پیامبر شناسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در اين قسمت، توجه به جند نكته ضرورى است:
اول: حضرت، قرآن را به عنوان حجت خدا بر خلق معرفى مى كند. بديهى است، از آنجا كه قرآن كريم معجزه اصلى است و شامل كليه دستورات سعادت بخش براى بشر است، از جانب خداوند منان حجت بر تمام انسانهاست. (24) از اين رو اگر پيروان اين كتاب آسمانى بدان عمل كنند، در آخرت نيز دليلى بر اعمال خويش در پيشگاه حق تعالى خواهند داشت.
دوم: خداوند از بندگان خود بر فراگرفتن و عمل به قرآن كريم پيمان گرفت. ابن ابى الحديد در اين باره مى نويسد: «از آنجا كه خداوند سبحان در عقول مكلفان، ادله توحيد، عدل و از جمله مسائل نبوت را قرار داد و نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را عقلا اثبات كرد، به مانند گيرنده ميثاق از مكلفان است به تصديق دعوتش و قبول قرآنى كه نازل گشت، بدين صورت، نفوس آنها را مرهون بر وفا قرار داد كه در اين حال، آنكه مخالفت كند به خود زيان رسانده و تا ابد هلاك شده است.» (25)
برخى ديگر از شارحان نهج البلاغه در ذيل اين عبارت گفته اند كه خدا به واسطه نبى اكرم عليه السلام از بندگانش پيمان گرفت كه به قرآن عمل كنند.» (26)
همچنين احتمال دارد مراد از آن، قضيه ذريه قبل از خلقت آدم عليه السلام باشد كه در اخبار هم آمده است. (27)
تفسير اين عبارت، به هر صورتى كه باشد، مبين اين مطلب است كه نفوس بندگان با خداوند در پذيرش قرآن - بعنوان كتابى الهى براى هدايت و سعادت بشرى پيمان بسته اند; به طورى كه حضرت دقيقا بيان مى دارد كه خداوند نفوس و ارواح عباد را مرهون وفا به اين امر قرار داد.
زمانى نفوس، مرهون رعايت حق تعالى و اطاعت از او و دستوراتش - كه همگى در كتاب آمده - مى شوند كه اين كتاب از حجيت لازم برخوردار باشد.
سوم: اين كتاب را كامل كننده دين مبين اسلام معرفى كرد. اين گفته حضرت دقيقا گوياى اين است كه:«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» (28) ; امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است، برايتان برگزيدم.» اين مطلب نشان از آن دارد كه قرآن مجيد زيربناى دين جاودانى اسلام است; پس لازم است از جامعيت، جاودانگى و حجيت برخوردار باشد.
امام على عليه السلام در جايى ديگر فرموده است: «انا حجيج المارقين و خصيم الناكثين المرتابين و على كتاب الله تعرض الامثال (29) ; من با خارج شوندگان از دين احتجاج و با شك كنندگان در دين دشمنى مى كنم; كارهاى مشتبه به حق، به قرآن عرضه مى گردد.»
اين عبارت تفسيرهاى مختلفى دارد; علامه مجلسى مى گويد: «احتمال دارد مراد از امثال، حجتها يا احاديث باشد; يعنى آنچه در مخاصمه با مارقان و مرتابان بدانها احتجاج مى شود، بايد به كتاب خدا عرضه گردد تا صحت و فساد آن روشن شود و يا آنچه درباره عثمان به من استناد مى دهند، بايد بر كتاب خدا عرضه گردد.» (30)
ابن ابى الحديد و خويى مراد حضرت از اين سخن را همان گفته خداوند مى دانند كه فرمود:«هذان خصمان اختصموا فى ربهم... (31) ; اين دو گروه(مؤمن و كافر) كه در دين خدا با هم به جدل برخاستند، مخالف و دشمن يكديگرند.» (32)
در شان نزول اين آيه روايتى است از امام حسين عليه السلام كه نضربن مالك آن را نقل كرده است. نضر مى گويد: «به امام عليه السلام گفتم: يا ابا عبدالله از قول خداوند در آيه «هذان خصمان اختصموا فى ربهم » به من خبر ده! پس فرمود: ما و بنى اميه درباره خداى تعالى به خصم برخاستيم. ما گفتيم صدق الله و آنها كذب گفتند; پس ما روز قيامت دو خصم هستيم.» (33)
رواياتى شبيه به همين مضامين كه دو خصم ذكر شده را امام على عليه السلام و طرف مقابل را دشمنان وى معرفى كرده: در اخبار و روايات بسيار وارد شده است كه در اينجا مجال ذكر آن نيست.
درست است كه طبق روايات رسيده، خصومت بين محمد و آل محمدعليهم السلام و دشمنان آنها بايد بركتاب خدا عرضه گردد تا حق و ناحق از هم تمييز داده شود، اما همين مى رساند كتابى كه قابليت عرضه شبهات را داشته و ميزان و مقياس قرار مى گيرد، (34) بايستى كتابى منزه از هر عيب، نقص و تحريف بوده و بتواند مرجع و حجت و مبنا باشد.
امام عليه السلام در يكى از بيانات نورانى خويش صريحا به همين مطلب اشاره كرده، مى فرمايد:
«و كفى بالكتاب حجيجا و حصيما» (35)