به نام چاشنى بخش زبانها شكرپاش زبانهاى شكر ريز به شهدى داده خوبان را شكر خند نهاد از آتشى بر عاشقان داغ يكى را ساخت شيرين كار و طناز يكى را تيشه اى بر سر فرستاد يكى را كرد مجنون مشوش به هر ناچيز چيزى او دهد او مبادا آنكه او كس را كند خوار گرت عزت دهد رو ناز مي كن چو خواهد كس به سختى شب كند روز وگر خواهد كه با راحت فتد كار بلند آن سر كه او خواهد بلندش به سنگى بخشد آنسان اعتبارى به خاك تيره اى بخشد عطايش ز گل تا سنگ وز گل گير تا خار به آن خارى كه در صحرا فتاده نرويد از زمين شاخ گيايى در نابسته احسان گشاده ستضروريات هر كس از كم وبيش ضروريات هر كس از كم وبيش
حلاوت سنج معنى در بيانها به شيرين نكته هاى حالت انگيز كه دل با دل تواند داد پيوند كه داغ او زند سد طعنه بر باغ كه شيرين تو شيرين ناز كن ناز كه جان مي كن كه فرهادى تو فرهاد به ليلى داد زنجيرش كه مي كش عزيزان را عزيزى او دهد او كه خوار او شدن كاريست دشوار و گرنه چشم حسرت باز مي كن ازو راحت رمد چون آهو از يوز نهد پا بر سر تخت از سردار نژند آن دل كه او خواهد نژندش كه بر تاجش نشاند تاجدارى چنان قدرى كه گردد ديده جايش ازو هر چيز با خاصيتى يار دواى درد بيمارى نهاده كه ننوشته ست بر برگش دوايى به هر كس آنچه مي بايست داده ستمهيا كرده و بنهاده اش پيش مهيا كرده و بنهاده اش پيش