داستان معجزه - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان معجزه

معجزه با كار پيامبران خدا است. پيامبران خدا هرجا كه لازم باشد، به اذن خداوند، كارهاى خارق العاده اى انجام مى دهند تا از رهگذر آن، حقانيت خود را بر مردمى كه در ارتباط آنها با غيب شك و ترديد دارند، به اثبات رسانند، اما مسائل مربوط به مبدا و معاد، از طريق عقل، قابل اثبات است.

در گذشته ديديم كه نويسنده مقاله «ناخدا» بر اين باور بوده است كه خداوند گاه گاهى از طريق معجزه، خود را به مردم معرفى مى كند. يعنى معجزه وسيله اى ست براى اثبات مبدا و حتى معاد. اگر خداوند معجزه اى به مردم نشان نمى داد، آنها به آغاز و فرجام خود پى نمى بردند و توجه نمى كردند كه از آن خدايند و به سوى او بازگشت مى كنند.

(انا لله و انا اليه راجعون) (1) .

متاسفانه ضعف مطالعات و آگاهى هاى دينى، افراد را گرفتار برداشت هاى غلط و داورى هاى نادرست مى كند. مردم عوام، ممكن است با مراجعه به علماى دينى، خود را از چنين خطرى نجات دهند; اما آنهايى كه گرفتار غرور علمى هستند، هرگز حاضر نيستند با مراجعه به علماى دينى و يا با انجام مطالعات دقيق و منظم به آگاهى هاى صحيح برسند و خود را از خطر سقوط در منجلاب داورى هاى غلط، برهانند.

هرگونه غرورى براى انسان، مضر و مهلك است. خواه غرور ثروت، خواه غرور جوانى و خواه غرور علمى و فلسفى و خواه غرور قدرت و مقام.

آنهايى كه غرور علمى دارند، باطل خود را حقيقت و انحراف خود را راه راست و هوا و هوس و شهوت خود را عقل و دانش و حكمت مى پندارند. براى اينها در علوم تجربى و رياضى خطرى نيست; چرا كه در علوم تجربى و رياضى پندارها دخالتى ندارند. آنجا تجربه و فرمول حاكم است، ولى در مسائل فلسفى و كلامى و اعتقادى كه تجارب علمى و فرمولهاى رياضى جايگاهى ندارند، لغزشگاه ها بسيار و خطر غرور و استبداد، فراوان است. به همين دليل است كه انديشمند بزرگى چون «بوعلى سينا» در پايان كتاب «المبدا و المعاد» مى گويد:

«نسال الله تعالى ان يجنبنا الزيغ و الزلل و الاستبداد بالراى الباطل و اعتقاد العجب فيما نرى و نفعل » (2) .

«از خداوند مسالت مى كنيم كه ما را از زنگار دل و لغزش و استبداد به راى باطل و اعتقاد به عجب و خودپسندى در آنچه راى مى دهيم و انجام مى دهيم، دور نگاه دارد» .

نويسنده مقاله «ناخدا» به همان زيغ و زلل و استبداد و عجبى مبتلا شده است كه شيخ الرئيس ها با همه نبوغ و تبحر و وسعت نظر و تفكرات عميق، از آن بيم دارند و از خداوند بزرگى كه بى نياز از اين است كه از راه معجزه، وجود خود را به مردم بشناساند، استمداد كنند كه آنان را حفظ كند.

معجزه كار پيامبران خداست. پيامبران خدا هرجا كه لازم باشد، به اذن خداوند، كارهاى خارق العاده اى را انجام مى دهند، تا از رهگذر آن، حقانيت خود را براى مردمى كه در ارتباط آنها با غيب، شك و ترديد دارند، به اثبات رسانند و منكران و معاندان را سرجاى خود بنشانند. مسائل مربوط به مبدا و معاد، از طريق عقل قابل اثبات است و نيازى به معجزه ندارد.

قرآن، معجزات متعددى به پيامبران خدا نسبت داده است.

نوح و هود و صالح و ابراهيم و لوط و داوود و سليمان و موسى و عيسى و پيامبر خاتم صلى الله عليه وآله همه و همه از آنهايى هستند كه به شهادت قرآن، كارهاى خارق العاده اى را انجام داده اند كه ديگران از انجام آنها عاجز و ناتوان بوده اند.

البته معجزات انبيا فقط خارق عادات است، نه امر محال. آنچه از نظر عقل محال است، همواره محال و ممتنع است و هرگز ممكن نخواهد شد. ممتنع، امكان ذاتى پيدا نمى كند. چيزى كه امكان ذاتى ندارد، امكان وقوعى هم نخواهد داشت. اجتماع و ارتفاع نقيضين و با هم گرد آمدن ضدين، محال است. حتى قدرت واجب هم به محالات تعلق پيدا نمى كند. در اينگونه موارد، انقلاب ضرورت وجود يا عدم، به امكان جايز نيست.

دو ضرب در دو، مساوى چهار است بالضروره و نمى توان با معجزه آن را پنج ساخت. مجذور عدد چهار مساوى است با شانزده و مكعب آن، مساوى است با 64. معجزات در قلمرو ممتنعات و در حريم ضروريات، راه ندارند. چنانكه قدرت نيز در منطقه ممتنع و ضرورى، گام نمى نهد; چرا كه قدرت به معناى تساوى فعل و ترك است. تساوى فعل و ترك مربوط به حريم ممكنات است. خداوند متعال بر بى نهايت امور ممكن، قدرت دارد. قدرت او بى كران و لايتناهى است. ولى قدرت ما انسانها داراى كرانه و حد و مرز است. اما وجه اشتراك قدرت در همه جا تعلق به امور ممكن است نه به امور واجب و ضرورى و نه به امور ممتنع و محال. آنچه ضرورت عدم دارد، همواره بايد در بوته عدم بماند و آنچه ضرورت وجود دارد، همواره بايد در بوته هستى باقى بماند. اعم از اين كه ضرورت آن بالذات باشد يا بالغير. ضرورت بالذات، مخصوص وجود خداوند متعال است و ضرورت بالغير، مخصوص ممكناتى است كه خداوند به آنها ضرورت و وجوب و وجود بخشيده است. مادامى كه او ضرورت و وجوب را از آنها دريغ نداشته، باقى مى مانند و هرگاه ضرورت و وجوب را از آنها دريغ دارد، به ديار نيستى و عدم رهسپار خواهند شد. آرى:

/ 89