اشكال اول: تجربه دينى و ارزش معرفتى - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشكال اول: تجربه دينى و ارزش معرفتى

اشكال اساسى وارد بر تجربه دينى آن است كه: تجربه دينى داراى هيچ گونه ارزش معرفتى نيست; زيرا ممكن است در هر تجربه دينى، تجربه گر، نفس خود را تجربه نمايد نه موجود متعالى را ولى به خطا گمان كند كه موجود متعالى را تجربه نموده است. بنابراين به لحاظ برون دينى، سخن او - از آن جهت كه صرفا از تجربه اش گزارش مى دهد - قابل اعتماد نيست، به عبارت ديگر، صرف اين كه شخص تجربه گر، ادعا كند كه خدا يا ملائكه و يا مقربان درگاه او سبب شده اند تا اين احساس در او پديد آيد، يا اين كه بگويد من احساس مى كنم كه خداوند يا اولياى او در اين احساس خاص دخالت داشته اند، اين ادعاى او هيچ گونه ارزش معرفتى نخواهد داشت; زيرا به چه دليلى بايد اعتماد نمود كه سخن او در اين ادعا، درست است؟ و به چه دليلى امور ديگر سبب پيدايش آن احساس در او نگرديده اند؟

به سخن ديگر، گر چه تجربه دينى، نوعى احساس و علم حضورى بوده و در علم حضورى خطا راه ندارد ولى نكته مهم اين است كه ذهن همواره مانند دستگاه خودكارى از يافته هاى حضورى، عكس بردارى مى كند و صورتها يا مفاهيم خاصى را از آنها گرفته سپس به تجزيه و تحليلها و تعبير و تفسيرهايى در باره آنها مى پردازد.

مثلا هنگامى كه دچار ترس مى شويم ذهن ما از حالت ترس، عكس مى گيرد كه بعد از رفع شدن آن حالت مى تواند آن را به خاطربياورد. همچنين مفهوم كلى آن را درك مى كند و با ضميمه كردن مفاهيم ديگرى آن را به صورت جمله: «من مى ترسم » يا «من ترس دارم » يا «ترس در من وجود دارد» منعكس مى سازد. و نيز با سرعت عجيبى پديد آمدن اين حالت روانى را بر اساس دانسته هاى پيشين، تفسير مى كند و علت پيدايش آن را تشخيص مى دهد.

همه اين فعل و انفعالات ذهنى كه سريعا انجام مى گيرد غير از يافتن حالت ترس و علم حضورى به آن است ولى مقارنت و همزمانى آنها با علم حضورى در بسيارى از اوقات، موجب اشتباه مى شود و شخص مى پندارد همانگونه كه خود ترس را با علم حضورى يافته است علت آن را هم با علم حضورى شناخته است در صورتى كه آنچه با علم حضورى درك شده است يك امر بسيط و عارى از هر گونه صورت و مفهوم و همچنين خالى از هر گونه تعبير و تفسير بوده و به همين جهت، احتمال خطايى در آن وجود ندارد در صورتى كه تفسير مقارن آن از قبيل ادراكات حصولى بوده كه خود به خود، ضمانتى براى صحت و مطابقت با واقع ندارند.

با اين توضيح، روشن مى شود كه چرا و چگونه در مورد پاره اى از علوم حضورى، خطاهايى رخ مى دهد; مثلا گاهى انسان، احساس گرسنگى مى كند و مى پندارد كه نياز به غذا دارد در صورتى كه اشتهاى كاذبى است و در آن حال نيازى به غذا ندارد، سر مطلب اين است كه آنچه با علم حضورى خطاناپذير درك شده همان احساس خاص بوده است ولى همراه آن احساس، تفسيرى به وسيله ذهن بر اساس مقايسه آن با ساير احساسهاى قبلى، انجام گرفته كه علت اين احساس، نياز به غذا است اما اين مقايسه صحيح نبوده و بدين وسيله خطايى در تشخيص علت و تفسير ذهنى، پديد آمده است. خطاهايى كه در مكاشفات عرفانى پديد مى آيد نيز از همين قبيل است. بنابراين لازم است در تشخيص علم حضورى كاملا دقت كنيم و آن را از تفسيرهاى ذهنى مقارن آن، جدا كنيم. (22)

در واقع در فرايند حصول يك احساس مانند احساس درد در درون انسان (كه تجربه دينى نيز يك احساس است) سه مرحله نزديك به هم رخ مى دهد:

1- مرحله اول كه همان احساس بسيط درد مى باشد. اين مرحله همان علم حضورى است كه خطا در آن راه ندارد; يعنى شخص در اين كه احساس درد مى كند خطايى انجام نمى دهد، و در واقع در اين مرحله، اصلا خطا قابل تصور نيست.

2- در مرحله دوم، ذهن انسان از آن محسوس درونى مفهوم و صورتى برداشته و در قالب يك قضيه آن را بيان مى كند و مى گويد: «من درد دارم » اين قضيه نيز كه در منطق به آن، «وجدانيات » مى گويند از قضاياى صادق و بديهى است; يعنى هيچ گاه شخص صاحب درد در صدق آن قضيه اى كه در ذهن او نقش بسته است دچار ترديد نمى گردد.

3- در مرحله سوم كه مربوط به تفسير است، شخص درد خود را تحليل و تفسير نموده و به استناد دلايل مختلفى، امرى را به عنوان علت درد بيان مى كند و مثلا مى گويد: زخم معده من علت درد است، ولى وقتى كه به پزشك مراجعه مى كند، پزشك به او مى گويد كه معده شما سالم است و ناراحتى شما و دردتان معلول فشار و ناراحتى عصبى شما است.

همان طورى كه ملاحظه مى شود تنها مرحله اول، علم حضورى است ولى مرحله دوم و سوم، علم حصولى است، و بدين جهت احتمال خطا در آن دو قابل تصور است، گر چه از آنجا كه در مرحله دوم، حاكى و محكى نزد عالم حاضر است، صدق آن بديهى مى باشد ولى مرحله سوم به دليل اين كه نه علم حضورى است و نه مانند مرحله دوم، حاكى و محكى در آن، نزد عالم حاضر است، صدق آن مشكوك بوده و خطا در آن قابل تصور مى باشد.

در مورد تجربه دينى نيز مى گوييم، گر چه تجربه دينى يك نوع احساس بوده و به علم حضورى براى صاحب تجربه دينى معلوم است و در مرحله احساس صرف و بسيط او خطا وجود ندارد، و همچنين اگر از اين احساس خود بخواهد خبر بدهد و بگويد احساسى به من دست داده است، در اين مرحله نيز خطايى وجود ندارد; يعنى اين خبر او كه احساسى به او دست داده و براى او حاصل شده است، نيز درست و مطابق با واقع مى باشد، ولى اگر بخواهد نزد خود تحليل و تفسير نموده و بگويد خداوند اين احساس را در من پديد آورده است، و به عبارت ديگر، خداوند علت اين احساس مى باشد و يا فرشته يا پيامبر و يا شخصيت ديگرى علت اين احساس بوده و آن را در من به وجود آورده است، چنين ادعايى از صحت و درستى و صدق يقينى برخوردار نيست بلكه ادعايى است مشكوك; يعنى معلوم نيست كه تحليل او درست بوده و واقعا نيز خداوند يا يكى از اولياى او علت پديد آمدن آن احساس در او باشند بلكه ممكن است عوامل ديگرى مانند اختلالات روانى يا بيمارى شديد، علت حصول آن احساس باشد.

بنابراين، به لحاظ منطقى و از ديدگاه برون دينى، صاحب تجربه دينى نمى تواند صرفا بر اساس احساس خاصى كه به او دست داده است ادعايى را كه صدق و درستى آن يقينى باشد نسبت به بيرون از خودش، بيان نمايد و صرفا مى تواند نسبت به احساسات خودش خبر دهد. و بدين جهت ادعاهاى صاحب تجربه دينى نسبت به بيرون از خودش، هيچ ارزش معرفتى ندارد، و بديهى است كه اگر تئورى تجربه دينى براى اين امر ارائه شده است كه صدق ادعاهاى صاحب تجربه را نسبت به درون خودش تصحيح نمايد، در اين صورت گر چه ادعاى شخص نسبت به درون خودش، از وجدانيات منطقى بوده و صدق آن بديهى است ولى روشن است كه تصحيح آن ادعا، نيازى به ارائه تئورى تجربه دينى نداشته و به سبب اين كه آن ادعا از وجدانيات ما است، صدق آن محرز مى باشد.

/ 89