علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده
اسلام مانند هر دين ديگرى به صحنه اجتماع وارد شد و پيامبر (ص) هم مانند هر انسان ديگرى در صحنه شرايط اين اجتماع پا گذاشت; گاهى جنگ مى كرد و گاهى صلح، در صحنه شرايط جديد، حادثه هاى جديدى به وجود مى آمد و پيامبر (ص) هم موضع گيريهاى خاصى در قبال اين حوادث داشتند. رابطه اسلام با اين شرايط اجتماعى چه رابطه اى بود؟ و نيز، موضع گيريهاى پيامبر (ص) با اين شرايط اجتماعى چه رابطه اى داشت؟ پرسش هاى فوق را مى توان اين گونه نيز مطرح كرد كه آيا اسلام - و نيز موضع گيريهاى پيامبر (ص) - با شرايط اجتماعى رابطه داد و ستدى داشت؟ رابطه داد و ستدى يا رابطه ديالوگى به اين معنا است كه اسلام چيزى به اين شرايط مى داد و چيزى از آن ها مى گرفت; در نتيجه، اسلام محتوايى ثابت نداشت و تا حدى شرايط اجتماعى، محتواى آن را تعيين مى كردند. به اعتقاد دكتر سروش، اسلام (و نيز موضع گيريها و تجارب پيامبر (ص)) رابطه ديالوگى با شرايط اجتماعى داشت. ورود پيامبر به صحنه اجتماع مانند ورود يك استاد به صحنه درس است. استادى كه پا به كلاس مى گذارد اجمالا مى داند چه نكاتى و مطالبى را مى خواهد به شاگردان القاء كند. اين حد از مساله براى استاد قابل ضبط و تهيه و پيش بينى است. اما از اين مرحله به بعد همه چيز از جنس امكان است، نه ضرورت و لذا غيرقابل پيش بينى و در عين حال مؤثر در تعليم و تربيت. استاد دقيقا نمى داند در سر كلاس چه پيش خواهد آمد... و پيغمبر بزرگوار اسلام هم در ميان امت خود چنين وضعى داشت. وقتى مى گوييم دين امر بشرى است. منظورمان نفى روح قدسى آن نيست، منظور اين است كه پيامبر به ميان آدميان مى آيد، پابه پاى آنها حركت مى كند.... گاهى به جنگ، گاهى به صلح كشيده مى شود... دين مجموعه برخوردها و موضع گيريهاى تدريجى و تاريخى پيامبر است. پيش از تصديق يا رد نظر فوق بايد رابطه ديالوگى را دقيقا روشن سازيم. ما همان مثال استاد و شاگردان را به دو نحو تصور مى كنيم تا رابطه ديالوگى را تعريف كنيم. 1. فرض كنيد يك استاد رياضى به كلاس وارد مى شود و مساله اى رياضى را طرح مى كند، آنگاه برخى از شاگردان پرسشهايى درباره اين مساله مى پرسند و او پاسخ مى دهد و نيز از كاربردهاى آن جويا مى شوند، او هم مواردى را ذكر مى كند. 2. باز فرض كنيد يك استاد رياضى سر كلاس مى آيد و از خود نظريه اى جديد را در زمينه اى از رياضيات ارائه مى دهد. برخى از دانشجويان اين نظريه را رد مى كنند و او در دفاع، قيودى به نظريه اش اضافه مى كند - و مثلا متغيرهايى را به آن مى افزايد - و اين جر و بحث همچنان ادامه مى يابد تا در نهايت استاد شكل منطقى و قابل قبولى به نظريه اش مى دهد. او در خلال اين بحث تمام متغيرها و ثابتهايى را كه لازم است در فرمول بندى نظريه اش داخل مى سازد. گرچه در دو مثال فوق به ظاهر رابطه اى ديالوگى در كار است، ولى تفاوتى عمده در ميان آنها است. در مثال اول، استاد با مساله اى ثابت كه مضمونى ثابت دارد به سراغ كلاس درس رفته است و اين مضمون در طول درس ثابت مانده است. تمام مباحثى كه در اين خلال مطرح شده است شرح و تفسير و بيان همان مساله و يافتن كاربردهاى آن است. به يك معنا حركت تدريجى در اينجا صورت نگرفته است، چراكه مضمونى ثابت در طول درس و گفتگو در ميان بوده است. اما در مثال دوم گرچه استاد در ابتدا با نظريه اى كه مضمونى ثابت دارد سراغ كلاس درس رفته است، ولى همين كه در كلاس آن را بيان كرده است، ايراداتى به آن وارده شده و او را وادار كرده كه متغيرها و يا ثابت هايى را به نظريه اش بيفزايد تا شكل نهايى به آن بدهد. به اين معنا در طول كلاس درس، مضمونى ثابت در كار نيست و تنها نتيجه آن مورد نظر است. در اين مورد واقعا حركتى تدريجى در اين مضمون در كار است. با استفاده از اين وجه تفاوت مى توانيم بگوييم كه مثال اول بيانگر يك رابطه ديالوگى حقيقى نيست، ولى مثال دوم از يك رابطه ديالوگى حقيقى حاكى است. در رابطه ديالوگى حقيقى مضمونى ثابت در كار نيست، بلكه داد و ستدى واقعى در كار است. شرايط، به مضمون هت خاصى مى دهند و آن را به صورت خاصى درمى آورند. ولى در رابطه ديالوگى غيرحقيقى شرايط محتوا را تعيين نمى كنند و به آن جهت خاصى را نمى دهند; بلكه صرفا موارد تفسيرى و كاربردى براى آن فراهم مى آورند. اكنون اين پرسش مطرح مى شود كه آيا اسلام (و تجارب پيامبر (ص)) با شرايط تاريخى و اجتماعى رابطه ديالوگى حقيقى داشت يا نه، اين رابطه، رابطه ديالوگى غيرحقيقى بود؟ اسلام در ابتدا پيامى خاص براى جامعه داشت و پيامبر (ص) حامل آن پيام بود مضمون اين پيام از پيش تعيين شده بود. شرايط اجتماعى و تاريخى، محتوا و مضمون آن پيام را تغيير نمى داد، بلكه مواردى را پيش مى آوردند كه آن پيام را بهتر تفسير و تبيين مى كرد. البته در برخى موارد هم نكاتى حاشيه اى در كنار آن پيام صورت مى گرفتند. حوادث تاريخى و موضع گيريهاى پيامبر (ص) درواقع تفسير و كاربردهايى از آن پيام را نشان مى دادند، گرچه در برخى موارد حوادثى هم شكل مى گرفتند كه تاثيرى در تفسير و تبيين آن پيام نداشتند. مثلا اين كه واقعا كداميك از زنان حضرت پيامبر (ص) مورد اتهام قرار گرفت. تاثيرى در محتواى پيام اسلام و دين اسلام بطور كلى نداشت. پى نوشت: () موضوع بحث اين مقاله نقد برخى از مطالبى است كه در مقاله بسط تجربه نبوى دكتر سروش آمده است از قبيل: تجربه دينى بودن وحى، رابطه ديالوگى، تبعيت وحى از شخصيت پيامبر و غيره . اين مقاله در اصل چكيده اى از بخشى مفصل از كتاب «وحى و افعال گفتارى » از نگارنده (در دست انتشار) است.