علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده
اين نظريه بسان نظريه ى پيش كاملا بى پايه است. در نظريه نخست، وحى مخلوق تخيل انسان بوده و در اين نظريه، وحى، مولود ضمير مخفى معرفى شده است، و سرانجام هر دو نظريه، وحى را مخلوق نفس انسانى مى دانند، چيزى كه هست دومى رنگ علمى بيشترى به خود گرفته است. در اين باره چند مطلب را يادآور مى شويم: 1. اگر ما براى انسان، شعور مخفى و ضمير ناخودآگاه قايل شديم، به چه دليل بايد وحى را معلول افاضه درونى نفس بدانيم و ارتباط آن را از مقام ربوبى قطع كنيم؟ طراح اين نظريه هرگز رابطه اين دو را با هم بيان نكرده است. به چه دليل مى گويد وحى تراوش ضمير ناخود آگاه است؟ يك چنين تحليل و برداشت عاملى جز غرور علمى ندارد. بشر مى خواهد تمام مجهولات خود را در يك عصر حل كند و براى آينده جاى سؤال و ابهامى باقى نماند. چقدر فكر خام و سست و بى پايه اى است؟ «و ما اوتيتم من العلم الا قليلا» (اسراء/85). 2. تجليات ضمير ناخود آگاه در افراد صحيح و سالم بسيار كم و نادر است و قلمرو ذهن ناخود آگاه معمولا در افراد بيمار، خسته، نگران و شكست خورده تجلى مى نمايد; زيرا قلمرو ذهن ناخود آگاه آنان از مشاغل روزانه كاملا تخليه شده است، و ميان هزاران دانشمند براى يك دانشمند، آن هم در طول عمر يكى دو بار ممكن است اتفاق افتد كه به طور ناخود آگاه بدون تامل و تفكر در سطح ذهن خود آگاه به برهان نظريه اى دست يابد. خلاصه: تجلى شعور باطن در زندگى انسان بسيار كم است و در شرايط خاصى مانند رؤيا، با دگرگونيهاى زندگى كه توجه او را از عالم خارج كم مى كند، و به ضمير باطن متوجه مى سازد، تجلى مى نمايد. ولى اين شرايط در پيامبران وجود نداشته است و قرآن مجيد در مدت 23 سال بر پيامبر نازل گرديد. و در اين مدت قلمرو خود آگاه او كاملا به واسطه مسايل و فعاليت هاى سياسى و تبليغى و دهها گرفتاريهاى روزانه اشغال بود، و تمام توجه او معطوف به اين فعاليت ها بوده است. بسيارى از آيات مربوط به جهاد، در صحنه هاى خونين نبرد نازل شده، و در آن حالت شخصيت روحى او مقهور و متاثر مسايل حاد نظامى و سياسى بوده است. اگر پيامبران الهى افرادى گوشه گير، بيمار، خسته، و شكست خورده در زندگى بودند و شرايط فعاليت ضمير باطن، در آنها موجود بود، و ضمير ظاهر و خود آگاه آنان دستخوش ضمير باطن و ناخود آگاه آنان بود، جاى يك چنين توهم پيرامون وحى آسمانى بود. ولى پيامبران آسمانى در طول دوران نبوت خود، مردانى مجاهد و مبارز بودند كه فكرى جز اصلاح اجتماع و رهبرى مردم و حل مشكلات زندگى و بالا بردن سطح معنويات آنان نداشتند در يك چنين شرايط، چگونه شخصيت دوم انسان مى تواند فعاليت كند وحقايق مهمى را از ضمير باطن و ناخود آگاه به روح خود آگاه القا نمايد؟! 3. مدعيان وحى، مصلحان پاك و مخلصان پيراسته از هر نوع دروغ بودند; چرا آنان تعاليم خود را به مبدا آفرينش نسبت داده اند و هرگز در گفتار آنان حتى اشاره اى هم به تجلى شخصيت باطنى پيامبر وجود ندارد. چنان كه مى فرمايد: «كذلك يوحى اليك و الى الذين من قبلك الله العزيز الحكيم » (شورى/3) .