در نوشتن شيرين جواب خسرو را و عتاب كردن بدو در عشق و محبت با ديگران - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در نوشتن شيرين جواب خسرو را و عتاب كردن بدو در عشق و محبت با ديگران





  • تو خود را پاس دار از حرف بدگو
    چو خوش با يار گفت آن رند سرمست
    كه چون من راه رو تا خود نيفتى
    ز كار نامه چون پرداخت خامه
    به پيك شاه داد و گفت برخيز
    زباني گفت با پرويز بر گوى
    مزن تيغ آنكه را تير است بر دل
    جفا با اين دل ناشاد كم كن
    ترا عيشى خوش و روزيست فيروز
    تو روز و شب به عيش و كامرانى
    به شكر آنكه دارى جان خرم
    نه آن شيرين بود شيرين كه ديدى
    كنون سختى چنان از كارش افكند
    وز آن پس كرد گلگون را سبك خيز
    همى رفتى و با خود راز گفتى
    به دل گفتى كه اى سودا گرفته
    به چندين محنتم كردى گرفتار
    به خاك تيره گر خواهى نشستم
    گرم با درد همدم خواهى اينك فزونتر شد جنونم ز آنچه خواهى
    فزونتر شد جنونم ز آنچه خواهى



  • چو خود بهتر شدى درمان من جو
    كه از مستى فتاد و شيشه بشكست
    بدان ماند نصيحتها كه گفتى
    سمنبر مهر زد بر پشت نامه
    سنان بر تحفه جاى ناوك تيز
    كه اين آزرده را آزار كم جوى
    منه بار آنكه را بار است در دل
    چو از چشمم فكندى ياد كم كن
    چه ميخواهى از اين جان غم اندوز
    ز شبهاى سيه روزان چه دانى
    مرنجان خسته جانى را به هردم
    كه گر كوه بلا ديدى كشيدى
    كه كاهش مي نمايد كوه الوند
    به كوه بيستون بر رغم پرويز
    غم و درد گذشته باز گفتى
    من از دستت ره صحرا گرفته
    نمي دانم دلى يا خصم خون خوار
    دگر عهد هوا خواهان شكستم
    گرم رسواى عالم خواهى اينك به رسوايى فزونم ز آنچه خواهى
    به رسوايى فزونم ز آنچه خواهى


/ 146