صبح در خواب عدم بود كه بيدار شديم پاى ما نقطه صفت در گرو دامن بود به شكار آمده بوديم ز معموره ى قدس خانه پردازتر از سيل بهاران بوديم نرود ديده ى شبنم به شكر خواب بهار عالم بيخبرى طرفه بهشتى بوده استصائب از كاسه ى دريوزه ى ما ريزد نور صائب از كاسه ى دريوزه ى ما ريزد نور
شب سيه مست فنا بود كه هشيار شديم به تماشاى تو سرگشته چو پرگار شديم دانه ى خال تو ديديم، گرفتار شديم لنگرانداخت خرد، خانه نگهدار شديم عب افسانه طراز دل بيدار شديم حيف و صد حيف كه ما دير خبردار شديمتا گداى در شه قاسم انوار شديم تا گداى در شه قاسم انوار شديم