در بيان وصل و هجران نكويان و رفتن شيرين به تماشاى بيستون - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در بيان وصل و هجران نكويان و رفتن شيرين به تماشاى بيستون





  • بهر جا وصل از دورى نكوتر
    رهد عطشان ز مردن آب خوردن
    چه جا آنجا كه يار آيد ز در باز
    ز ياران رنج به كاو بر تن آيد
    غذا به گر خورم از پهلوى خويش
    به ار خون جگر باشد به جامم
    ز شبهاى سيه چندان نسوزم
    ولى غيرت هم از راهى نه نيكوست
    چو آمد يار خوش بر روى اوباش
    به كام تشنه وانگه آب حيوان
    به ساغر كور و دلدار ساقى
    چو عمر رفته را بخت آورد باز
    ز شيرين كوهكن را جام لبريز
    به كوه اين نامراد سنگ فرساى
    ز درد جان گداز و آه دل سوز
    همه شب از غم جانان نخفتى
    كه او از ياد ناشادم نرفته
    ز جان از تاب زلفم تاب برده
    نگفتى چون برفتم كيم از ناز نگفتى با وفا طبعم قرين است
    نگفتى با وفا طبعم قرين است



  • بجز يك جا كه مهجورى نكوتر
    بجز يك جا كه بهتر تشنه مردن
    براى آنكه بر دشمن كند ناز
    كه بهر گوشمال دشمن آيد
    كز آن گسترده خوان بهر بدانديش
    كه ريزد ساغر غيرى به كامم
    كه شمع از آتش غيرى فروزم
    كدام است آنكه بربنديم بر دوست
    به رغم هر كه خواهد باش گو باش
    هلاك آن دل كز او برگيرى آسان
    حرام آن قطره اى كاو مانده باقى
    از آن بدبخت تر كو كورد باز
    بهانه گو شكر گو باش پرويز
    به نقش پاى شيرين چشم تر ساى
    ز شب روزش بتر بودى شب از روز
    خيالش پيش چشم آورده گفتى
    ز چشم ار رفته از يادم نرفته
    ز چشم ار چشم مستم خواب برده
    نگفتم عمر رفته نايدم باز نگفتم عادت بختم نه اين است
    نگفتم عادت بختم نه اين است


/ 146