خط امام و خط سازش - او به تنهایی یک ملت بود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

او به تنهایی یک ملت بود - نسخه متنی

واحد فرهنگی بنیاد شهید

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خط امام و خط سازش

سرويس سياسي جمهوري اسلامي ـ در پي اقدام به درج سخنرانيهاي منتشر نشده شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي آن شهيد در تاريخ 19/11/58 در اجتماع پرشكوه مردم شهيد پرور اصفهان در رابطه با خط امام و خط سازش سخنان پرشوري ايراد كرده است كه متن كامل سخنراني منتشر نشدة شهيد مظلوم ايت الله دكتر بهشتي بدين شرح از نظر خوانندگان عزيز مي گرد

بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمد الله رب العالمين و الصلوه والسلام علي جميع انبياء و رسله و علي سيدنا ومولانا ابوالقاسم محمد و علي الائمه الطاهرين من اهل بيته و الخيره من اله و صحبه و السلام علينا و علي عباد الله الصالحين

خط امام و خط سازش

موضوع مطلبي كه امروز در جمع شما برادران و خواهران عزيز اصفهان به بحث گذاشته مي شود، خط امام و خط سازش است بدون شك در انقلاب پرشكوه اسلامي مردم ما اين دو خط بايد از همديگر بخوبي باز شناخته شود چون انقلاب اسلامي به حق در راستاي خط امام بثمر رسيده همه تقلاها، همه كوششها، همه مبارزه هاي مسلحانه و غير مسلحانه، همه فعالتيهاي فرهنگي و سياسي كه در طول دهها سال در ايران در جريان بوده بثمر رسيدنش از وقتي است كه همه اين كوششها در خط امام قرار گرفت و با سرعت بسوي پيروزي نهائي پيش رفت بنابراين وقتي ما مي بينيم كه يك مبارزه در شرايط خاصي به پيروزي منتهي مي شود بايد اين شرايط خاص را بشناسيد و در تداوم مبارزه و انقلاب كاملاً آنها را مد نظر قرار بدهيم

ويژگيهاي خط امام

انقلاب اسلامي ما در خط امام ويژگيها دارد، من اين ويژگيها را اينجا باختصار مي گويم و درباره هر كدام مختصراً توضيحي مي دهم و اميدوارم در آينده بشود پيرامون اين ويژگيهاي سخن به تفصيل گفت و نوشت

اول ويژگي ايدئولوژيك انقلاب اسلامي در خط امام، خط امام ويژگي ايدئولوژي دارد از نظر اسلامي شما مي دانيد در دنياي پهناور اسلام افراد و گروهها و سازمانهاي بسيار گوناگون هستند كه اينها همه شان خودشان را مسلمان مي دادند ملك خالد امروز در عربستان سعودي نه فقط خودش را مسلمان مي داند بلكه پاسدار مركز اسلام و بيت الله و حرمين شريفين مي داند و فكر مي كند كه در عالم اسلام بزرگترين سمت را او دارد، براي اينكه پاسدار حرمين شريفين مكه و مدينه است سادات امروز در مصر ادعا مي كند كه آنچه در ايران مي گذرد انقلاب اسلامي نيست اسمش اسلام است والا اين انقلاب اصلاً هويت اسلامي ندارد او خودش را سمبل يك انقلابي مسلمان مي داند در داخل خود كشورمان ايران گروههاي مختلفي هستند كه هر يك خودشان را مسلمان ناب مي دانند

گروهها و انديشه هاي فرسوده

گروههايي هستند با انديشه هاي فرسوده و مسخ شده اسلامي، دلخوش كرده اند، هنوز هم حتي پس از پيروزي انقلاب، اسلامشان از حد يك مقدار آداب و رسوم متعارف بسيار كم خاصيت اگر نگوئيم بي خاصيت فراتر نمي رود و آنها خودشان را مسلمان اساسي و اصيل مي دانند و حتي همه انقلابيون جانبازي را كه در معركه هاي انقلاب اسلامي جان داده اند، شهيد شده اند ترديد مي كنند كه بالاخره آيا اينها مسلمان مرده اند يا نه در آنطرف گروههاي هستند اينها خود را مسلمان پيشرو پيش تاز مترقي مي دانند، معتقدند افكار پيشرفته و اصيل را آنها دارند و بهمه مسلمانهاي ديگر برچسب ارتجاع مي زنند 90% اين شهداي راه انقلاب را مسلمانهاي فريبخورده ارتجاع مي دانند، شما پاسداران عزيز را در سپاه پاسداران و در گروههاي ديگر، مزدوران ارتجاع مي شناسند و معرفي مي كنند، معلوم مي شود اينها يك برداشتي از اسلام دارند كه از اسلام من و شما جداست بنابراين بايد ويژگي ايدئولوژيك اسلامي خط امام را درست شناخت

در اين باره من چند جمله مي گويم و اميدوارم اين چند جمله بخاطرتان بماند دقت كنيد

مسئله اسلام شناسي

ما در تاريخ 14 قرن اسلاممان سه جور اسلام شناسي داريم، يك جور اسلام شناسي كسانيكه اسير ظاهر الفاظ كتاب و سنت هستند و از حد مفهوم ظواهر الفاظ انديشه شان فراتر نمي رود، خيلي متحجر فكر مي كنند، متحجرانه مي فهمند برد فهم و انديشه شان در برخورد با نصوص كتاب و سنت كوتاه است به اينها در تاريخ اسلام بر حسب قرون مختلف عناوين مختلفي داده شده ظاهريون، اخباريون، شايد خيلي از اين نوجوانهاي ما اصطلاح اخباري را نشنيده باشند اما آن ميانسالهاي اين شهر بايد بيادشان بيايد كه همين 20، 30 سال قبل هم در اينجا مسئله اخباري و غير اخباري مطرح بود اينها كساني هستند كه مي گويند بايد متعبد باشيم بظواهر قرآن و حديث و در فهم قرآن و حديث هم چنان ملالغطي باشيم كه مبادا يك ذره از اصل اسلام تخلف كنيم

گروههاي مسلمان مآب

چون مي خواهيم با تمام اين گروههاي مسلمان مآب برخورد كنيم و منصفانه برخورد كنيم زشت و زيباي هر گروه را بگوئيم، فقط زشتش را نگوئيم با فقط تعريف را نكنيم بايد منصفانه بگويم كه بسياري از افراد اين گروه واقعاً از اعماق جان و قلبشان به اسلام عشق مي ورزند، اين مقيد بودن آنها به اينكه از ظواهر قرآن و حديث يك سر مو آنطرف نروند، اين از روي احساس تعهد ديني است ولي عيب كارشان اين است كه برداشتي كه اينها از اسلام دارند، هرگز نمي تواند پاسخگوي مسائل فرد وجامعه در طول قرنها و در عرض جغرافيائي بشري باشد اينها براي پاسخ بسياري از مسائل در مي مانند، براي اينكه ظواهر قرآن و حديث براي دادن پاسخ به همه اين سؤالها هرگز كافي نيست بنابراين مسلمانهايي هستند كاملاً پاك نيت، متعبد با ايمان قوي، حتي تجلي اسلام در عمل آنها گاهي بسيار عالي و والا و ارزنده است و جاذبه دارد ولي به محض اينكه با مسائل پيچيده پيشرفت بشر در طول تاريخ برخورد كنند يا مسائلي كه در اماكن مختلف جغرافيائي گسترده بشر، امروز انسان با آن برخورد مي كند، مي بينيد كميتشان لنگ است

ظاهريون و اخباريون

ظاهريون اخباريون غالباً آدمهاي بساري خوب، با ايمان ولي از نظر انديشه اسلامي متحجر و نارسا براي پاسخ به مسائل پيچيده اي كه بشر با آن روبرو شده و مي شود اين يك نوع برداشت

برداشت دوم، شكل دوم از شناخت اسلام شكل دوم اسلام شناسي كساني است كه آراء و عقايد و انديشه هاي بيگانه از اسلام را قبلاً پذيرفته اند از يك فكر غير اسلامي خوششان آمده آنرا قبول كردند با يك چنين زمينه ذهني قبلي آمده اند سراغ كتاب و سنت، سراغ آيات قرآن و احاديث، و بعد نخواسته اند صميمانه بفهمند اين آيه قرآن چه مي گويد، اين حديث چه مي گويد پس چه كردند؟ كوشش كردن اين آيه قرآن يا اين حديث را آنطور بفهمند كه دلشان مي خواهد

اصحاب راي و قياس

در طول تاريخ 14 قرن ما از همان قرن دوم بلكه از همان اوسط قرن اول از اين افراد و گروهها پيدا شدند و به آنها اصحاب راي و قياس گفته اند، كسانيكه از روي استحسان، از روي راي، از روي قياس با نصوص اسلامي برخورد كردند، اين گروه دوم هم در ميانشان افراد و جمعيتهاي دوست داشتني، پاك نيت، با ايمان فراوان است همچنين نيست كه همه شان آدمهاي دغل ناجوري باشند در ميان اينها كسان فراواني بوده اند كه زاهد بودند، عابد بودند، با تقوا بودند اما زهد و عبادت و تقوايشان بر اصل همان برداشت ذهني قبلي شان بوده كه از اسلام داشتند آن صفوفي خانقاه‌نشين متواضع حصيرنشين خاك‌نشين تخت پوست نشين، با محبت، با صفا كه برداشتن از اسلام، از قرآن از حديث برداشتي بوده است از قبيل برداشت اهل راي و قياس يعني قبلاً از زندگي صوفي مآبانه خانقاهي خوشش آمده آنرا پذيرفته، قرآن اين را مي گفت مي پذيرفت، نمي گفت هم مي پذيرفت، بيش از هر چيز تحت تأثير انديشه زهد و تصوف، زهد خانقاني قرار گرفته اين آدم مي آيد درون قرآن و حديث مي گردد و دهها آيه و دهها حديث پيدا مي كند تا بشما بگويد اين زهد خانقاهي من، زهد اسلام است برخورد اين گروه با اسلام برخورد اهل راي و قياس است اما وقتي به خودش نگاه مي كني مي بيني كه خيلي آدم ناجوري كه آدم دوستش ندارد نيست كمالاتي دارد

انديشه التقاطي

يا در آنطرف آن انقلابي داراي انديشه التقاطي كه قبلاً انديشه هاي ليبراليستي يا ماركسيستي را پذيرفته ماركسيست را مطالعه كرده يا ليبراليسم را مطالعه كرده طرفدار يك نوع تحول و دگرگوني ليبرال مآباست يا طرف يك نوع انقلاب خونين و خشن برخودار از روشهاي ماركسيستي و احيانآً حتي استالينيستي است آدمي هم هست داراي كمالات، از خود گذشتگيها، روشنفكريها، جاذبه دارد، واقعاً وقتي انسان با او مي نشيند و حرف مي زند يا به زندگيش از نزديك آشنا مي شود مي‌بيند كه آدمي است كه كم و بيش براي ما دوست داشتني است ولي اينها قبلاً آمده اند يك مكتب ديگر، يك عقيده ديگر يك فكر ديگر، يك انديشه ديگر را قبول كرده اند و بعد هم آمده اند سراغ كتاب و سنت، سراغ آيات و روايات، و لذا مي بينيد براي افكار و آراء از پيش پذيرفته شده اش پشتوانه وسند از كتاب و سنت مي آورد، ده تا آيه قرآن مي آورد، 30 تا حديث مي آورد اما آيه قرآن و حديث را تطبيق كرده است بر آراء و انديشه ها و افكار و عقايد بيگانه از اسلام كه قبلاً آنها را پذيرفته است اين هم يك نوع شناخت اسلام است شناخت اهل راي و قياس و استحسان كسانيكه سراغ قرآن و حديث كه مي آيند نمي آيند تا رنگ قرآن و حديث را بگيرند قبلاً رنگ گرفته هستند مي آيند تا از قرآن و حديث براي اثبات اسلاميت و حقانيت رنگ از پيش گرفته شده دليل پيدا كنند شناخت اصحاب راي و قياس و استحسان از اسلام، اين يك جورش، اين هر دو اسلام خط امام نيست نه آن اولي و نه اين دومي

نوع سوم اسلامي شناسي

نوع سوم از اسلام شناسي عبارت است از اسلام شاخص، صاحبان اجتهاد زنده و پويا، سابقاً همينطور مي گفتند تا 30، 40 سال قبل مي گفتند مجتهدين، اخباريون و اصحاب راي و قياس، اينها اصطلاحاتي است كه در فرهنگ تاريخي و پرسابقه ما وجود دارد گاهي هم مي گفتند اصوليون در برابر اخباريون و در برابر اهل راي و قياس، اسلام مجتهد، اسلام شناس مجتهدان آگاه، اسلام شناس انسانهاي درس خوانده مطالعه كرده، آشنا به علوم و فنون لازم براي قرآن فهميدن و حديث فهميدن، آشنا به مسائل بشر و بشريت، اما اين اما بايد خوب در ذهن جا بگيرد كسانيكه با تمام اين تخصص و آگاهي وقتي سراغ قرآن و حديث مي آيند، مي آيند واقعاً ببينند قرآن و حديث چه مي گويد همانا قبول كنند مي گويند يك مجتهد در يك حوزه فقاهتي زندگي مي كرد كه اگر يك قطره خون درون يك چاه پرآب افتاد آن آب چاه نجس مي شود، هر قدر هم زياد باشد اين فقيه و مجتهد روايات و اخبار مربوط بر اين قسمت را مطالعه كرده بود بنظرش رسيده بود كه اينطور نيست يك چاه پرآب اگر يك قطره خون در آن افتاد همه آب نجس نمي شود اگر آنقدر خون زياد در آن بريزد كه رنگش قرمز بشود نجس است ولي اگر يك قطره خون افتد و در اين همه آب حل نشد، آب نجس نيست، يك بار، دو بار مطالعه كرد كلمات فقها را، كتابهاي فقهي را، روايات را همه ادله را جمع بندي كرده بود ديده بود واقعاً جمع بنديش اين است كه آب چاه با يك قطره خون نجس نمي شود ولي اين فتوي را نمي گفت و به آن هم عمل نمي كرد، مدتي گذشت يكي از او پرسيد كه آقا شما كه نظرتان در درس مباحثه اين است كه آب چاه با يك قطره خون در آن ريختن نجس نمي شود، چرا اين نظر و فتوي را نمي دهيد و به آن عمل نمي كنيد؟ گفت حقيقت اين است كه من خودم در خانه مان يك چاه آب دارم مي ترسم خودم تحت تأثير اين قياس قرار گرفته باشم كه آب چاه با يك قطره خون نجس بشود و بايد مقداري زيادي از آن آب كشيد تا پاك شود اين كار دشواري است، روي اصل اينكه اين كار دشواري است اين فتوي به نظرم رسيده مدتي گذشت و چاه آب منزل فقيه خشك شد اين فقيه با تقوي يك بار ديگر آمد دو مرتبه دلايل مطلب را مطالعه كرد جمع بندي كرد ديد نه، همان فهم اوليه اش درست بوده واقعآً آب چاه با يك قطره خون نجس نمي شود و كشيدن چندين دلو آب هم لازم و واجب نيست آنوقت صريحاً فتوي داد، گفت بله فتواي من اين است مقلدينم مي توانند عمل كنند مبادا يك ذره هوي و ميل و زمينه قبلي فكري و روحيش در فهم او از اسلام اثر گذاشته باشد به اين مي گوئيم اسلام شناسي خالص و مجتهدانه، نه تابع ظواهرات و تابع و پيرو آراء اين و آن است و نه تابع زمينه هاي قبلي فكري و آراء، تمايلات قبلي با فكر باز، با انديشه دور برد سراغ قرآن و حديث مي رود براي اينكه ببيند اسلام، قرآن، حديث به او چه مي گويد، همان را بگيرد و عمل كند به اين ما مي گوئيم اسلام شناسي اصيل و صحيح

ويژگي ايدئولژيك خط امام

ويژگي ايدئولوژيك خط امام اين است كه اسلام شناسي مان و شناختمان از اسلام بايد نه نوع اول باشد، اسلام شناسي ظاهر بينانه، متحجر و نه نوع دوم باشد اسلام شناسي خودپسندانه كه آنطور كه دلم مي خواهد اسلام را معني كنم نه آنطور كه اسلام دلش مي خواهد من مسلمان بشوم نه آن يكي و نه اين يكي، اسلام شناسي اصيل يعني آدمي با اعتقاد به اينكه قرآن كلام خداست حديث صحيح معتبر گفته از رسول خدا و ائمه هدي سلام الهل عليهم اجمعين است، كتاب و سنت را با دقت ولي با انديشه باز مطالعه كند ببيند قرآن و حديث چه مي گويد چه تعليمي مي دهد؟ همان را بگيرد و عمل كند، اين ويژگي ايدئولوژيك خط امام است اينكه شما ديديد ما در تنظيم و تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي تأكيد كرديم روي نقش فقيه به عنوان امام و رهبر و كارشناس براي اين است كه مي خواهيم انشاء الله جمهوريمان جمهوري اسلامي باشد

حفظ شعار نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي

مي خواهيم اين شعاري را كه شما از اعماق روح و جانتان مي گفتيد نه شرقي و نه غربي جمهوري اسلامي اين را حفظ كنيم حفظ اين شعار، حفظ اين راه، حفظ اين مسير اين است كه ما شناختمان از اسلام، خط امام باشد خط امام خط سازش، مقابل همديگرند، خط امام از نظر ايدئولوژيك، يعني خطي كه اسلام اصيل را با انديشه باز مي شناسد و مي پذيرد و عمل مي كند و نمي ترسد به او بگويند مترجع امل يا مرتجع و نمي ترسد كه به او بگويند آدمي است كه خيلي روشنفكر شده نه از برچسب روشنفكر منحرف مي ترسد نه از برچسب ارتجاع، مسلمان است نه انديشه التقاطي را مي پذيرد و بنام اسلام به اين و آن تفهيم مي كند و نه تصورات و اوهام و خرافاتي را كه بنام اسلام در زندگي مسلمانها رخنه كرده و اصولاً در اسلام ريشه نداشته مي پذيرد نه خرافي و ظاهر بين است نه دچار انحراف انديشه هاي التقاطي نه با اين مي سازد نه با آن، سازشكار نيست، مسلمان خط امام از نظر ايدئولوژيك نه با خرافيون سازشكاري نشان مي دهد و نه با التقاطيون سازشكاري نشان مي دهد من نكات متعددي را يادداشت كرده ام كه در رابطه با اين بحث بگويم ولي معمولاً دوست دارم بيش از يك ساعت سخنم طول نكشد

ويژگي سياسي خط امام

مي روم سراغ يك شاخه مهم ديگر اين بحث، ويژگي سياسي خط امام از آن چند تا ويژگيهاي ديگر فعلاً صرف نظر مي كنم، خط امام از نظر روش سياسي با مسائل سياسي چگونه برخورد مي كند؟ خط امام در برابر خط سازش، در طول مبارزات ما ويژگي خط امام را مي توانستيم خوب لمس كنيم در طول اين سالهاي اخير مبارزه، ما سه گروه مبارزه كننده داشتيم يكي گروههايي كه طرفدار مبارزات آرام سياسي بودند، معتقد به مبارزه براي نجات ايران و ملت ايران از چنگ استبداد و استعمار هستند و بودند ولي معتقد بودند كه اين مبارزه ها بايد طوري صورت بگيرد تا آنجا كه مي شد خون از بيني كسي نريزد به محض اينكه در يكي از صحنه هاي مبارزه يك نفر كشته مي‌شد يا آسيب مي ديد شك مي كردند كه آيا اين مبارزه جايز است يا جايز نيست با يكي از آقايان علماي خوب واقعاً آدم خوبي است از نظر جهات ديگر يكي دو بار صحبت كرديم، گفتيم آقا بايد براي اين كار، شما اعلاميه بدهيد مي گفت به اينكه من مي ترسم اگر اعلاميه بدهم اين مراسم برگزار بشود پليسها و كماندوهاي لعنتي سفاك اين شاه حمله كنند يك نفر كشته بشود من جواب اين كشته را پيش خدا چگونه بدهم؟ واقعاً اين را از روي عقيده اش مي گفت نه اينكه آدمي لاابالي بود معتقد به مبارزه با شاه و رژيم بود، شاه و رژيم را لعنت هم مي كرد ولي وقتي صحبت از مبارزه مي شد، طرفدار مبارزه اي بود كه در آن خون از بيني كسي نريزد

خط مبارزه مسلحانه

در مقابل اين يك خط ديگر بود خط مبارزه مسلحانه، اين خط مبارزه مسلحانه كه از آن كند كاري خط اول بستوه آمده بود و تجربه چندين 10 ساله مبارزات ايران باو نشان داده بود كه اين جور مبارزه بجائي نمي رسيد، گفته بود بايد همه اين مبارزات و فعاليتها را رها كرد، نيروها را بسراغ مبارزه مسلحانه خونين برد ولي مبارزه مسلحانه براي او شده بود اصل و نه وسيله، مي گفت هر كس به مبارزه مسلحانه بهاي صددرصد ندهد و در فعاليتها و ميدانهاي ديگر بكار مبارزه مشغول باشد كار او انحرافي است، نتيجه اين طرز فكر چه بود؟ نتيجه اين طرز فكر دوم اين شده بود كه يك سري گروههاي واقعاً فداكار و جانباز و پاكدل پاك نيت پيدا كرده بوديم كه اينها در اثر فشار محيط و فشار عوامل رژيم در زواياي خانه هاي امن و جاهاي ديگر ناچار بودند مخفي بمانند و ميدان و پناهگاه گسترده اجتماعي كه بتوانند اينها را در داخل خودش جا بدهد و بصورت يك مجموعه توانا، رژيم را بزانو دربياورد وجود نداشت گروههاي جانباز فداركار، شجاع، با ايمان و دوست داشتني از اين نقطه نظرها اما آرام آرام به سمت ايزوله شدن از توده اجتماعي و در نتيجه ضربه پذيرتر شدن از دشمن انقلاب پيش مي رفتند اين هم يك خط خط مبارزه مسلحانه، اما مبارزه مسلحانه با ديدي كه اين مبارزان مسلح پر ارج را روزبروز بزاويه ها بيشتر مي كشاند

خط امام

و خط سوم، خط امام، اما صميمانه معتقد به ارج نهادن به تلاش هر فرد و هر گروهي بود كه ولو يك سيلي به رژيم بزنند در عين حال مي فرمود، در اين مبارزه هر كس كشته شود، شهيد است تشويق مي كرد كسانيرا كه مردانه اينكه مي گويم مردانه به خواهران بر نخورد براي اينكه خواهرها هم جلوه هاي شجاعت و شهامت و درخشيدن در ميدان مبارزات بودند و هستند مومنانه بگويم كه هر دو را شامل شود اما به مردان و زنان با ايماني كه به جهاد بروند با قبول شهادت، بهاي والا مي‌داند و نيز صميمانه به همه افراد و گروههايي كه به گسترده شدن مخالفت و مبارزه و مقابله با رژيم و استعمار آمريكايي حامي رژيم، كمك مي كردند، به آنها هم بها مي داد، به هر دو بها مي‌دارد و ايشان معتقد بودند كه اين دو با هم مي توانند رژيم را بزانو درآورند، هم مجاهدان با ايمان سلاح بدست، هم مردم در مسجد و تكيه و حسينه و مدرسه و كوچه و خيابان جمع شده اند و فريادزنان بر عليه رژيم مي جنگند، هر دو با هم هم پيرمرد و پيرزني را كه اگر نمي توانست پشت بام برود الله اكبر بگويد مي آمد داخل حياط خانه الله اكبر مي گفت و هم آن انسان با شجاعت فداكاري را كه سلاح بدست مي گرفت و به آنجا كه بايد برود مي رفت و امام معتقد بود كه اين دو باهم مي‌تواند انقلاب را بثمر برسانند

خط امام، خط ارج نهادن به مبارزات سياسي، و مبارزه مسلحانه و مبارزه فرهنگي و اخلاقي بود كه به يكديگر پيوسته باشد در آن روزهايي كه اولين راهپيمائيهايي ميليوني راه افتاده بود مي دانيد كه اما پس از دومين راهپيمائي يعني راهپيمائي چهارم شوال و 5 شوال 16 شهريور كه بدون خونريزي برگزار شد و 17 شهريور كه جمعه سياه حادثه ميدان شهداي تهران بود كه ايشان به پاريس رفته بودند و قبل از راهپيمائيهاي ديگر

پس از سالها بود كه محروم بوديم از ديدار ايشان، فرصتي بود براي ديدارشان، آنجا براي چند مسئله رفته بودم يكي از مسائلي كه با ايشان مطرح كردم در ايران مكرر حتي افراد برجسته مطرح مي كردند در مباحثاتي كه داشتيم، مربوط بود به همين مسئله مبارزه و ابعاد آن و پيوند مبارزه با شهادت، مخصوصاً حضور خواهران در ميدان اين مبارزات، از ايشان سؤال كردم كه بعضي از آقايان مجتهدين با آنها صحبت كرديم اينها در اينكه ما اقدام مي كنيم و دعوت مي كنيم مردم را براي راهپيمائيها، پس از حادثه 17 شهريور تهران دچار تزلزل و ترديده شده اند، مي گويند شما مردم را به قتلگاه دعوت مي كنيد يادم مي آيد كه در همان راهپيمائيهاي روز چهارم شوال 16 شهريور كه ايشان مسئوليت كلي راهپيمائي را بعهده من گذشته بودند پس از برگزاري نماز جماعت پرشكوه سرپيچ شميران تصميمي بر اين شد كه ما جميع را بسمت ميدان آزادي امروز ببريم، و يادم هست در آن موقعيت مي خواستم در بلندگوهاي دستي بگوئيم مردم بسمت كجا؟ نمي توانستيم بگوئيم بسمت كجا، بسمت شهياد كه دلمان نمي آمد بگوئيم بعد بچه ها آن موقع واژه بسيار زيبائي را اختراع كردند گفتند آهاي مردم بسمت ميدان شهياد يك مقداري كه ما راه رفتيم آمدند گفتند نيروهي نظامي فراواني را فرستاده اند سر راه، جمعيت را اگر بسمت آن ميدان ببريد در خود ميدان كاميونهاي مسلح فراواني را گذاشته اند و آماده حمله هستند در طول راه مكرر آمدند اين جمله را گفتند كه شما داريد مردم را به سمت قربانگاه مي بريد گفتيم خودمان هم هستيم هر جا هستيم با هم هستيم عده اي از دوستاني كه احتياط مي كردند واقعاً هم احتياط ديني مي كردند آنقدر آمدند فشار آورند كه از اطراف خبر مي رسيد كه ما جلومان تداركات نظامي فراواني پيش بيني شده ممكن است خطرات سنگيني پيش بيايد چه مي گويند؟ گفتيم تصميم گرفتيم برويم، بايد برويم آنروز موفق شديم بسلامت بگذرانيم و فردايش جمعه 17 شهريور كه آن برخورد سهمگين پيش آمد پس از آن برخورد سهمگين براي راهپيمائي هاي بعدي عده زيادي از آقايان احتياط مي كردند مي‌گفتند شما با چه مجوز شرعي مردم را به ميدان كشته شدن مي بريد؟ مي گفتيم خودمان هم هستيم مي گفتند، خودتان هم بيخود مي رويد در آن ديدار پاريس مطلب را با امام مطرح كردم گفتم از ما مي پرسند با چه مجوزي به ايشان گفتم من ميتوانم تا حدودي جواب جنابعالي ا پيش بيني كنم اما مي خواهم خودتان بفرمائيد براي اينكه مي خواهيم برگرديم و بگوئيم نظر امام اين بود با همان صراحت و صداقت هميشگي گفتند اين مبارزه را بايد ادامه داد اين مبارزه براي اسلام و مسلمين از اين پس مبارزه مرگ و زندگي است، مرگ وزندگي اسلام و امت اسلامي، حتي اگر يك ميليون نفر كشته شوند باز هم ادامه بدهيد ولي كسيكه با اين قاطعيت در ارج نهادن به شهادت و توجه به نقش پيروزي خون بر شمشير سخن مي گويد تأكيد مي كرد در اين مبارزه كوشش كنيد حداكثر مردم همراه مبارزه بيايند اگر گروههايي هستند كه شجاعت ميدان شهادت را ندارند اما دريك كيلومتري ميدان شهادت حاضرند فرياد بزنند اينها را هم بپذيريد و تشويق كنيد و دعوت كنيد اين دو پيوسته با يكديگر بايد در يك رهبر شامل به حركت درآيد تا دشمن را سرنگون كند و اين خط امام است

در رابطه با روشهاي قاطع انقلابي، شهيد شدن، شهيد دادن، كشته شدن و كشتن قاطع و سريع ولي به آن صورتيكه همه كسانيرا كه يك وجب آنطرفتر از شهادت دارند كار و كمك مي كنند آنها را ناچيز بشماريم و از خودمان جدا بدانيم تا در نتيجه گروه مسلح جدا از توده بوجود بيايد و دشمن بتواند گروه مسلح را بكوبد چون پناهگاه توده اي ندارد، توده را بكوبد چون دست به سلاح ندارد خط امام، ويژگي خط امام در تاكتيك مبارزه، مبارزه مسلحانه و مبارزات سياسي و فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي پيوند خورد حتي همان عالمي كه در آن دوره خفقان جرأت مي كرد فتواي امام را بگويد و به امام دعا كند او هم به اين انقلاب كمك كرده او پيشتاز و پيشگام در انقلاب نيست اما همراه انقلاب هست و انقلاب هم پيشتاز مي خواهد و هم همراه اين ويژگي خط امام نيست

دقت كيند اينها فقط مربوط به گذشته نيست از اين به بعد هم ما بايد به اين ويژگيهاي خط امام توجه كنيم ويژگي سوم، ويژگي سوم خط امام كه آنرا از خط سازش جدا مي كند، من در آن ويژگي دوم،‌خط سازش را برايتان شرح ندادم اين را شرح بدهم بعد بروم سراغ ويژگي سوم

مبارز سياسي وسياسي كار

در خط امام اين ويژگي نه خط سازش را فراموش كردم برايتان بيان كنم امام پيشتاز انقلابي مسلح را تأكيد مي كرد و مي كند مبارز سياسي و فرهنگي و اجتماعي پيوند خورده با اين پيشگام پيشتاز را هم تأكيد مي كند اما مي گويد آن مبارز سياسي و اجتماعي تا وقتي كارش ارزش دارد كه يك لحظه سازش را با دشمن تحمل كند فرق است بين مبارز سياسي و سياسي كار من هميشه مي گفتم، دوستان اين دو تا را از هم جدا كنيد مبارزه سياسي و سياسي كاري اصطلاح سياسي كاري را اين نوجوانهاي داخل خط انقلاب خوب درك مي كنند كه فرقش با مبارزه سياسي چيست؟

مبارز سياسي كسي است كه تا مرز جهاد مسلحانه جلو نمي رود اما هر جا دستش برسد يك ضربه سياسي بر دشمن مي زند، سياسي كار كسي است كه مي آيد در گود سياست، اگر ديد هوا پس است بعد مي رود با دشمن به گفتگو مي نشيند بلكه يك آوانس بدهد يك آوانس بگيرد اين نوع فعالان سياسي از نظر امام و خط امام مطرود، مردود وحتي ملعون هستند براي خط امام نه خط سازش مبارز، مبارزه اش هر قدر مي خواهد باشد، درجه مبارزاتش هر قدر مي خواهد باشد اما اصالت داشته باشد معامله گر نباشد، اهل داد و ستد سياسي مطلقا نباشد بنابراين ويژگي نه اش را هم بخاطر بسپاريم كه خط امام، طرد خط سازش است ويژگي سوم در دوران مبارزه در ميان دوستانمان حتي دو نوع تفكر وجود داشت هنوز هم هست اين اتفاقاً مسئله روز هم هست اينجا مي گويم كه بماند

مبارزه ضد استبدادي و مبارزه ضد استعماري

يك نوع تفكر اين بود كه ما بايد لبه تيز مبارزه را متوجه استبداد داخلي بكنيم و به استعمار خارجي فعلاً كاري نداشته باشيم، حتي با آنها تماس داشته باشيم گفتگو كنيم، قانعشان كنيم كه بصلاح و صرفه آنها نيست كه استبداد را در ايران حمايت كنند دست حمايتشان را از سر اين استبداد بردارند و مطمئن هم باشند كه ما مبارزين خيلي سر بسر اين استعمارگران نخواهيم گذاشت اين يك طرف تفكر

ليبرالها در ايران سمبل اين طرز تفكر بودند و هستند و خواهند بود بار ديگر تكرار مي كنم كه اينها بحثهايي است كه در جلسات كرده اند اين ديگر چيزي نيست كه من بخواهم براي شما بگويم و مي گويند اينطور است قلمداد كنم نخير! مي گويم اينطور است در جلسات وقتي صحبت ميشد به ما مي گفتند كه شماها ساده انديشيد اين عين تعبيري است كه براي ما و حتي براي امام بكار مي بردند شماها از متون مبارزه اطلاعاتتان كم است اين ساده انديشي است كه ما بتوانيم هم با آمريكا در بيافتيم و هم با شاه بهتر اين است سر بسر آمريكا نگذاريم فعلاً فقط با شاه در بيافتيم بنابراين شعار اينها اين بود براي مبارزه با استبداد پرآب و تاب حرف زده اند و در بحث مبارزه با استعمار يا اصلاً كلمه اي نيست يا خيلي رقيق و كمرنگ اين يك طرز فكر

يك طرز فكر ديگر در مقابل اين قرار داشت و آن طرز فكر اين بود كه نه آقا استعمار و استبداد دستشان گردن هم است، مبارزه با استبداد از مبارزه با استعمار جدائي ناپذير است شما اگر مبارزه با استعمار را بخواهيد بمرحله بعد بگذاريد گام به گام و بگوئيد گام اول مبارزه با استبداد، گام دوم مبارزه با استعمار، تازه در مبارزه با استبداد هم كه گام اول است گام به گام كار كنيم، حالا شوراي سلطنت را قبول كنيم تا شاه برود، بعد آنوقت ببنيم تكليفمان با شوراي سلطنت چه مي شود؟ آنجا هم گام بگام!

ساده انديشي سياسي كاران

اين نظر دوم بود كه گفت اين است ساده انديشي شما اگر بخواهيد اين ملت بپاخاسته را با يك پيروي جزئي كه شاه برود دلخوش كنيد و بگويد كه حالا روي يك سكوي مطمئن قرار گرفتيد كه مي توانيد از اين به بعد پرواز كنيد موشك آسا به اعمال فضا برويد، اين خيال خام است اين ملت بپاخاسته را بايد يك پيروزي قطعي به او نشان داد بايد هم شاه برود، هم سلطنت برود هم آمريكا برود و يكجا با هم ولو قرباني بيشتر بدهيم از اين بالاتر سخن امام اين بود ولو سركوب كنند همه مارا، بگيرند و بكشند و نابود كنند، براي اينكه ما مي ميريم اما آرمانمان زنده خواهد بود خط امام، خط سازش دو تا خط اينجا هم يك سومي پيدا كرد قرار بوده اينجا هم بي سوم نماند اما سومش با آن يكيها فرق دارد دقت كنيد وقتي مي گوئيم سازش، سازش دو معني دارد لازم مي‌دانم مؤكداً توجه همه شما را به اين دو معني مختلف سازش جلب كنم

خط سازش

يك معني سازش اين است كه كساني بروند با آمريكا وارد مذاكره شوند و بخواهند يك امتياز به نفع خودشان از آمريكا بگيرند يك امتياز به آمريكا بدهند اينها عاشق قدرتند مي خواهند به قدرت برسند مي خواهند جاي شاه را بگيرند شاه برود يك فرد ديگري به عنوان دگري بجاي او بيايد آنچه از آمريكا مي خواهد جابجا شدن مهره است اين مهره برود اين مهره بيايد سازش مي كند با آمريكا بر سر چي سازش مي كند بر سر دادن منافع و مصالح ملت و گرفتن امتياز براي شخص يا گروه خودش اين نوع سازشكاري است اين آقاياني كه من گفتم اينها از اين قبيل سازشكارها نبودند و نداشتند اينها انصافاً تا آنجا كه من آنها را مي شناسم

ناآگاهانه اي كه نمي خواست خيانت كند تا خودش به نوائي برسد فكر مي كند راه پيروزي اين است راه پيروزي ملت، ولي بالاخره تا كي، بالاخره با نمايندگان دشمن وقتي صحبت مي كند اينطور صحبت مي كند كه از آنها استمداد مي كند دقت كنيد براي سركوب كردن شاه از آمريكا مي خواست استمداد كند كمك بگيرد

سازش مصلحت جويانه

واقعاً هم دلش بحال ملت مي سوزد واقعاً عقيده اش اين است كه دارد به ملت خدمت مي كند و واقعاً آن موقع وموقف و موضع قاطعانه اول را ساده انديشي تلقي مي كند، خودش را مردم سياست مي داند آگاه مي داند و سازش او به اين شكل است كه مي رود با نمايندگان آمريكا يا غير آمريكا به سخن مي نشيند كه اين شاه را ولش كنيد، يا اين سلطنت را ول كنيد بگذاريد اين ملت اين دشمن ملت را سركوب كند چه كار داريد به كار اين ملت ما هم روابط خودمان را با شما روابط حسنه خواهيم داشت سازشش اينطوري است، اين نوع دوم از سازش اين آقايان و گروههايي كه نام بردم نوع سازششان اين سازش دوم مصلحت جويانه بود، ولي خط امام هم نوع اول سازش را كه همه رد مي كنند، رد مي كند، همه نوع دوم سازش را مي گويد تا گرماي انقلاب و هيجان انقلاب در مردم هست بايد تكليف شاه، تكليف كل رژيم سلطنتي و تكليف حاميان و پشتيبانان اين رژيم را يكسره معين كرد اين خط امام، منتهي در اينجا دوستاني كه در خط امام هستند در يك مورد با هم اختلاف نظر داشتند هنوز هم دارند اين را من در بحث راديو تلويزيوني آن هفته بيان كردم، عده‌اي از اين دوستان اصولاً هر نوع گفتگو با دشمن را خطا و غلط مي دانند معتقدند ما كه مي خواهيم دشمن را سركوب كنيم، اصلاً،‌با او روبرو نشويم اين يك نوع عقيده است

روبرو شدن يا نشدن با دشمن

عقيده ديگر اين است كه نه با دشمن و نمايندگان دشمن در مورد مقتضي مي توان و بايد روبرو شد اما با قدرت نه بقصد استمداد و كمك گرفتن بلكه به قصد قدرت نشان دادن، آگاهي نشان دادن، من با صراحت نظر خودم را در طول اين مدت اعلام كردم من طرفدار اين نظر دوم هستم من معتقدم در ميدان سياست و مبارزه و انقلاب يك انقلابي مي تواند با نمايندگان دشمن حرف بزند به يك شرط، بشرط اينكه در اين حرف زدن ذره اي از او چيزي نخواهد ،‌هيچ چيز از او نخواهد نه نظر بخواهد نه كمك بخواهد چون كسي از دشمن انتظار كنم نمي تواند داشته باشد پس چي؟ پس براي چي با دشمن رو در رو بنشينند؟ براي اينكه آگاهي سياسي ، قدرت نفس، اعتماد به نفس، قدرت ايمان و قدرت برخورد خودش را به دشمن نشان بدهد و او را مرعوب كند، من به اين تاكتيك معتقد بوده ام و هستم و خواهم بود، من همانطور كه با زهدفروشي در ساير شئون اجتماعي روحم سازگار نبود و نيست با اين زهد تزهد سياسي هم روحم سازگار نيست اين را ضعف نفس مي دانم مبادا بگويند كه اينها هم با آمريكائيها حرف مي زنند، اين ضعف نفس است وقتي انسان در يك انقلاب مسئوليت داده بايد شجاعت داشته باشد با دشمن بنشيند و حرف بزند حالا چي بگويد؟ مهم اين است كه چه بگويد؟ چگونه بگويد؟ ما در گفتگوهايي كه در اين 16،17 ماه مسئوليت پذيرفتن در انقلاب اسلامي ايران كه از جانب امام مستقيماً مسئوليت داشتيم، قبلاً كه مسئوليت عام همگاني را همه‌مان داشتيم از ماه آبان به اينطرف كه شوراي انقلاب هسته اش بوجود آمد و در آذر رسماً تشكيل شد، وقتي صحبت اين حرفها پيش مي آمد در جمع شوراي انقلاب سه نظر وجود داشت، يك نظر اينكه با آمريكائيها به صحبت بنشينيم، با انگليسها به صحبت بنشينم با سران ارتش به صحبت بنشينيم و شايد به يك نقطه نظر جديدي برسيد من با اين مخالف بودم من مي گفتم ما بايد نقطه نظرهايمان را قبلاً بر اساس معيارهاي انقلاب انتخاب كنيم بعد با هر كسي صحبت كنيم بايد وقتي آنجا مي نشينيد قاطع حرف بزنيد و اين يك نظر، نظر دوم اين بود كه نه آقا اصلاً حرفش را نزنيم، آن وقت بدنامي برايمان پيدا مي شود مي گويند با آمريكائيها حرف زدن من با اين هم مخالف بودم،‌اين را هم ضعف نفس مي دانستم مي گفتم چه مي گوئيد آقايان شما خودتان با اين آمريكائي حرف نميزنيد آنوقت واسطه هاي دست دوم و سوم برايتان خبر مي آورند و خبر مي برند اين چه كاري است؟ اينها دغلي مي كنند خودتان حرف بزنيد، شجاع باشيد،‌نظر سوم اين بود كه با آمريكائيها، ‌با سران ارتش، با انگليسيها، با آلمانيها ،‌با همه اينها، با ژاپنيها، ما به عنوان اعضاي شوراي انقلاب حق داريم روبرو شويم، حرف بزنيم، سخن بگوئيم اما به يك شرط، بشرط اينكه در اين برخورده حس كنند يك سر سوزن از آنها چيزي نمي خواهيم بشرطي كه حس كنند ما از موضع قدرت با آنها روبرو هستيم، بشرطي كه در هر برخوردي ما يك پيروزي رواني بدست بياوريم و من بعنوان يك تجربه موفق مبارزاتي اين را در تاريخ ايران مي خواهم بماند و نسل جوان انقلابي ما اين را به عنوان يك تجربه بشنود كه بدون استثناء در تمام اين چند برخورد پيروز شديم، دشمن را ضعيفتر كرديم بدوستان عرض كردم در آن‌گفتگو و سخن عمومي كه از رسانه هاي گروهي منتشر شد گفتم در يكي از اين برخوردها يكي از همين آمريكائيها كه به عنوان سبك‌شناسي معرفي كرده بود كه يك آدمي كه درباره ايران مطالعات دارد به ملت ايران علاقه دارد ولي ما حرفمون اين است كه اينها معمولاً آدمهاي خالص نيستند،‌غالباً‌هم مامور سيا از آب در مي‌آيند گفتند اين اصرار دارد با برخي از اعضاي شوراي انقلاب صحبت كند، صحبت شد، تصميم بر اين شد كه صحبت كنيم من قرار بود با او صحبت كنم يكي از همين آقايان آوردنش آنجا، البته بگويم كه من براي حفظ عزت و قدرت يكي از چيزهايي كه بكار مي بردم اين بود چون آن موقع ما دفتر و دبيرخانه نداشتيم

يكي از چيزهايي كه بكار مي بردم اين بود كه مي گفتم، هر كس با ما حرف بزند بخانه بيايد ما بجايي نمي رويم و اين را بعضي از دوستان خيال مي كردند كه من به عنوان تكبر علمائي اين را مي‌گويم به آنها گفتم دوستان اينطور نيست من به عنوان حفظ عزت يك مسلمان اين را مي گويم حتي سران ارتش تقاضاي ديدار داشتند گفتم در خانه اشكالي ندارد هيچ جا نمي رويم گفتن اينها از نظر امنيتشان مي ترسند گفتم نيايند براي حفظ عزت و اينكه از موضع قدرت برخود كنيم معتقد بودم كه حرفي دارند آنجا بيايند ما كه با آنها حرفي نداريم همين اولين برخورد به آنها نشانه بي‌نيازي ما بود بهر حال اين آقا هم آمد اينجا صحبت كند مختصري اين را مكرر گفته ام خاطره بسيار جالبي است هنوز هم براي خودم زنده است وقتي پيرامون مشكلات انقلاب و پيروزي اين انقلاب مقداري بحث كرد،‌ارتش شاه را به رخ ما كشيد گفت شما فكر نمي كنيد يك ملت بي سلاح را داريد با يك ارتش پانصد هزار نفري از بيخ دندان و فرق سر تا نوك پا مسلح با بهترين سلاحها روبرو مي كنيد؟ گفتم چرا مي دانم ولي شما هم فكر نمي كنيد كه اين ارتش،‌ارتشي است كه به آساني از شاه جدا مي شود؟ گفت فرض كنيد كه نصف اينها از شاه جدا بشود دويست هزار تاي اينها وفادار شما هم بمانند فكر نمي كنيد كه كشتارهاي ميليوني راه بياندازند همين شماها را، همين تو را مي گيرند و نابود مي كنند،‌در اينجا بود كه هيچ ضابطه و هيچ بياني نمي توانست اين پيام را با آن روحيه و احساس به اين آمريكايي نماينده استعمار منتقل كند واقعاً با يك هيجان و روحيه گرم به او گفتم مي فهمي چه مي گويي؟ آيا شنيده اي عاشقي را از معشوق خود بترسانند؟ اين جمله خيلي برايش تعجب آور بود ما داريم بحث سياسي مي كنيم بحث عشق و عاشقي نمي كنيم گفت نمي فهمم چه مي خواهيد بگوئيد گفتم من كه مي گويم شما ماديهاي ماترياليست غربي نمي‌توانيد انقلاب ما را درك كنيد براي همين است باز جا خورد گفت اينها چه ربطي بهم دارد يكي عشق و عاشقي يك ماترياليست اينها چه ربطي بهم دارد؟ گفتم شما مادي كفر كن وقتي صبحت مرگ و شهادت برايتان پيش مي آيد افق در برابر چشمانتان تاريك مي شود اما بايد به تو بگويم براي ملت بپاخاسته و ما كه مسئوليتهاي بزرگ را بعهده گرفته ايم شهادت عشق است و حالا شما ما را از معشوق مي ترسانيد؟ و سخن به همينجا پايان يافت و بعد آن آقايي كه با اين آمده بود به او گفتم چه يافتي گفت اين جمله آخر او را مأيوس كرد بله با دشمن سخن بگو و او را از خود مأيوس كن دندان طمع دشمن را بكن من اين را يك روش بسيار مفيد و پيرزمندانه در مبارزه مي دانم، خط امام، خط نفي سازش هم به آن معني خائنانه اش و هم بر آن معني مصلحت جويانه اش است و خط برخورد قوي با دشمن منتهي ايشان در برخي موارد معتقدند كه خودشان اصلاً بايد در دسترس دشمن قرار نگيرند دشمن بايد فكر كند كه اصلاً نمي تواند اما را ببيند، آنوقت به دوستان مي گويند عيبي ندارد، گاهي به ما مي گويند شما را نبينيد آن ياراي شما را عيبي ندارد اينها ديگر تاكتيكهاي مختلف براي مواقع مختلف است ولي اصل ثابت است در همين رابطه به شوراي امنيت نظر عموم دوستان اعضاي شوراي انقلاب اين بود كه نماينده ايران به شوراي امنيت برود و آنجا فجايع شاه را بر ملا كند شايد به اتفاق آراء آقاي بني صدر هم كه در آن موقع وزير خارج بود اصرار داشت كه بايد برود وقتي به قم رفتيم و مطلب را با امام در ميان گذاشتيم، ايشان گفتند نه، نروند حتي اگر وزير خارجه ما برود من در هواپيما،‌در آسمان هم كه باشد اعلام مي كنم كه ديگر وزير خارجه ما نيست من به ايشان عرض كردم آقا شما از برخورد مستقيم با دشمن جلوگيري نمي‌كردي گفتيد عيبي ندارد اينجا چه مصلحتي است؟ خوب دقت كنيد ايشان حضور در آنجا را به عنوان قدم اول در راه پذيرش راه حل پيشنهادي آمريكا تلقي مي كردند مي گفتند اين مقدار هم بايد آمريكا از ما قبول نكند و نيايد و بداند كه ما سرسختانه مي ايستيم تجربه هاي بعدي هم نشان داد كه تشخيص امام در اينجا تا چه حد مفيد بوده ما در مراحل بعد ديديم كه اين آمريكائي مغرور چگونه با تواضع بيشتر وارد ميدان شد خط امام از نظر برخورد با استبداد و استعمار و دشمنان و اصالت انقلاب اسلامي ما خط قدرت و برخورد با شجاعت و قدرت و پيروزمندي و نه خط سازش، نه در شكل سازش خائنانه و نه در شكل سازش مصلحت گوياست اينها بحثي از ويژگيهاي خط امام در برخورد ايدئولوژيك،‌در برخورد اجتماعي و تاكتيك بحثي از ويژگيهاي خط امام در برخورد با دشمن و كيفيت روابط مبارزين و انقلابيون بادشم بود كه توانستيم در اين ديدار به عرض شماها برسانم اميدوارم فشرده اين مطلب بخاطرها بماند و راهگشاي ادامه راهمان براي آينده ما باشد والسلام

/ 59