در افزونى محبت فرهاد و شور عشق او در فراق شيرين - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در افزونى محبت فرهاد و شور عشق او در فراق شيرين





  • عجب درديست خو با كام كردن
    به سر بردن به شادى روزگاران
    عجب كاريست بعد از شهريارى
    ز اوج كامكارى اوفتادن
    خوشى چندان كه در قربت فزون تر
    شود هر چند افزون آشنايى
    اگر چه كوهكن از جام شيرين
    وصال او دمى يا بيشتر بود
    محبت تير خود را كارگر كرد
    چو ديد از يك نظر يك عمر شادى
    در آن كوه جفا كش با دل تنگ
    ز سنگ از تيشه گاهى مي تراشيد
    ولى چون تيشه بر سنگ او فكندى
    كه نزهتگاه جانان سينه بايد
    گر او در سينه جاى دل نهد سنگ
    به هر نقشى كه بربستى به خارا
    از آن دير آمد آن مشكو به انجام
    اگر مه بودى آن كوه ار چو گردون
    به هر جاكردى از آن پشته هموار ادب نبود به نوك تيشه سودن
    ادب نبود به نوك تيشه سودن



  • به نا گه زهر غم در جام كردن
    به ناگه دور افتادن ز ياران
    در افتادن به مسكينى و خوارى
    به ناكامى و خوارى دل نهادن
    به مهجورى دل از غم پر ز خون تر
    فزون تر گردد اندوه جدايى
    نديد از تلخكامى كام شيرين
    وز آن يك دم نصيبش يك نظر بود
    به فرهاد آنچه كرد آن يك نظر كرد
    رسيدش نيز عمرى نامرداى
    به جاى تيشه سر مي كوفت بر سنگ
    به ناخن سينه گاهى مي خراشيد
    به جاى سنگ نيز از سينه كندى
    چو دل جايش درون سينه شايد
    تنش چون دل نهم در سينه ى تنگ
    به دل سد نقش بستى زان دلارا
    كه كار او فزودى عشق خود كام
    به ضرب تيشه اش كردى چو هامون
    به دل گفتى چو اينجا پا نهد يار چنين در عاشقى نااهل بودن
    چنين در عاشقى نااهل بودن


/ 146