علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده
يكى از سخنان عجيبى كه دكتر سروش در مقاله بسط تجربه نبوى دارد اين است كه «وحى تابع او (پيامبر) بود نه او تابع وحى » . دكتر سروش در اين مقاله و در گفتگويى كه در اين باره در مجله كيان منتشر شده است تلاش كرده است تا آن را مفهوم و موجه سازد، ولى على رغم اين تلاشها نتوانسته است صورت معقولى به آن بدهد. زيربناى سخنان فوق مدل كانتى است. كانت مى گفت ذهن منفعل و دريافت كننده محض نيست بلكه فاعليتى هم دارد و صورى را از خود به مدركاتش مى افزايد. در حقيقت تجربه اى محض در كار نيست; در محتواى هر تجربه اى عواملى از ذهن دخيلند و تجارب تابع ذهن و متناسب با آن هستند. وحى هم به اين معنا تابع پيامبر است كه شخصيت پيامبر در وحى تاثير دارد و متناسب با آن است; پيامبر هم فاعل است و هم قابل! مدل كانتى در واقع با استدلال ضمنى زير شامل تجارب وحيانى پيامبر نيز مى شود: 1. در تجارب معمولى; اين تجارب تابع شخصيت فاعلشان هستند. 2. تجارب وحيانى هم مانند تجارب معمولى اند. نتيجه: تجارب وحيانى هم تابع شخصيت پيامبرند. مقدمه نخست بيانگر مدل كانتى است. اگر اين مدل را بپذيريم و بر فرض تماميت آن، براى اين كه بگوييم تجارب پيامبر هم تابع شخصيت او هستند بايد مقدمه دوم را نيز بپذيريم و تجارب او را مانند تجارب معمولى بدانيم. ولى مقدمه دوم ناتمام است. پذيرش تجارب وحيانى تصديق وجود تجاربى غيرعادى است. مقدمه دوم در كلام سروش تنيده است و سخنى ناتمام است. در سخنان فوق تناقض هم به چشم مى خورد; آيا با پذيرفتن مدل كانتى در تجارب وحيانى و تابع دانستن اين تجارب مى توان از كشف تام محمدى (ص) سخن گفت؟ كشف تام به اين معنا است كه واقع آنگونه كه هست به تمام و كمال براى پيامبر منكشف مى شود و اين تنها در صورتى امكان پذير است كه شخصيت پيامبر و ظرفيت وجودى او در تجاربش دخالت نداشته باشند. پذيرفتن مدل كانتى راهى براى پذيرفتن كشف تام باقى نمى گذارد; در تجارب پيامبر همواره عناصرى از شخصيت و ظرفيت وجودى او حضور دارند، تجربه اى محض در كار نيست تا كشف تام در كار باشد. (بگذريم از اين كه اين سخن به معناى نفى عصمت پيامبران است، چراكه پيامبر هيچ گاه به وحى آنگونه كه هست دسترسى ندارد و وحى تابع شخصيت اوست.)
چرا مدل كانتى؟
اين نكته جاى تامل دارد كه در قلمرو فلسفه كانت جايى براى تجارب وحيانى وجود ندارد. به نظر كانت، ذهن به تجاربى كه از عالم خارج دارد صور مكان و زمان را مى دهد. تجارب عرفانى و نيز تجارب وحيانى در اين فلسفه جايى ندارند. همه معرفتها به حواس منتهى مى شوند. به نظر كانت، هر معرفتى با تجربه [حسى ] آغاز مى شود و ما هيچ معرفتى مقدم بر تجربه [حسى] نداريم و معرفت با تجربه آغاز مى شود. بنابراين، در قلمرو معرفت شناسى كانت تجارب وحيانى معنا ندارد چراكه اين تجارب (به طور كلى تجارب دينى) به عالمى ديگر تعلق دارند، از حس آغاز نمى شوند و در قالب صور مكان و زمان درنمى آيند. در اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه چرا برخى از روشنفكران بر اين مدل اصرار دارند و آن را به تجارب سرايت مى دهند؟ لابد كسانى كه اين مدل را به تجارب وحيانى و تجارب پيامبر گسترش مى دهند، اين ركن معرفت شناسى كانت را نمى پذيرند و تنها به ركن ديگر آن بسنده مى كنند و مى گويند شخصيت و صور پيشينى شخص - و از جمله شخصيت پيامبر (ص) - در تجاربش تاثير دارند. ولى به نظر ما، بر فرض اين كه مدل معرفت شناسى كانت را بپذيريم، اين مدل شامل حال تجارب پيامبر نمى شود. تجارب پيامبر تجاربى غيرطبيعى اند. پذيرفتن وجود تجارب پيامبر به اين معنا است كه ركن اول معرفت شناسى كانت را كنار بگذاريم و به صورى از معرفت قائل شويم كه به تجارب حسى منتهى نمى شوند. ركن ديگر اين معرفت شناسى را نيز بايد كنار نهاد، چرا كه تجارب پيامبر تجارب غيرطبيعى اند و ما هيچ دليلى در اختيار نداريم كه تجارب غيرطبيعى هم مانند تجارب طبيعى باشند، بلكه اقتضاى غيرطبيعى بودن تجارب پيامبر اين است كه برخلاف تجارب طبيعى باشند و از مدل معرفت شناسى ديگرى پيروى كنند.