حقيقت وحى و تجربه دينى - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حقيقت وحى و تجربه دينى

چكيده:

يكى از تئوريهايى كه در مباحث دين پژوهى مطرح گرديد تئورى «تجربه دينى » است. نخستين بار «شلاير ماخر» در ابتداى قرن نوزدهم در مقام دفاع از دين مسيحيت اين تئورى را مطرح ساخت. او به گمان خويش توانسته بود با طرح اين تئورى از اشكالات هيوم در نقض براهين اثبات وجود خدا و نيز نقاديهاى معرفت شناسانه كانت و اشكال تعارض گزاره هاى دينى با احكام عقلى و علوم تجربى رهايى يابد. عده اى نيز با قبول اين تئورى آن را بر وحى منطبق نموده اند. در اين نوشتار بر آنيم تا ضمن بررسى اجمالى زمينه هاى طرح تئورى تجربه دينى، اثبات نماييم كه اين تئورى هيچ گونه ارزش معرفتى نداشته و در نتيجه انطباق آن بر وحى نادرست است.

يكى از مباحث نسبتا جديد در فلسفه غرب، مساله «تجربه دينى » است. در جهان اسلام نيز برخى از نويسندگان مسلمان با تاثر از اين بحث، بر اين باورند كه تجربه دينى همان وحى است. يكى از نويسندگان در اين باره مى نويسد:

«...پس مقوم شخصيت و نبوت انبيا و تنها سرمايه آنها همان وحى يا به اصطلاح امروز «تجربه دينى » است » . (1)

و چون اين انطباق، مستلزم لوازم متعدد غير قابل قبول در تحليل وحى، دين و اعتقادات دينى مى باشد (مانند اين اعتقاد كه دين و وحى يك امر بشرى است (2) و قرآن، الفاظ و تعبيرات شخص رسول اكرم (ص) است نه اين كه از طرف خداى متعال و از طريق ملائكه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده باشد (3) )، بدين جهت بر آن شديم تا اين ديدگاه را مورد نقد و بررسى قرار دهيم.

در اين نوشتار سعى شده است تا تبيينى از حقيقت تجربه دينى و نيز حقيقت وحى - هر چند به صورت اجمالى - ارائه گردد، و در نهايت اثبات شود كه انطباق «تجربه دينى » بر «وحى » ، غير قابل پذيرش است.

تجربه دينى (4)

مفهوم تجربه دينى براى اولين بار در اواخر سده هيجدهم توسط «شلاير ماخر» (5) مطرح شده و در قرن نوزدهم مورد توجه جدى متفكران غربى واقع گرديد. (6) براى فهم بهتر اين مفهوم، بررسى زمينه هاى تاريخى آن ضرورى به نظر مى رسد.

1- زمينه علمى

پس از انقلاب علمى قرن هفدهم و ظهور دانشمندان مشهورى مانند گاليله و نيوتن، علوم تجربى رونق بسيار يافت. اين دو متفكر بزرگ تجربى كه ميراث و دستاورد كوپرنيك و كپلر را نيز در چنگ خويش داشته اند تحولى بس عظيم و شگرف را در رويكرد انسان غربى نسبت به جهان و ما سواى انسان و از جمله دين و خدا، پى ريزى نمودند. وقتى كه زمين مركزى توسط كوپرنيك رد شد و نيز زمانى كه كپلر، بيضوى بودن مدار حركت سيارات را اثبات نمود، دو اعتقاد اساسى مسيحيت در قرون وسطا يعنى زمين مركزى و اين كه مدار حركت سيارات به صورت دايره مى باشد مورد ترديد جدى قرار گرفت و به تدريج اين انديشه را پديد آورد كه انديشه ها و نظريه هاى دينى از اساس محكمى برخوردار نبوده اند و نمى توان به آنها اعتماد نمود و پس از مدتى اين انديشه نسبت به دين، توسط اكتشافات گاليله نسبت به اجرام آسمانى و نيز نظريات نيوتن، تقويت شد و بدين وسيله زمينه و اساس يك معيار و اعتقاد مهم در عصر روشنگرى - يعنى قرن هيجدهم - را (هر چند به صورت روان شناسانه و نه به صورت منطقى) بنيان نهاد، و آن اعتقاد به «سيانتيسم » (7) (علم تجربى گرايى) بود.

براى متفكران عصر روشنگرى، علم تجربى از اعتبار بسيار بالايى برخوردار بود به گونه اى كه درستى و بطلان و ارزشمندى معرفتهاى ديگر بشر را به وسيله آن مى سنجيدند و در صورتى كه انديشه اى با علوم تجربى متعارض بود، نزد متفكران عصر روشنگرى هيچ اعتبارى نداشت. و با ظهور انديشه سيانتيسم در قرن هجدهم و غلبه آن بر انديشه هاى ديگر، ملاحظه مى شود كه پس از يك قرن در دنياى غرب، در دامن چنين انديشه اى، تفكر فلسفى «پوزيتويسم » با لوازم خاص خود پديد آمد از جمله اين كه معنادارى هر گزاره اى وابسته به تجربه پذيرى آن است و اگر گزاره اى تجربه ناپذير باشد پوچ و بى معناست. بنابراين گزاره هاى دينى، پوچ و باطلند; زيرا گزاره «خدا موجود است » و يا «معاد موجود است » به هيچ وجه تجربه پذير نيست; يعنى نمى توان در تجربه، خدا يا معاد را مورد آزمايش قرار داد تا صحت و يا بطلان اين دو گزاره را بدست آورد، در نتيجه اين دو گزاره، بى معنا و پوچ هستند.

بديهى است كه در چنين عصرى هر انديشه و نظريه اى كه با علوم تجربى ناسازگار جلوه مى نمود غير قابل قبول و بى ارزش بود و چون در دين مسيحيت، موارد گوناگونى وجود داشته كه با علوم تجربى معارض بوده است اين امر سبب شد تا دين نزد متفكران عصر روشنگرى امرى بى ارزش تلقى شود. (8)

/ 89