ملاحظاتى انتقادى درباره مقاله بسط تجربه نبوى - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاحظاتى انتقادى درباره مقاله بسط تجربه نبوى

1- خدا حكيم است. حكيم كار عبث انجام نمى دهد.بنابراين هر موجودى را كه مى آفريند براى هدفى است و اورا بدان هدف هدايت مى كند. از اين امر به اصل هدايت عامه تعبير مى شود. علاوه بر حكمت، از صفت ياضيت خدا نيزمى توان به اصل هدايت عامه رسيد. خدا به حكم فياضيت خود، هيچ موجودى را از هستى و كمالى كه لايق آن است محروم نمى سازد و همه را به سوى آنچه مستحق آنندهدايت مى نمايد. انسان از جمله موجودات و مخلوقات خداوند است پس مشمول اصل هدايت عامه است. عقل كه ابزار عمده هدايت و نيل انسان به سعادت است براى اوكافى نيست. بنابراين خداى حكيم و فياض به حكم حكمت و فياضيت خود بايد ابزار هدايت انسان را تكميل كند.

اين امر توسط نبوت انجام مى پذيرد. بدين صورت كه خدا هرگاه مناسب بداند، فردى از انسانها را برمى گزيند وبرمى انگيزاند و به واسطه او تعاليم مورد نياز انسانها را به آنها ابلاغ مى نمايد. البته، عقل خود حجت خدا بر انسان است و بسيارى از امور را درمى يابد و برخى از تعاليم آسمانى نيز مؤيد و مذكر همان چيزهايى است كه عقل درمى يابد. ليكن در هر حال، اين عقل - خواه نظرى و خواه عملى - براى سعادت انسان كافى نيست و اتمام حجت خدابر انسان، به صرف اعطاى عقلى، صورت نمى پذيرد.

آنچه گفتيم تقرير ساده اصل نبوت است. فرد برگزيده وبرانگيخته، نبى يا رسول خوانده مى شود. اين فرد معصوم وحجت خدا بر آدميان است. از آنچه گفتيم پيداست كه ازجمله اركان نبوت، ناتوانى عقل آدمى است در هدايت او به منزل سعادت. ميزان ناتوانى عقل يا به تعبير ديگر، ميزان قلمرو دين هر قدر باشد، براى معتقدان به نبوت اين مطلب مسلم است كه آدمى، مستقل از تعاليم آسمانى نمى تواند به كمال مطلوب خود دست يابد و قطع نظر از اين امر، نبوت ودين معناى خود را از دست مى دهد. مسئله رؤيا و الهام وكشف و شهود ارتباطى با نبوت ندارد. همواره در ميان انسانها، افراد بسيارى صاحب تجاربى از اين دست بوده اند،چه در عصر نبوتها و بعثتها و چه در عصر خاتميت ولى هيچكدام از آنها ادعاى نبوت نكرده اند. نبى از جانب خدامامور به ابلاغ تعاليمى است و به همين دليل معصوم و قول او حجت است اما هيچكس براى صاحبان رؤياها و الهامات و مكاشفات و مشاهدات، چنين شانى قائل نيست و خودآنان نيز چنين ادعايى نداشته اند.

2- از آنچه در باب نبوت گفته شد - مبنى بر لزوم وجوديك حجت الهى در ميان افراد بشر كه تعاليم خداوند را به آنها ابلاغ كند - جناب آقاى سروش در مقاله «بسط تجربه نبوى » (1) ،وجود حجت الهى را پذيرفته اند اما تعاليمى را كه اين حجت بيان مى كند، همه را از آن خود او دانسته اند نه وحى و تعليم خداوندى. بدين معنى كه در مورد پيامبراسلام مى گويند تمام آنچه خدا به امت مسلمان اعطا كرده،همان وجود و شخصيت پيامبر است و همين وجود وشخصيت اوست كه عين وحى است نه اينكه علاوه بر آن،تعاليمى هم بدو وحى كرده باشد. البته شخصيت پيامبر رامؤيد و قول و فعل او را عين هدايت و تجارب روحى واجتماعى يا به تعبير ديگر تجارب درونى و بيرونى او را - كه دين نيز عبارت از مجموعه همين تجارب است - براى همه پيروان و شخص او متبع و الزام آور مى دانند (ص 19) وسخن او را حجت و شخصيت او را پشتوانه سخنش مى شمرند.(ص 27)

3- اين تفسير از وحى و نبوت، نظر به اينكه اصل وجودحجت الهى را مى پذيرد، به خودى خود البته به معنى انكارنبوت نيست چون اصل در مسئله نبوت، وجود حجتى است الهى كه آنچه مى گويد عين هدايت و براى انسانهالازم الاتباع باشد. منتهى در خصوص آن نكاتى قابل طرح است به اين شرح:

1-3- اين مدعا با هيچ دليلى - عقلى يا نقلى - از ناحيه ايشان همراه نيست و اين البته نقصى اساسى است.

2-3- پيامبر از كجا متوجه مى شود كه پيامبر است وماموريتى بر عهده او نهاده شده است؟ و فرق حالات وتجارب پيامبرانه اش با حالات عاديش چيست؟ اگر بگوييم ملكى بر او نازل مى شود و ماموريت او را به او ابلاغ مى كند، براساس اين نظريه كه اصلا انزال ملك و القاء وحيى در كار نيست. علاوه بر آنچه در بند 2 از قول ايشان آورديم كه تمام آنچه خدا به امت مسلمان داده همان شخصيت پيامبر است و خود اوست كه عين وحى است، در اين خصوص مى گويند:

«در اين تجربه [تجربه دينى] پيامبر چنين مى بيند كه گويى كسى نزد او مى آيد و در گوش و دل او پيامها و فرمانهايى را مى خواند.»(ص 3)

اگر نازل شدن ملك بر پيامبر و ابلاغ پيام به او حقيقى است، با اساس نظريه ايشان ناسازگار است و اگر غيرحقيقى است پس براى پيامبر حجت نيست.

/ 89