،در متون اوستايى بهشكل دو واژه مستقل و جدا از هم ، ذكر شده است . گاهى اهورا مزدا و زمانى در آغاز،
مزدا و پس ازآن اهورا با فاصله آمده است . زبان شناسان مى گويند براى تركيب و پيوند دو واژه وتبديل آن
به يك واژه مستقل ، صدها سال زمان لازم است . چنان كه همين كلمه (اهورا مزدا) پس ازقرن ها در زمان
ساسانيان ، نخست به شكل (هور مزد) و (هرمزد)استعمال مى شده و سپس به شكل (هرمز) در آمده است .بنابراين ، زبان و متون اوستا نمى تواند متعلق به قرن ششم پيش از ميلاد باشد و بسياركهن تر از آن است .گواه ديگر اين كه زمان تولد زرتشت به حدودسال هاى 1700 تا 1500 پيش از ميلاد مى رسد، اين است كه زمان ظهور
زرتشت پيش تر ازظهور حضرت موسى (ع ) بوده است .
زادگاه زرتشت
درباره محلّ تولد زرتشت نيز اختلاف است خود زرتشتيان ، زادگاه وى را منطقه غرب ايران يعنى(آذربايجان) و برخى از محققّان هم (رى )و گروهى ديگر منطقه شرق ايران و (خراسان )ميدانند.(304)با اين حال همه اوستاشناسان در اين امر، اتفاق دارند كه منطقه نفوذ و رواج آيين زرتشت ، شرق ايران
است . (305) با توجه به اتفاق محقّقان و اوستاشناسان درباره مكان رواج آيينزرتشت كه شرق و شمال شرقى
ايران و نيز نواحى بلخ خوارزم مى باشد، و با توجّه به اينكه لهجه گاتاها كه منسوب به زرتشت است با
لهجه آرياهاى غرب ايران به هيچ وجه يكسان نيست ، بلكه با زبان مردم خوارزم قديم ، شباهت دارد، بنابر
ايندلايل و نيز دلايل زير، منطقه غرب ايران نمى تواند محلّ تولد زرتشت باشد:1- مهاجرت وطىّ اين فاصله طولانى چند هزار كيلومترى در آن زمان ، بعيد بوده است .2- كسى كه در فاصله چند هزار كيلومترى اين منطقه زندگى مى كرده و با زبان و لهجه اىديگر، سخن مى گفته ،
چگونه ممكن است به منطقه دور افتاده اى مهاجرت كند و به آسانى بهزبان آنان سخن گويد و پيامش را ابلاغ
كند؟!3- مردم غرب ايران به گواهى تاريخ زير نفوذ تمدّن بابلى بوده اند.حال اگر زرتشت در چنين محيطى ، پرورش
يافته باشد بايد در گاتاهاى او، نام و نشانى ازاين تمدّن ، ديده مى شد؛ در حالى كه چنين نيست .با توجه به قرائن ياد شده و شواهد ديگر، برخى برآنند كه زيستگاه زرتشت در نواحى شرقى ايران و در
اطراف درياچه (آرال ) مى باشد.(306)
زندگى زرتشت
درباره تولد زرتشت چه در رَحِم مادر و چه در گهواره و پس از آن ، داستان هاى معجزه آميزىنقل شده است .مثلا مى گويند هنگام تولّد به جاى اين كه همچون ساير نوزادان بگريد، مى خنديد، يا هر بار كه از سوىاهريمنان تهديد مى شد و ديوان ، قصد جان او را مى كردند، دراثر فره ايزدى به طور معجزه آسا، نجات مى
يافت ، و... اين گونه داستان هاى معجزه آميز، چهدرست باشد يا نباشد تاءثيرى در شخصيّت زرتشت نخواهد
داشت . چيزى كه نشان دهنده شخصيّت و اهمّيّت اوست اين كه در آن عصر و روزگار تاريك توانست جامعه اى را
اصلاح كند ومنادى توحيد شود، چنان كه همين امر به عنوان بزرگ ترين معجزه درباره ديگر انبياى الهى
نيز صادق است .