به غم نشاط من خاكسار نزديك است يكى است چشم فرو بستن و گشادن من به چشم كم منگر جسم خاكسار مرا چه غم ز دورى راه است بيقراران را؟ به آفتاب رسيد از كنار گل شبنمچو سوخت تشنه لبى دانه ى مرا صائب چو سوخت تشنه لبى دانه ى مرا صائب
خزان من چو حنا با بهار نزديك است به مرگ، زندگيم چون شرار نزديك است كه اين غبار به دامان يار نزديك است به موج هاى سبكرو كنار نزديك است به وصل، ديده ى شب زنده دار نزديك استچه سود ازين كه به من نوبهار نزديك است؟ چه سود ازين كه به من نوبهار نزديك است؟