سیری در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در نهج البلاغه - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارزش عدالت

تعليمات مقدس اسلام اولين تاثيري كه گذاشت روي انديشه ها و تفكرات گروندگان بود. نه تنها تعليمات جديدي در زمينه جهان و

انسان و اجتماع آورد بلكه طرز تفكر و نحوه انديشيدنها را عوض كرد، اهميت اين قسمت كمتر از اهميت قسمت اول نيست.

هر معلمي معلومات تازه اي به شاگردان خود مي دهد و هر مكتبي اطلاعات جديدي در اختيار پيروان خود مي گذارد، اما تنها برخي از معلمان و برخي از مكتبها است كه منطق جديدي به شاگردان و پيروان خود مي دهند و طرز تفكر آنان را تغيير داده نحوه انديشيدنشان را دگرگون مي سازند.

اين مطلب نيازمند توضيح است. چگونه است كه منطقها عوض مي شود؟ طرز تفكر و نحوه انديشيدنها دگرگون مي گردد؟

انسان چه در مسائل علمي و چه در مسائل اجتماعي از آن جهت كه يك موجود متفكر است استدلال مي كند و در استدلالهاي خود، خواه ناخواه بر برخي اصول و مبادي تكيه مي نمايد و با تكيه به همان اصول و مبادي است كه استنتاج مي نمايد و قضاوت مي كند.

تفاوت منطقها و طرز تفكرها در همان اصول و مبادي اولي است كه در استدلالها و استنتاجها به كار مي رود، در اينست كه چه نوع اصول و مبادئي نقطه اتكاء و پايه استدلال و استنتاج قرار گرفته باشد. اينجا است كه تفكرات و استنتاجات متفاوت مي گردد.

در مسائل علمي تقريبا طرز تفكرها در هر زماني ميان آشنايان با روح علمي زمان يكسان است، اگر اختلافي هست ميان تفكرات عصرهاي مختلف است ولي در مسائل اجتماعي حتي مردمان همزمان نيز همسان و همشكل نيستند و اين خود رازي دارد كه اكنون مجال بحث در آن نيست.

بشر در برخورد با مسائل اجتماعي و اخلاقي خواه ناخواه به نوعي
ارزيابي مي پردازد؛ در ارزيابي خود براي آن مسائل درجات و مراتب يعني ارزشهاي مختلف قائل مي شود و بر اساس همين درجه بندي ها و طبقه بنديها است كه نوع اصول و مبادئي كه به كار مي برد با آنچه ديگري ارزيابي مي كند متفاوت مي شود و در نتيجه طرز تفكرها مختلف مي گردد.

مثلا عفاف، خصوصا براي زن، يك مسأله اجتماعي است، آيا همه مردم در ارزيابي خود درباره اين موضوع يك نوع فكر مي كنند؟ البته نه، بي نهايت اختلاف است، برخي از مردم ارزش اين موضوع را به حد صفر رسانده اند. پس اين موضوع در انديشه و تفكرات آنان هيچ نقش مؤثري ندارد و بعضي بي نهايت ارزش قائلند و با نفي اين ارزش براي حيات و زندگي ارزش قائل نيستند.

اسلام كه طرز تفكرها را عوض كرد به اين معني است كه ارزشها را بالا و پائين آورد، ارزشهائي كه در حد صفر بود، "مانند تقوا" در درجه اعلي قرار داد و بهاي فوق العاده سنگين براي آنها تعيين كرد و ارزشهاي خيلي بالا را از قبيل خون و نژاد و غير آن را پائين آورده تا سر حد صفر رساند.

عدالت يكي از مسائلي است كه به وسيله اسلام حيات و زندگي را از سر گرفت و ارزش فوق العاده يافت. اسلام به عدالت، تنها توصيه نكرد و يا تنها به اجراء آن قناعت نكرد بلكه عمده اينست كه ارزش آنرا بالا برد ، بهتر است اين مطلب را از زبان علي عليه السلام در نهج البلاغه بشنويم.

فرد باهوش و نكته سنجي از اميرالمومنين علي عليه السلام سوال مي كند:

العدل افضل ام الجود؟

آيا عدالت شريفتر و بالاتر است يا بخشندگي؟

مورد سوال دو خصيصه انساني است، بشر همواره از ستم، گريزان بوده است و همواره احسان و نيكي ديگري را كه بدون چشمداشت پاداش انجام مي داده مورد تحسين و ستايش قرار داده است.

پاسخ پرسش بالا خيلي آسان به نظر مي رسد: جود و بخشندگي از عدالت بالاتر است زيرا عدالت رعايت حقوق ديگران و تجاوز نكردن به حدود و حقوق آنهاست، اما جود اينست كه آدمي با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غير مي كند، آن كه عدالت مي كند به حقوق ديگران تجاوز نمي كند و يا حافظ حقوق ديگران است از تجاوز و متجاوزان، و اما آنكه جود مي كند فداكاري مي نمايد، و حق مسلم خود را به ديگري تفويض مي كند پس جود بالاتر است.

واقعا هم اگر تنها با معيارهاي اخلاقي و فردي بسنجيم مطلب از اين قرار است، يعني جود بيش از عدالت معرف و نشانه كمال نفس و رقاء روح انسان است، اما...

ولي علي عليه السلام برعكس نظر بالا جواب مي دهد. علي عليه السلام به دو دليل مي گويد عدل از جود بالاتر است، يكي اينكه:

العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها.

عدل جريانها را در مجراي طبيعي خود قرار مي دهد. اما جود جريانها را از مجراي طبيعي خود خارج مي سازد.

زيرا مفهوم عدالت اين است كه استحقاقهاي طبيعي و واقعي در نظر گرفته شود و به هر كس مطابق آنچه به حسب كار و استعداد، لياقت دارد داده شود، اجتماع حكم ماشيني را پيدا مي كند كه هر جزء آن در جاي خودش قرار گرفته است. و اما جود درست است كه از نظر شخص جود كننده- كه مايملك مشروع خويشرا به ديگري مي بخشد- فوق العاده با ارزش است، اما بايد توجه داشت كه يك جريان غير طبيعي است، مانند بدني است كه عضوي از آن بدن بيمار است و ساير اعضاء موقتا براي اينكه آن عضو را نجات دهند فعاليت خويش را متوجه اصلاح وضع او مي كنند. از نظر اجتماعي چه بهتر كه اجتماع چنين اعضاء بيماريرا نداشته باشد تا توجه اعضاء اجتماع به جاي اينكه به طرف اصلاح و كمك به يك عضو خاص معطوف شود، به سوي تكامل عمومي اجتماع معطوف گردد.

ديگر اينكه:

العدل سائس عام و الجود عارض خاص.

عدالت قانوني است عام و مدير و مدبري است كلي و شامل، كه همه اجتماع را در بر مي گيرد و بزرگراهي است كه همه بايد از آن بروند، اما جود و بخشش يك حالت استثنائي و غير كلي است كه نمي شود رويش حساب كرد.

اساسا جود اگر جنبه قانوني و عمومي پيدا كند و كليت يابد ديگر جود نيست.

علي عليه السلام آنگاه نتيجه گرفت:

فالعدل اشرفهما و افضلهما. [ نهج البلاغه، حكمت. 437. ]

پس از ميان عدالت وجود، آنكه اشرف و افضل است عدالت است.

اين گونه تفكر درباره انسان و مسائل انساني، نوعي خاص از انديشه است بر اساس ارزيابي خاصي، ريشه اين ارزيابي اهميت و اصالت اجتماع است. ريشه اين ارزيابي اينست كه اصول و مبادي اجتماعي بر اصول و مبادي اخلاقي تقدم دارد، آن يكي اصل است و اين يكي فرع، آن يكي تنه است و اين يكي شاخه، آن يكي ركن است و اين يكي زينت و زيور.

از نظر علي عليه السلام آن اصلي كه مي تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و همه را راضي نگهدارد، به پيكر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعيض قادر نيست حتي روح خود ستمگر و روح آن كسي كه به نفع او ستمگري مي شود راضي و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمديدگان و پايمال شدگان، عدالت بزرگراهي است عمومي كه همه را مي تواند در خود بگنجاند و بدون مشكلي عبور دهد، اما ظلم و جور كوره راهي است كه حتي فرد ستمگر را به مقصد نمي رساند.

مي دانيم كه عثمان بن عفان قسمتي از اموال عمومي مسلمين را در دوره خلافتش تيول خويشاوندان و نزديكانش قرار داد، بعد از عثمان علي عليه السلام زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند كه عطف به ما سبق نكند و كاري به گذشته نداشته باشد . كوشش خود را

محدود كند به حوادثي كه از اين به بعد در زمان خلافت خودش پيش مي آيد، اما او جواب مي داد كه:

الحق القديم لا يبطله شي ء

حق كهن به هيچ وجه باطل نمي شود.

فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال براي خود زن گرفته باشند و يا كنيزكان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال برمي گردانم.

فان في العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق. [ از خطبه 15 نهج البلاغه. ]

همانا در عدالت گنجايش خاصي است؛ عدالت مي تواند همه را در برگيرد و در خود جاي دهد، و آنكس كه بيمار است اندامش آماس كرده در عدالت نمي گنجد بايد بداند كه جايگاه ظلم و جور تنگتر است.

يعني عدالت چيزي است كه مي توان به آن به عنوان يك مرز ايمان داشت و به حدود آن راضي و قانع بود، اما اگر اين مرز شكسته و اين ايمان گرفته شود و پاي بشر به آن طرف مرز برسد ديگر حدي براي خود نمي شناسد، به هر حدي كه برسد به مقتضاي طبيعت و شهوت سيري ناپذير خود تشنه حد ديگر مي گردد و بيشتر احساس نارضائي مي نمايد.

/ 73