اشكال دوم: لغويت هدف از ارسال انبي - پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عده اى ديگر نيز ارتباط و تعلق احساس به خداوند يا مظاهر او را شرط دينى بودن تجربه دينى مى دانند:

«تجربه دينى را غير از تجربه هاى متعارف مى دانند; يعنى شخص، متعلق اين تجربه را موجود يا حضورى ما فوق طبيعى مى داند (يعنى خداوند يا تجلى خداوند در يك فعل) يا آن را موجودى مى انگارد كه به نحوى با خداوند مربوط است (مثل تجلى خداوند يا شخصيتى نظير مريم عذرا) و يا آن را حقيقتى غايى مى پندارد، حقيقتى كه توصيف ناپذير است (مثل امر مطلق غير ثنوى [برهمن] يا نيروانا)» (26)

با توجه به آنچه كه در صفحات قبل بيان داشته ايم، اثبات اين كه متعلق احساس يا علت آن، فلان شى ء معين است، از طريق آن احساس قابل اثبات نيست; يعنى نمى توان ادعا نمود كه چون من احساس مى كنم كه خداوند علت احساس من است پس در واقع نيز خداوند علت احساس من مى باشد و از آنجا كه چنين امرى قابل اثبات از طريق آن احساس نيست دينى بودن تجربه، قابل اثبات نخواهد بود; زيرا مقوم دينى بودن تجربه، ارتباط آن با خداوند (يا واقعيت غايى) يا مظاهر اوست و همانگونه كه بيان شد، چنين امرى قابل اثبات نيست، بدين جهت مى توان ادعا نمود كه چون دينى بودن تجربه به صورت واقعى و قطعى، قابل اثبات نيست، طرح اين تئورى در مباحث دين پژوهى لغو و بى اساس مى باشد. البته روشن است كه با توجه به عدم كارايى عقل و براهين عقلانى نزد قائلين به تئورى تجربه دينى، توسل به استدلال عقلانى براى اثبات دينى بودن اين تجربه يعنى ارتباط آن با خداوند (يا واقعيت غايى) و مظاهر او، تلاش باطلى است و بديهى است اگر كسى براهين عقلانى را صحيح و قابل تمسك بداند و از آن در اين مقام بهره جويد، ديگر نيازى به تئورى تجربه دينى در مباحث دين پژوهى باقى نخواهد ماند و چنين بحثى از ريشه لغو خواهد بود; زيرا چنين تئورى اى صرفا در وضعيتى ارائه شده است كه هر گونه تلاش عقلانى براى اثبات خداوند و آموزه هاى دينى باطل تلقى مى شد.

اشكال دوم: لغويت هدف از ارسال انبي

يكى ديگر از ايرادهاى اساسى تجربه دينى آن است كه هدف از ارسال انبيا، هدايت بشر به سوى سعادت و كمال است، و زمانى اين هدف خداوند، محقق مى شود كه احتمال خطا در گفتار و هدايتگرى پيامبران موجود نباشد; زيرا در اين فرض، هيچ دليلى وجود ندارد تا روشن نمايد كه آيا پيامبران، بشر را به سوى ضلالت و شقاوت پيش مى برند يا سعادت؟ و بديهى است كه در اين صورت، هدف خداوند حكيم از ارسال انبيا، محقق نگرديده بلكه غرض او نقض مى شود و در نتيجه، اصل ارسال رسل لغو خواهد بود در حالى كه صدور كار بيهوده از خداى متعال، محال است.

حال اگر، وحى كه تنها راه ارتباط پيامبران با خداوند است، همان تجربه دينى باشد، مستلزم آن است كه وحى، قابل اعتماد نباشد; زيرا همانطورى كه سابقا ملاحظه شد، تجربه دينى هيچ گونه ارزش معرفتى ندارد و در نتيجه به سخنان پيامبران نيز نمى توان اعتماد نمود; زيرا به اعتقاد صاحبان تئورى تجربه دينى، سخنان صاحب تجربه، همان تعبير و تفسير آن تجربه است.

بنابراين، هدف خداوند از ارسال انبيا وقتى تامين مى شود كه در هدايت گرى انبيا احتمال خطا وجود نداشته باشد; زيرا احتمال خطا كافى است تا بشر به طور طبيعى به كلام آنها اعتماد نكرده و هدايت نيابد و به همين جهت است كه در مباحث برون دينى نبوت، عصمت را براى پيامبران اثبات مى نمايند، و از ناحيه ديگر، قرآن كريم نيز با تاكيد بسيار زياد و در آيات متعدد، اعلام مى نمايد قرآن - كه همان محتواى دعوت و هدايت پيامبر اسلام (ص) است - الفاظ شخص پيامبر نيست; يعنى اينطور نيست كه قرآن، الفاظ شخص پيامبر و تعبير ايشان از احساس خود باشد بلكه الفاظ قرآن نيز مستقيما از ناحيه خداوند و يا با واسطه ملائكه بر قلب مبارك پيامبر نازل شده است. و از كسانى كه مدعى اند قرآن، الفاظ شخص پيامبر است مى خواهد كه اگر آنها قرآن را الفاظ و سخنان يك انسان مى دانند، مثل آن را بياورند (تحدى قرآن) .

توجه به اين امر نيز سخنان فوق را تاييد مى كند كه انطباق وحى بر تجربه دينى باطل است; زيرا تجربه دينى، از اين سويه و اكتسابى است و به دو قسم رحمانى و شيطانى قابل انقسام است (چنان كه عرفا، تجربه عرفانى را به اين دو قسم، تقسيم مى نمايند) در حالى كه وحى به انبيا از آن سويه و غير اكتسابى بوده و خطا در آن قابل تصور نيست; زيرا در صورت احتمال خطا در آن، از حجيت و اعتبار ساقط شده و غير قابل اعتماد خواهد بود و بديهى است كه با فرض عدم اعتماد به آن، هدايت بشريت از طريق وحى حاصل نگرديده و در نتيجه، هدف از ارسال انبيا از ناحيه خداى متعال تامين نخواهد شد.

اشكال سوم: حقيقت وحى

توجه به حقيقت وحى، تفاوت آن را با تجربه دينى، از سويى ديگر آشكار مى سازد.

وحى در لغت به معناى «اشاره سريع » است كه از طريق الهام يا اشاره يا صوت و يا كتابت صورت مى پذيرد. (27)

اين لفظ، گاه به گونه اى به كارمى رود كه شامل وضع قوانين تكوينى در نهاد طبيعت، يا هدايت غريزى جانوران، يا ودايع فطرى انسانها نيز مى شود، اما معناى اصطلاحى وحى كه در اينجا مورد بحث است، همان ارتباط ويژه اى است كه ميان خداوند و پيامبرانش برقرار مى شد كه ما از كم و كيف آن بى خبريم و تنها همان توصيفهايى را مى دانيم كه خود پيامبران از حالات خويش در قالبهاى تنگ زبان عادى بيان كرده اند.

وحى گاهى به منظور تاسيس شريعت و دين تازه اى صورت مى پذيرد و گاهى به منظور احياى دينى كه تعاليم آن به فراموشى سپرده شده يا دچار مسخ و تحريف گرديده است. در واقع، وحى را مى توان نوعى از كلام خداوند دانست كه به گفته قرآن به يكى از سه طريق القا مى شود:

«و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب او يرسل رسولا فيوحى باذنه مايشاء انه على حكيم » (28)

يعنى: هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز (از راه) وحى يا از فراسوى حجابى، يا فرستاده اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى كند، آرى اوست بلند مرتبه و صاحب حكمت.

/ 89