در بيان وصل و هجران نكويان و رفتن شيرين به تماشاى بيستون - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در بيان وصل و هجران نكويان و رفتن شيرين به تماشاى بيستون





  • برو شكرى كن ار دردى رسيدت
    كه معني هاى مردم صورت اوست
    هر آن معنى كه صورت را مقابل
    چو بحر معنى آيد در تلاطم
    در اين معنى كسى كاو را نه دعوي ست
    به نام خالق پيدا و پنهان
    در گنج سخن را مي كنم باز
    حديى را كه وحشى كرده عنوان
    به توفيق خداوند يگانه
    كه كس انجام آن نشيند از كس
    حكايتها ميان آن دو رفته ست
    شبى در خواب فرهاد آن به من گفت
    كه آن افسانه كس نشنيده از كس
    ز وحشى ديد يارى روى يارى
    بسى در معانى هردو سفتند
    به نام خسرو و فرهاد و شيرين
    ولى ز آن قصه چيزى بود باقى
    ز دور جام مردافكن فتادند
    شدند اندر هواى وصل جانان كنون آن خامه در دست من افتاد
    كنون آن خامه در دست من افتاد



  • كه آخر چاره از مردى رسيدت
    جنون سرمست جام حيرت اوست
    كجا بند صور بگشايد از دل
    شود اين صورت معنى در او گم
    يقين داند كه صورت عين معني ست
    كه پيدا و نهان داند به يكسان
    جهان پر سازم از درهاى ممتاز
    وصالش نيز ناورده به پايان
    به پايان آرم آن شيرين فسانه
    كه در ضمن سخن گفتندشان بس
    كه نه آن ديده كس ، نى آن شنفته ست
    كه چشمم زير كوه بيستون خفت
    كه من خواهم كه بنيوشند از اين پس
    وصالش داشت از يارى به كارى
    به مقدارى كه بد مقدور ، گفتند
    بيان عشق را بستند آيين
    كه پرشد ساغر هر دو ز ساقى
    سخن از لب ، ز كف خامه نهادند
    به گيتى يادگارى ماند از آنان كه آرد قصه اى شيرين ز فرهاد
    كه آرد قصه اى شيرين ز فرهاد


/ 146