اى جهانى محو رويت، محو سيماى كه اي؟ عالمى را روى دل در قبله ى ابروى توست شمع و گل چون بلبل و پروانه شيداى تواند چون دل عاشق ندارى يك نفس يك جا قرار چشم مى پوشى ز گلگشت خيابان بهشتنشكنى از چشمه ى كور خمار خويش را نشكنى از چشمه ى كور خمار خويش را
اى تماشاگاه عالم، در تماشاى كه اي؟ تو چنين حيران ابروى دلاراى كه اي؟ اى بهار زندگى آخر تو شيداى كه اي؟ سر به صحرا داده ى زلف چليپاى كه اي؟ در كمين جلوه ى سرو دلاراى كه اي؟از خمار آلودگان جام صهباى كه اي؟ از خمار آلودگان جام صهباى كه اي؟