پیامبر شناسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
1-4- همانطور كه در بند 1 گفتيم، از جمله اركان نبوت نقص عقل بشر در راهنمايى او به سوى كمال مطلوب اواست و الا اگر حكمت و فياضيت خداوندى در مورد آدمى باعقل او محقق مى شد، هيچ نيازى به نبوت نبود. حال كه چنين نيست، خداى حكيم و فياض به واسطه انبيا تعاليمى مى فرستد تا آدميان هدايت شوند. بديهى است اين تعاليم اندازه مشخص دارد آنچه لازم است نازل مى شود. كمتر از آن با حكمت و فياضيت او ناسازگار است و بيشتر از آن نيز لغواست و خلاف حكمت. اين مطلب مستقل از آن است كه قرآن از جانب خدا بر پيامبر نازل شده باشد يا از شخصيت خود او سرچشمه بگيرد. در هر حال خدا پيامبر را به منظورخاصى به پيامبرى برگزيده است كه بايد آن منظور تامين شود. ديگر چه معنى دارد كه بگوييم اگر پيامبر عمر بيشترى مى يافت قرآن نيز بيش از اين مى شد. درست است كه آياتى از قرآن در ارتباط با حوادثى بوده اند كه براى پيامبر اتفاق مى افتاده اند; يعنى به اصطلاح داراى شان نزول هستند اما باتوجه به آنچه گفتيم اين حوادث را بايد صرفا يك بسترطبيعى و زمينى و تاريخى براى نزول آن آيات دانست كه البته اگر پيامبر در زمان و مكان ديگرى مبعوث مى شد اين بستر تغيير مى كرد ولى اصل تعاليم موجود در آن آيات، نه.
2-4- خود قرآن نيز مؤيد دليلى است كه ذكر كرديم.آياتى در قرآن هست كه مبين كامل بودن آن و حاكى از اين است كه آنچه لازم بوده نازل شده است، نظير:
ما فرطنا فى الكتاب من شى ء (انعام، 38)
ما هيچ چيز را در كتاب فروگذار نكرديم.
يعنى آنچه لازم است در قرآن باشد در آن آمده است.حتى اگر در اين آيه هم مقصود از كتاب، لوح محفوظ باشدنه قرآن، آيه زير صريحا در خصوص قرآن است:
و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء (نحل، 89)
و كتاب را بر تو نازل كرديم كه تبيان همه چيز است.
از ذكر آيات ديگر و نيز احاديث در اين باب مى گذريم. به اين ترتيب طول عمر پيامبر چه دخلى در زيادت و نقصان قرآن دارد؟
3-4- عجيب است كه خود آقاى سروش نيز مى گويند:
«پيامبر اسلام(ص) خاتم است. يعنى كشف تام او و بخصوص ماموريت او براى هيچكس ديگر تجديد نخواهد شد. » (ص 10)
آيا تام بودن كشف پيامبر جز بدين معنى است كه آنچه لازم بوده، دريافت نموده و بيش از آن ديگر قابل تصورنيست؟ همينطور، آيا خاتم بودن او جز اين معنايى دارد كه بعد از او ديگر به هيچ پيامبرى نياز نيست و آنچه مى بايست، تماما از آسمان نازل شده، حتى طول عمر خودپيامبر نيز تغييرى در اين امر نمى دهد؟ آن وجود مبارك هرقدر هم بيشتر عمر مى كرد، به هر حال عمر محدودى داشت.اگر تمام آنچه لازم است به او ندهند، پس ضرورتا بايد بعداز او نيز پيامبرانى بيايند و اين چگونه با خاتميت او سازگاراست؟
5- مطلب سومى كه در مقاله مورد نظر آمده اين است كه بعد از پيامبر تجربه او توسط ديگران بسط پيدا مى كند و درتوضيح اين بسط دو تعبير آمده است: يكى تفصيل و ديگرى تكامل و غنا و فربهى. يعنى يك جا مى گويند تجارب ديگران تفصيل تجربه نبوى است و در جايى ديگر مى گويندتكامل آن است، هر چند شيب كلام كاملا به سوى دومى است. ايشان مى نويسند:
«اينك در غيبت پيامبر(ص) هم بايد تجربه هاى درونى و برونى پيامبرانه بسط يابند و بر غنا و فربهى دين بيافزايند.»(ص 25)