نه هر دل كاشف اسرار اسرا ست نه هر عقلى كند اين راه را طى نه هركس در مقام لى مع الله نه هر كو بر فراز منبر آيد سلونى گفتن از ذاتيست در خور چو گردد شه نهانى خلوت آراى چو صحبت با حبيب افتد نهانى چو راه گنج خاصان را نمايند چو احمد را تجلى رهنمون شد كس از يك نور بايد با محمد بود نقش نبى نقش نگينش جهان را طى كند چندى و چونى به تاج انما گردد سرافراز بر اورنگ خلافت جا دهندش ملك بر خوان او باشد مگس ران جهان مهمانسرا، او ميهمانش على عالي الشان مقصد كل جبين آراى شاهان خاك راهش ولايش عروةالوقي جهان راز پيشانيش نور وادى طور ز پيشانيش نور وادى طور
نه هر كس محرم راز فاوحا ست نه هر دانش به اين مقصد برد پى به خلوتخانه ى وحدت برد راه سلوني گفتن از وى در خور آيد كه شهر علم احمد را بود در نه هركس را در آن خلوت بود جاى نه هركس راست راز همزبانى نه بر هركس كه آيد در گشايند نه هر كس را بود روشن كه چون شد كه روشن گرددش اسرار سرمد سرايد لوكشف نطق يقينش كلاهش را طراز آيد سلونى بدين افسر شود از جمله ممتاز كنند از انما رايت بلندش بود چرخش بجاى سبزى خوان طفيل آفرينش گرد خوانش به ذيلش جمله را دست توسل حريم قدس روز بارگاهش بدو نازش زمين و آسمان راجبين و روى او نور على نور جبين و روى او نور على نور