس انسان يا بايد انسان بماند و يا متحول و متكامل گردد و تبديل به غير انسان گردد؟

پاسخ اينست كه حركت و تكامل واقعي يعني حركت شي ء به سوي غايت و كمال طبيعي خود، و به تعبير ديگر حركت از راه مستقيم طبيعت و خلقت به هيچوجه مستلزم اين نيست كه خود واقعي آن موجود تبديل به خود ديگر گردد.

آنچه خود واقعي يك موجود را تشكيل مي دهد وجود او است نه ماهيتش. تغيير ماهيت و نوعيت به هيچ وجه مستلزم تبديل خود به ناخود نيست. صدرالمتألهين كه قهرمان اين مسأله است تصريح مي كند كه انسان نوعيت مشخص ندارد و مدعي است كه هر موجود متكامل در مراتب تكامل، انواع است نه نوع. رابطه يك وجود ناقص با غايت و كمال طبيعي خود، رابطه يك 291 شي ء با يك شي ء بيگانه نيست بلكه رابطه خود با خود است، رابطه خود ضعيف است با خود واقعي. آنجا كه شي ء به سوي كمال واقعي خود در حركت است، از خود به سوي خود حركت مي كند و به تعبيري مي توان گفت از ناخود به خود حركت مي كند. تخم گياهي كه در زمين مي شكافد و از زمين مي دمد و رشد مي كند، ساقه و شاخه و برگ و گل مي دهد، از خود به سوي نا خود نرفته است؛ اگر خود آگاه مي بود و به غايت خويش شاعر مي بود، احساس از خود بيگانگي نمي كرد.
اين است كه عشق به كمال واقعي عشق به خود برتر است و عشق ممدوح خودخواهي ممدوح است.

شيخ اشراق رباعي لطيفي دارد، مي گويد:
هان تا سر رشته خرد گم نكني

خود را ز براي نيك و بد گم نكني
رهرو توئي و راه توئي، منزل تو

هشدار كه راه خود به خود گم نكني
پس از اين مقدمات، اجمالا مي توانيم حدس بزنيم كه ميان خواستن خدا، حركت به سوي خدا، تعلق و وابستگي به خدا، عشق به خدا، بندگي خدا، تسليم به خدا، با هر خواستن ديگر و حركت ديگر و وابستگي ديگر و عشق و بندگي و تسليم ديگر تفاوت از زمين تا آسمان است. بندگي خدا بندگى اي است كه عين آزادي است، تنها تعلق و وابستگى اي است كه توقف و انجماد نيست، تنها غير پرستي است كه از خود بيخود شدن و با خود بيگانه شدن نيست، چرا؟ زيرا او كمال هر موجود است، مقصد و مقصود فطري همه موجودات است: و ان الي ربك المنتهي. [ نجم: 42. ]

اكنون به نقطه اي رسيده ايم كه مي توانيم بيان قرآن را در زمينه اينكه فراموشي خدا فراموشي خود است، باختن خدا باختن همه چيز است، بريدن با خدا سقوط مطلق است، توضيح دهيم.

/ 73