نه آن جنسم كه در قحط خريدار از بها افتم به ذوق ناله ى من آسمان مستانه مي رقصد درين درياى پرآشوب پندارى حبابم من خبر از خود ندارم چون سپند از بيقراريها تلاش مسند عزت ندارم چون گرانجانانپى تحصيل روزى دست و پايى مي زنم صائب پى تحصيل روزى دست و پايى مي زنم صائب
همان خورشيد تابانم اگر در زير پا افتم جهان ماتمسرا گردد اگر من از نوا افتم كه در هر گردش چشمى به گرداب فنا افتم نمي دانم كجا خيزم، نمي دانم كجا افتم عزيزم، هر كجا چون سايه ى بال هما افتمنمي رويد زر از جيبم كه چون گل بر قفا افتم نمي رويد زر از جيبم كه چون گل بر قفا افتم