گفتار در آرايش و نكويى سخن - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار در آرايش و نكويى سخن





  • سخن صيقلگر مرآت روح است
    سخن گنج است و دل گنجور اين گنج
    در اين ميزان گنج و عقل سنجان
    سخن در كفه ريزد آنقدر در
    نه گوهرهاش كانى لامكانى
    گهرها نى صدف نى حقه ديده
    صدف مادر نه و عمان پدر نه
    در گفتار عمانى صدف نيست
    درين فانى ديار خشك قلزم
    ز شهر و بحر اين عالم بدر شو
    ديارى هست نامش هستى آباد
    در آن دريا مجال غوص كس نى
    چو اين دريا بجنبد زو بخارى
    ز در لامكانى هر مكانى
    بدان سرحد مشرف گر كنى پاى
    سخن خورده ست آب زندگانى
    سپهر كهنه و خاك كهن زاد
    اگر خاك است در راهش غباريست
    تواريخ حدوش تا قدم ياد سخن گر طى نكردى شقه ى عيب
    سخن گر طى نكردى شقه ى عيب



  • سخن مفتاح ابواب فتوح است
    وز او ميزان عقل و جان گهرسنج
    كه عقلش كفه اى شد كفه ى جان
    كه چون خالى شود عالم كند پر
    ز ديگر بوم و بر نى اين جهانى
    نه از تركيب عنصر آفريده
    چو اين درها يتيم و دربدر نه
    صدف را غير بادى زو به كف نيست
    مجو اين در كه خود هم مي شوى گم
    به شهرى ديگر و بحرى دگر شو
    در او بحرى ز خود موجش نه از باد
    كنار و قعر راه پيش و پس نى
    به امكان از قدم آرد نارى
    ز ايارش شود گوهر ستانى
    بدانى پايه ى نطق گهر زاى
    نمرده ست و نميرد جاودانى
    سخن نازاده دارد هر دو را ياد
    و گر چرخ است پيشش پرده داريست
    كه چون در بطن قدرت بود و كى زاد كجا هستى برآوردى سر از جيب
    كجا هستى برآوردى سر از جيب


/ 146