هر ساغرى به آن لب خندان نمي رسد كار مرا به مرگ نخواهد گذاشت عشق وقت خوشى چو روى دهد مغتنم شمار كوتاهى از من است نه از سرو ناز من آه من است در دل شبهاى انتظار هر چند صبح عيد ز دل زنگ مي برد
هر چند صبح عيد ز دل زنگ مي برد
هر تشنه لب به چشمه ى حيوان نمي رسد اين كشتى شكسته به طوفان نمي رسد دايم نسيم مصر به كنعان نمي رسد دست ز كار رفته به دامان نمي رسد طومار شكوه اى كه به پايان نمي رسد صائب به فيض چاك گريبان نمي رسد
صائب به فيض چاك گريبان نمي رسد