پیامبر شناسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر شناسی - نسخه متنی

علیرضا سبحانی، علی کربلایی پازوکی، احمد بهشتی، عباس جلالی، فاطمه نقیبی، جعفر سبحانی، سید محمد حکاک، اصغر هادوی کاشانی، محمدرضا غفوریان، سید محمود نبویان، علیرضا قائمی نیا، رضا باقی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2- زمينه فلسفى

توسلات سنتى به استدلال متافيزيكى براى توجيه عقيده دينى با انتقادات سلسله اى از متفكران از دكارت تا كانت، لطمه و آسيب جدى ديد. كتاب «هيوم » به نام «محاوراتى در باره دين عقلانى » ، برهان نظم را كه عده اى از تجربه گرايان مى خواستند آن را جايگزين براهين كلامى مدرسى نمايند، ازكارانداخت.

از طرف ديگر، بزرگترين فيلسوف عصر روشنگرى يعنى «ايمانوئل كانت » (9) نظريات خاصى در زمينه معرفت ارائه نمود، او معتقد بود كه چون معرفتهايى كه از خارج نصيب انسان مى شود از قالبهاى متعدد پيشينى ذهن، عبور مى نمايد، جهان خارج به همان صورتى كه هست (نومن) نصيب انسان نمى شود و انسان هميشه معرفتهايى را از خارج به دست مى آورد كه توسط ذهن او قالب گيرى شده باشد (فنومن) و به عبارت ديگر، انسان هميشه از پشت عينكهايى به خارج مى نگرد كه خود اين عينكها نيز رنگى بوده و از خودشان بر آنچه كه از خارج به او مى رسد تاثير مى گذارند، در نتيجه، انسان نسبت به خارج نمى تواند ادعاى معرفت يقينى نمايد.

اين نظريه كانت در معرفت شناسى تاثير بسيار مهمى بر متفكران غربى گذاشته است و حوزه هاى ديگر معرفت بشر مانند دين پژوهى را نيز از اين تاثير بى نصيب نگذاشت.

بر اين اساس، بسيار روشن و قابل درك است اگر بگوييم دين در عصر روشنگرى امرى بى معنا و لغو جلوه نمود; زيرا گزاره هاى دينى، از يك سو گرفتار مشكل تعارض با علوم تجربى بود (البته بعضى از گزاره هاى دينى مسيحيت) و از سويى ديگر معرفت شناسى كانت، تمام گزاره ها و نظريات دينى در مورد جهان را از اعتبار ساقط نموده و آنها را از جنبه نظرى به ادعاهاى مشكوك و غير يقينى تبديل كرده بود.

كانت در هر يك از نقدهاى خودش كه آثار بزرگ وى را تشكيل مى دهند، بر حوزه خاصى از تجربه انسانى متمركز مى شود: حوزه علم، حوزه اخلاق و حوزه هنر. او در هر حوزه مى كوشد تا با دقت، حدود احكام مجاز را ترسيم نمايد.

وقتى اين حدود، به وضوح بيان شوند، تفكيك احكامى كه مطمئنا ريشه در تجربه دارند، از قضايايى كه شكل احكام تجربى را به خود مى گيرند - ولى در واقع تلاشهايى براى بسط مفاهيم و مقولات به مسائلى است كه از حدود كاربرد صحيح خود تجاوز مى كنند - ممكن مى گردد.

كانت در اولين نقد خود، مفهوم خدا را نمونه اى متعالى از عقل محض بر شمرد و معتقد است كه با عقل نظرى نمى توان وجود خدا را ثابت نمود، اما در نقد دوم خودش، وجود خداوند را به عنوان اصل موضوع عقل عملى محض، مى پذيرد. به عبارت ديگر، با اين كه به لحاظ نظرى هيچ معرفتى از مفهوم خداوند نداريم ولى فرض وجود آن براى داشتن اخلاق، ضرورت دارد; در واقع، عقايد و اعمال دينى، ريشه در تجربه اخلاقى دارند و نتيجه نداى عقل عملى و كشمكش ما با قانون اخلاقى است و دين ذاتا به سميت شناختن همه وظايف به عنوان دستورهاى الهى است.

بدين ترتيب، كانت كه به لحاظ عقل نظرى، وجود خدا را غير قابل اثبات مى داند، با فرو كاستن دين به اخلاق، وجود خدا را به عنوان پيش فرض اخلاق، ضرورى دانسته و آن را مى پذيرد. (10)

3- زمينه دينى

ناهمخوانى عقايد مسيحيت و مضامين كتاب مقدس با فهم عمومى انسانها، پيامدهاى زيانبارى به همراه داشت، از جمله اين كه بسيارى از متفكران و آزادانديشان، گرايشهاى الحادى پيدا كردند و بكلى از دين رويگردان شدند. همچنين بسيارى از متفكران متعصب مسيحى كه نمى توانستند به دين آبا و اجدادى خود پشت پابزنند، براى مصون سازى دين در برابر انتقادهاى منتقدان و حفظ يا توجيه چهره نامعقول و خرافى كتاب مقدس، نظرياتى كه «تدابير حفاظتى » نام گرفت ابداع كردند و از اين رهگذر مكاتب فلسفى خاصى پديد آمد. نكوهش معرفت و آگاهى، در صفحات اوليه كتاب مقدس و ارائه تصويرى انسان وار از خداوند به صورت انسانى خدعه گر و دروغگو و طرح گناه ذاتى آدميان و نسبت زنا و زنا زادگى به انبياى الهى، ضمن دادن چهره اى خرافى و موهوم به دين، هر آزادانديشى را رنج مى دهد.

يكى ديگر از عقايد اساسى و توجيه ناپذير مسيحيت، مساله تثليث است. اين فكر را به عنوان رمز كليسا تلقى نموده و در پاسخ به اين پرسش كه مضامين كتاب مقدس، نامعقول است، مى گويند عقل قلمرو خاص خود را دارد و راه عقل از راه ايمان جداست. و همين امر سبب شده است كه تاريخ تمدن اروپا در بعضى از ادوار خود به دو عصر متفاوت «ايمان » و «علم » تقسيم شود.

ارائه تصوير زشت از ناحيه كتاب مقدس در مورد انبياى الهى مانند نسبت باده گسارى و زنا با محارم به حضرت لوط (11) و كشتى گرفتن خدا با يعقوب و ناتوانى خدا از غلبه بر او (12) شرم آور بوده و به هيچ وجه قابل قبول نمى باشد. همچنين تحمل گناه يا فدا شدن مسيح به جاى انسانهاى گناهكار با عقل بشرى توجيه ناپذير است. بخشش گناه و خريد و فروش بهشت و نيز مبارزه كليسائيان با مخالفان فكرى خود، از جمله عواملى بودند كه متفكران و دانشمندان را به مسيحيت بدبين نمود.

اين عوامل، واكنشهاى مختلفى را در پى داشت، عده اى از دين رويگردان شدند و گروهى نيز با اصلاح دينى، در صدد ارائه تعريف و تفسيرهاى جديد از ماهيت دين بر آمدند.

يكى از تلاشهاى متعلق به دسته دوم، ارائه «تجربه دينى » به عنوان گوهر و اساس دين بود كه «شلاير ماخر» آن را بيان كرد. وى سالهاى اوليه عمر خود را در ميان فرقه پروتستان گذراند و در حلقه اصلى رمانتيكهاى جوان در برلن شركت مى كرد. او از اين كه هنرمندان و به طور كلى نسل نو به دين گرايش نشان نمى دادند، رنج مى برد. از سويى مضامين كتاب مقدس را در تضاد با عقل و فهم بشرى مى يافت و اين تعارض و ناهمگونيها مدتها او را به خود مشغول داشت، و از سويى ديگر عزت دينى به وى اجازه نمى داد كه به عقايد دينى پشت پابزند، بويژه آن كه او يك كشيش بود، تا اين كه سرانجام طرحى به نظرش رسيد و تدريجا به آن صورت فلسفى داد و مكتبى را پايه گذارى كرد كه تا امروز هواداران بسيارى دارد.

شلاير ماخر ادعا كرد كه گوهر دين، احساس و توجه باطنى به بى نهايت است و اساسا دين از مقوله احساس و شور و شوق به موجود نامتناهى است و افكار و عقايد و اعمال دينى جنبه ثانوى داشته و در واقع چيزى جز تجلى احساسات دينى نيستند. از نظر شلاير ماخر، دين، هويت مستقلى دارد و نبايد به متافيزيك يا اخلاق ارجاع شود. (13) هويت و گوهر دين، نه انديشه است و نه عمل، بلكه احساس درونى و اتكاى بى واسطه به واقعيت مطلق است. (14)

/ 89