قرآن حقيقتى ماورايى يا الفاظ بشرى(1) - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قرآن حقيقتى ماورايى يا الفاظ بشرى(1)

چكيده:

كتب مقدس به سبب اهميتى كه اديان براى بشريت داشته اند، در طول تاريخ مورد توجه بشريت بوده و انديشمندان، آنها را مورد تحليل و بررسى قرار داده اند. يكى از بررسيهاى انجام شده ، تحليل منشا صدور اين كتب مى باشد يعنى تبيين اين امر كه آيا كتب مقدس - بويژه در اديان توحيدى - با جميع مفاهيم و الفاظ خود، از ناحيه خداى متعال فرستاده شده است يا الفاظى است معمولى و بشرى كه از ناحيه تلاش انسان پديد آمده است.

دو رويكرد مختلف در اين مساله وجود دارد و در مورد كتاب مقدس ما «قرآن » ، انديشمندان اسلامى همگى بر اين عقيده اند كه اين كتاب، وحى الهى است و انديشه و فرهنگ و الفاظ بشرى در پديدآمدن آن دخالتى نداشته است اما شمار اندكى از نويسندگان برآنند كه قرآن دستاورد بشر و الفاظى بشرى است.

در اين مقاله، بر مبناى يك بررسى برون دينى، نظريه اول - كه مطابق با آموزه هاى خود قرآن و پيشوايان دينى است - اثبات گرديده و رويكرد دوم مورد نقد قرار گرفته است.

در تاريخ انديشه بشرى، همواره اديان و كتب مقدس، نقش مهمى ايفا نموده اند.

معارفى كه اديان و كتب مقدس مربوط به آنها، به بشريت عرضه نموده اند موجب شكل دهى افكار و اعتقادات خاصى براى بشر بوده و تمدن خاصى را براى انسان به ارمغان آورده اند. از اين رو، بشر همواره آموزه هاى اديان و معارفى را كه پيامبران خداوند در قالب كتب مقدس به بشريت ارزانى داشته اند وجهه همت قرار داده و آن را مورد بررسى و تحليل خويش قرار داده اند.

يكى از انواع بررسيهاى انجام شده، اين است كه آيا الفاظ كتب مقدس، وحى مستقيم خداوند است (يعنى الفاظ مستقيم خداوند بوده و پيامبر بدون هيچ واسطه اى اين الفاظ را از خداوند دريافت مى كند) يا الفاظ خداوند است كه از طريق جسمى مانند رخت به پيامبر اعطا مى شود (بطورى كه آن جسم، معبر و مظهر كلام و الفاظ خداوند است نه مصدر آن كلام) و يا الفاظ خداوند بوده كه از طريق فرشته اى به پيامبر داده مى شود.

و يا اين كه هيچ يك از سه صورت فوق صحيح نبوده و الفاظ كتب مقدس، الفاظ شخص پيامبر و يا انسانهاى ديگر است و خداوند صرفا قابليتى را به پيامبر يا اشخاص ديگر، اعطا نموده است و آنها مى توانند به واسطه آن استعداد و قابليت خاص خويش، الفاظى را از ناحيه خودشان و نيز تحت تاثير فرهنگ عصر خويش، بيان نمايند و همين الفاظ آنها، كتب مقدس را تشكيل مى دهند.

در طول تاريخ تفكر دينى، هر دو گرايش مذكور پيروانى داشته است.

عده بسيار اندكى صاحب گرايش دوم بوده و قائلند كه قرآن، الفاظ خداوند نمى باشد، ولى تمامى متفكرين اسلامى، مطابق با آموزه خود قرآن و پيامبر اسلام (ص) و ائمه هدى (ع) قائلند كه قرآن، الفاظ خداوند بوده كه به سه صورت مذكور بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر در آن هيچ نقشى نداشته است. از ميان قدما، به معمر بن عباد السلمى (فوت 228ق.) كه در ميان متكلمان معتزلى، صاحب تفكرات خاصى بوده است، نسبت داده شده است كه او با اعتقاد به اين كه كلام و سخن، عرض بوده و خداوند خالق عرض نمى باشد، معتقد است كه وحى الهى اگر از يك درختى مثلا ظاهر شود، درخت خالق آن است و يا اگر از يك انسانى مانند پيامبر (ص) ابراز گردد، پيامبر خالق و بوجودآورنده آن الفاظ مى باشد، و آسمانى و وحيانى بودن قرآن، مغاير با آن نيست كه پيامبر در آن نقش داشته باشد، و در واقع، خداوند در پيامبر استعدادى به وديعت نهاده است كه پيامبر مى تواند هدايت باطنى خداوند را در قالب كلماتى از ناحيه خودش (كه همان آيات قرآنى است) به زبان آورد. (1)

در ميان متاخرين و معاصرين، حسن حنفى (متولد 1935) و نصر حامد ابو زيد (متولد 1943) از كشور مصر (2) و عبد الكريم سروش نيز معتقدند كه قرآن، الفاظ پيامبر و متاثر از فرهنگ عرب است، به عنوان مثال آقاى سروش مى گويد:

«از قضا يكى از دوستان بسيار عزيز ما در باره مقاله اخير من «ذاتى و عرضى » و همچنين مقالات قبل از آن خصوصا «بسط تجربه نبوى » با من وارد مباحثه شد. يكى از سخنان ايشان هم همين بود كه اين چنين سخن گفتن وحى را به تعبير شما نفى مى كند و از حالت قدسى بودن بيرون مى آورد و آن را بدل مى كند به يك تجربه بشرى كه جزو احساسات يك انسان است و لذا از دينيت و ماورائيت و قدسيت در آن خبرى نيست. من به ايشان همين را عرض كردم، گفتم كه ما بايد متافيزيكمان را در اينجا مورد بحث قرار دهيم. يك متافيزيكى كه به نظر من يك متافيزيك مكانيكى است در نظر بياوريد كه ملكى مثل پرنده اى بر پيامبرى نازل مى شود و در گوش او يا در دل او حرفى مى خواند و او هم ياد مى گيرد و به ديگران درس مى دهد، من چنين تلقى ندارم. يادم هست كه به ايشان عرض كردم كه شما مى گوييد كه پيامبر اين سخنان را خودش نگفته و خودش نيافريده و از وجود او نجوشيده بلكه يك ملكى از بيرون به او القا كرده من مى توانم از شما بپرسم كه آن ملك آن سخنان را از كجا آورده؟ يك ملك ديگرى به آن ملك گفته؟ يا اين كه او خودش يافته؟ گفتم همين كه شما اين پرسش را از خودتان بكنيد متوجه مى شويد كه مساله پيچيده تر از اين حرفهاست شما در مورد يك ملك جايز مى دانيد كه خودش آن حرف را يافته باشد يا خدا مستقيما - حالا به نحوى كه ما نمى دانيم - با او سخن گفته باشد، چون اگر بگوييم يك ملك ديگرى به او گفته، تسلسل محال لازم مى آيد لاجرم يك جايى بايد ملكى خودش اين را فهميده و بگويد خدا آمد. آن وقت پيامبرى كه همه او را برتر از ملائك مى دانند معتقد نيستم كه خودش مى تواند اين را يافته باشد و اين كه مى گوييم ملك به او گفته، زبانى باشد كه ما مى گوييم؟» (3)

/ 89