لياقت و فضيلت
از مسأله نص صريح و حق مسلم و قطعي كه بگذريم مسأله لياقت و فضيلت مطرح مي شود، در اين زمينه نيز مكرر در نهج البلاغه سخن به ميان آمده است، در خطبه شقشقيه مي فرمايد: اما و الله لقد تقمصها ابن ابي قحافه و انه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي ينحدر عني السيل و لا يرقي الي الطير.
به خدا سوگند كه پسر ابوقحافه خلافت را مانند پيراهني به تن كرد در حالي كه مي دانست آن محوري كه اين دستگاه بايد برگرد آن بچرخد من هستم. سرچشمه هاي علم و فضيلت از كوهسار شخصيت من سرازير مي شود و شاهباز و هم انديشه بشر از رسيدن به قله عظمت من باز مي ماند.
در خطبه 188 اول مقام تسليم و ايمان خود را نسبت به رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سپس فداكاريها و مواساتهاي خود را در مواقع مختلف
يادآوري مي كند و بعد جريان وفات رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله را در حالي كه سرش بر سينه او بود، و آنگاه جريان غسل دادن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله را به دست خود نقل مي كند، در حالي كه فرشتگان او را در اين كار كمك مي كردند و او زمزمه فرشتگان را مي شنيد و حس مي كرد كه چگونه دسته اي مي آيند و دسته اي مي روند و بر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله درود مي فرستند. و تا لحظه اي كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله را در مدفن مقدسش به خاك سپردند زمزمه فرشتگان يك لحظه هم از گوش علي عليه السلام قطع نگشته بود. بعد از يادآوري موقعيتهاي مخصوص خود از مقام تسليم و عدم انكار- بر خلاف بعضي صحابه ديگر- گرفته تا فداكاريهاي بي نظير و تا قرابت خود با پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله تا جائي كه جان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در دامن علي عليه السلام از تن مفارقت مي كند چنين مي فرمايد:
فمن ذا احق به مني حيا و ميتا؟
چه كسي از من به پيغمبر در زمان حيات و بعد از مرگ او سزاوارتر است؟
قرابت و نسب
چنانكه مي دانيم پس از وفات رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله سعد بن عباده انصاري مدعي خلافت شد و گروهي از افراد قبيله اش دور او را گرفتند، سعد و اتباع وي محل سقيفه را براي اينكار انتخاب كرده بودند، تا آنكه ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح آمدند و مردم را از توجه به سعد بن ابي عباده باز داشتند و از حاضرين براي ابوبكر بيعت گرفتند، در اين مجمع سخناني ميان مهاجران و انصار رد و بدل شد و عوامل مختلفي در تعيين سرنوشت نهائي اين جلسه تاثير داشت.
يكي از به اصطلاح برگهاي برنده اي كه مهاجران و طرفداران ابوبكر مورد استفاده قرار دادند اين بود كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله از قريش است و ما از طائفه پيغمبريم. ابن ابي الحديد در ذيل شرح خطبه 65 مي گويد:
عمر به انصار گفت: عرب هرگز به امارت و حكومت شما راضي نمي شود زيرا پيغمبر از قبيله شما نيست، ولي عرب قطعا از اينكه مردي از فاميل پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله حكومت كند، امتناع نخواهد كرد... كيست كه بتواند با ما در مورد حكومت و ميراث محمدي معارضه كند و حال آنكه ما نزديكان و خويشاوندان او هستيم.
و باز چنانكه مي دانيم علي عليه السلام در حين اين ماجراها مشغول وظائف شخصي خود در مورد جنازه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بود. پس از پايان اين جريان علي عليه السلام از افرادي كه در آن مجمع حضور داشتند استدلالهاي طرفين را پرسيد و استدلال هر دو طرف را انتقاد كرد و رد كرد. سخنان علي عليه السلام در اينجا همانها است كه سيد رضي آنها را در خطبه 66 آورده است.
علي عليه السلام پرسيد، انصار چه مي گفتند؟
گفتند: حكمفرمائي از ما و حكمفرماي ديگري از شما باشد.
- چرا شما بر رد نظريه آنها به سفارشهاي پيغمبر اكرم درباره آنها استدلال نكرديد كه فرمود: با نيكان انصار نيكي كنيد و از بدان آنان درگذريد؟!
- اينها چه جور دليل مي شود؟
- اگر بنا بود حكومت با آنان باشد، سفارش درباره آنان معني نداشت، اينكه به ديگران درباره آنان سفارش شده است دليل است كه حكومت با غير آنان است. خوب، قريش چه مي گفتند؟
- استدلال قريش اين بود كه آنها شاخه اي از درختي هستند كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نيز شاخه ديگر از آن درخت است.
- احتجوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة با انتساب خود به شجره وجود پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله براي صلاحيت خود استدلال كردند اما ميوه را ضايع ساختند.
يعني اگر شجره نسبت معتبر است، ديگران شاخه اي از آن درخت مي باشند كه پيغمبر يكي از آن شاخه هاي آن است اما اهل بيت پيغمبر ميوه آن شاخه اند.
در خطبه 161 كه قسمتي از آنرا قبلا نقل كرديم و سؤال و جوابى است از يك مرد اسدى با على عليه السلام، آن حضرت به مسأله ى نسب نيز استدلال مى كند. عبارت اين است:
اما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا و الاشدون برسول الله صلى الله عليه و آله نوطا.
استدلال به نسب از طرف على عليه السلام نوعى جدل منطقى است. نظر بر اينكه ديگران قرابت نسبى را ملاك قرار مى دادند، على عليه السلام مى فرمود از هر چيز ديگر از قبيل نص و لياقت و افضليت گذشته، اگر همان قرابت و نسب را كه مورد استناد ديگران است، ملاك قرار دهيم، باز من از مدعيان خلافت اولايم.