مقايسه با ساير مواعظ
ما در فارسي و عربي مواعظ زيادي داريم، مواعظي 189 در اوج تعالي و لطافت ولي در قالب نظم و شعر. در عربي قصيده معروف ابوالفتح بستي كه با اين بيت آغاز مي شود:
زيادة المرء في دنياه نقصان
و ربحه غير محض الخيز نقصان
و ربحه غير محض الخيز نقصان
و ربحه غير محض الخيز نقصان
حكم المنية في البرية جار
ما هذه الدنيا بدار قرار
ما هذه الدنيا بدار قرار
ما هذه الدنيا بدار قرار
فان امارتي بالسوء ما اتعظت
من جهلها بنذير الشيب و الهرم
من جهلها بنذير الشيب و الهرم
من جهلها بنذير الشيب و الهرم
ظلمت سنة من احيي الظلام الي
ان اشتكت قدماه الضر من ورم
ان اشتكت قدماه الضر من ورم
ان اشتكت قدماه الضر من ورم
در فارسي، اشعار موعظه اي سعدي در گلستان و بوستان و قصائد، فوق العاده جالب و مؤثر است و در نوع خود شاهكار است، مانند اشعار معروفي كه در مقدمه گلستان آورده و با اين بيت آغاز مي شود:
هر دم از عمر مي رود نفسي
چون نگه مي كنم نمانده بسي
چون نگه مي كنم نمانده بسي
چون نگه مي كنم نمانده بسي
ايها الناس جهان جاي تن آساني نيست
مرد دانا به جهان داشتن ارزاني نيست
مرد دانا به جهان داشتن ارزاني نيست
مرد دانا به جهان داشتن ارزاني نيست
جهان بر آب نهاده است و زندگي بر باد
غلام همت آنم كه دل بر او ننهاد
غلام همت آنم كه دل بر او ننهاد
غلام همت آنم كه دل بر او ننهاد
بس بگرديد و بگردد روزگار
دل به دنيا در نبندد هوشيار
دل به دنيا در نبندد هوشيار
دل به دنيا در نبندد هوشيار
همچنين است پاره اي از مواعظ مولوي در مثنوي و ساير شعراي فارسي زبان كه فعلا مجال ذكر نمونه از آنها نيست.
در ادبيات اسلامي "اعم از عربي يا فارسي" مواعظ و حكم بسيار عالي وجود دارد. منحصر به اين دو زبان نيست؛ در زبان تركي و اردو و بعضي از زبانهاي ديگر نيز اين بخش از ادبيات اسلامي جلوه خويش را نموده است و يك روح خاص بر همه آنها حكمفرماست .
اگر كسي با قرآن كريم و كلمات رسول اكرم و اميرالمؤمنين و ساير ائمه دين و اكابر اوليه مسلمين آشنا باشد مي بيند يك روح كه همان روح اسلامي است در همه مواعظ فارسي آشكار است؛ همان روح است ولي در جامه و پيكره زبان شيرين فارسي.
اگر كسي يا كساني در دو زبان عربي و فارسي تبحر داشته باشند و با ساير زبانهايي كه ادبيات اسلامي را منعكس كرده اند نيز آشنايي داشته باشند و شاهكارهايي كه در زمينه مواعظ اسلامي بوجود آمده جمع آوري كنند، معلوم خواهد شد كه فرهنگ اسلامي از اين نظر فوق العاده غني و پيشرفته است.
ولي تعجب در اينست كه همه نبوغ فارسي زبانان از نظر مواعظ در شعر ظهور كرده است اما در نثر هيچ اثر برجسته اي وجود ندارد. در
نثر آنچه وجود دارد به صورت جمله هاي كوتاه و كلمات قصار است، مانند نثر گلستان كه قسمتي از آنها موعظه است و در نوع خود شاهكار است و يا جمله هايي كه از خواجه عبدالله انصاري نقل شده است.
البته اطلاعات من ضعيف است ولي تا آنجا كه اطلاع دارم در متون فارسي يك نثر موعظه اي قابل توجه كه از حدود كلمات قصار تجاوز كرده باشد و به اصطلاح در حد يك مجلس ولو كوتاه بوده باشد وجود ندارد، خصوصا اينكه شفاها و از ظهر القلب القا شده باشد و سپس جمع آوري و در متن كتب ثبت شده باشد.
مجالسي كه از مولانا يا از سعدي نقل شده كه در مجالس ارشاد براي پيروان خود به صورت وعظ القا مي كرده اند در دست است ولي به هيچ وجه آب و رنگ اشعار موعظه اي آن مردان بزرگ را ندارد تا چه رسد به اينكه با مواعظ نهج البلاغه قابل مقايسه باشد.
همچنين است متوني كه به صورت رساله يا نامه نوشته شده است و اكنون در دست است، نظير نصيحةالملوك ابوحامد محمد غزالي و تازيانه سلوك احمد غزالي كه نامه اي است مفصل خطاب به مريد و شاگردش عين القضاة همداني.