/ سوره اسراء / آيه هاى 95 - 90 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 15

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره اسراء / آيه هاى 95 - 90

90 . وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتىَّ تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ يَنْبُوعاً.

91 . اَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً.

92 . اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً اَوْ تَأْتِىَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً.

93 . اَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اَوْ تَرْقى فىِ السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبّى هَلْ كُنْتُ اِلاَّ بَشَراً رَسُولاً.

94 . وَ ما مَنَعَ النّاسَ اَنْ يُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمُ الْهُدى اِلاَّ اَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً.

95 . قُلْ لَوْ كانَ فىِ الْاَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً.

ترجمه

90 - و [شرك گرايان ] گفتند: [اى پيامبر!] هرگز ما به تو ايمان نخواهيم آورد تا [اينكه ]از اين زمين براى ما چشمه اى بجوشانى؛

91 - يا بوستانى [پرطراوت و سرسبز] از خرمابنان و تاك ها داشته باشى و از ميان آنها جويبارهايى [لبريز از آب ] روان سازى؛

92 - يا همان سان كه خود مى پندارى آسمان [بلند] را تكّه تكّه [ساخته و] بر سر ما فروافكنى، [و] يا خدا و فرشتگان را روياروى ما بياورى؛

93 - يا سرايى زرنگار [و پر زرق و برق ] داشته باشى، يا به آسمان صعود كنى؛ و بالارفتن تو [به سوى آسمان ] را [نيز] هرگز باور نمى داريم، تا كتابى [از آنجا ]فرود آورى كه آن را بخوانيم! [هان اى پيامبر به آنان ] بگو: پروردگارم [پاك و ]منزه است؛ آيا من جز بشرى فرستاده شده [از سوى او ]هستم؟!

94 - و [چيزى ] مردم را - آنگاه كه رهنمود [و پيام آسمانى ] براى آنان آمد، آنها را - از [پذيرش حق و] ايمان آوردن [به خدا] باز نداشت، جز اينكه گفتند: آيا خدا بشرى را به پيامبرى [و رسالت ]بر انگيخته است؟!

95 - [اى پيامبر!] بگو: اگر در زمين فرشتگانى بودند كه [در آن زندگى مى كردند و] به آرامى راه مى رفتند، براى آنان [نيز ]فرشته اى [از جنس خودشان ] را به عنوان پيامبر [و پيام رسان ]فرو مى فرستاديم.

نگرشى بر واژه ها

«تفجير»: شكافتن چيزى براى پديدار شدن روشنايى و يا جوشيدن آب. به همين تناسب به سپيده دم «فجر» مى گويند، چرا كه پرده سياهى شكافته شده و روشنى بامداد نمايان مى گردد؛ و نيز به زشتكارى «فجور» مى گويند، چراكه به وسيله آن پرده مقررات دريده مى شود.

«ينبوع»: اين واژه از ريشه «نبع» برگرفته شده و به محل جوشش آب گفته مى شود.

«قبيل»: «ضامن»، و گاه به مفهوم «پيشارو» نيز آمده است كه در آن صورت «مصدر» است.

«زخرف»: طلا و زر و سيم.

«ترقى»: بالا بروى، خواه به وسيله پلكان و نردبان و وسيله صعود يا بدون آنها.

شأن نزول

در داستان فرود اين آيات، «ابن عباس» آورده است كه: روزى گروهى از سردمداران شرك و استبداداز جمله، «ابوجهل»، «ابوسفيان»، «عقبه»، «شيبه»، «وليد بن مغيره»، «نضر بن حارث» و... در كنار خانه خدا گرد آمدند و ضمن گفتگو، گفتند: بايد محمد صلى الله عليه وآله را هم اكنون به اينجا فراخوانيم و كارمان را با او به سامان آوريم.

كسى را نزد آن حضرت گسيل داشتند كه: هان اى محمد! بيا كه سردمداران مكّه گرد آمده و برآنند كه با تو گفتگو نمايند.

پيامبر گرامى كه براى هدايت و حق پذيرى آنان سخت مى كوشيد و بسيار دوست مى داشت كه آنان پيام خدا را پاسخ مثبت دهند و ايمان آورند، بى درنگ به سوى آنان شتافت و فكر كرد كه آنان در انديشه حق جويى و ايمان هستند.

امّا هنگامى كه بر آنان وارد شد، آنان گفتند: اى محمّد! ما بر آن هستيم كه كارمان را با تو و دعوتت يكسره نماييم، چراكه تو در برابر جامعه و مردم خويش راهى برگزيده اى كه تا كنون كسى چنين نكرده است.

تو به خدايان ما اهانت روا مى دارى.

دين و آيين ما و نياكانمان را پوچ و بى اساس مى خوانى.

در جامعه، سنگ تفرقه و پراكندگى مى افكنى.

و به راه و رسم و دين و آيينى فرا مى خوانى كه مورد پسند ما نيست.

اينك پيشنهاد ما اين است كه اگر در انديشه ثروت و دارايى هستى به تو خواهيم داد؛

اگر پست و اقتدار و موقعيت اجتماعى و سياسى مى جويى، تو را بر اريكه قدرت و سرورى جامعه خواهيم نشاند. و اگر بيمارى، بگو تا طبيب و دارو برايت بجوييم و به درمان دردت بپردازيم. چه مى گويى؟!

پيامبر گرامى با ادب و شكيبايى گفتار آنان را گوش سپرد و در پاسخ فرمود:

مردم! من در انديشه ثروت و قدرت نيستم و از بيمارى و ناراحتى نيز به دور، و از نعمت سلامت برخوردارم؛ پس هيچ يك از بافته هاى شما انگيزه حركت و دعوت من نيست، بلكه تنها چيزى كه مرا به حركت آورده، اين است كه آفريدگار هستى مرا به رسالت برگزيده، و به من كتاب آسمانى داده تا شما را به سوى توحيد و تقوا فراخوانم؛ و بهوش باشيد كه اگر دعوتم را بپذيريد، در اين جهان و جهان واپسين رستگار و سرفراز خواهيد شد و اگر نپذيريد، ضمن انجام وظيفه و رساندن پيام خدا، شكيبايى پيشه خواهم ساخت تا خدا ميان من و شما داورى كند.

ليس شى ء من ذلك، بل بعثني اللّه اليكم رسولا، و انزل كتاباً، فان قبلتم ما جئت به فهو حظّكم في الدّنيا و الاخرة، و ان تردّوا اصبر حتى يحكم اللّه بيننا.(77)

سردمداران شرك گفتند:

هان اى محمد! سرزمين ما از ديگر سرزمين ها تنگ تر و خشك تر است، اينك كه از سوى خدا به رسالت برگزيده شده اى، از او بخواه تا اين كوه ها را از گرد مكّه بر دارد و رودخانه ها و چشمه سارانى بسان سرزمين عراق وشام در اينجا روان سازد و پشينيان ما - به ويژه «قصّى» را كه مردى راستگو بود - زنده سازد تا از آنان در مورد دعوت و پيام تو پرس و جو كنيم.

پيامبر فرمود: خدايم مرا براى اين كار نفرستاده است.

گفتند: اگر اين كارها را انجام نمى دهى، از خدا بخواه تا فرشته اى فرو فرستد و او رسالت تو را گواهى كند، و نيز براى تو كه پيامبرش هستى بوستان ها و كاخ ها و خزانه هايى آكنده از طلا پديد آورد.

پيامبر فرمود: من براى اين كارها برانگيخته نشده ام، بلكه خدا مرا فرستاده است تا شما را به توحيد و تقوا فرا خوانم.

گفتند: اگر آنچه گفتيم انجام نمى دهى، پس اين آسمان را بر سر ما فرود آور! مگر نه اينكه پيامبر خدايى و هر چه بخواهى خدايت انجام مى دهد؟

پيامبر فرمود: اين كارها، همه به دست آفريدگار هستى است، نه من. و او هر آنچه را مصلحت بداند و شايسته بنگرد، انجام مى دهد.

يكى از آنان گفت: ما به تو ايمان نخواهيم آورد، جز اينكه خدا و فرشتگان را پيشاروى ما حاضر آورى تا گواه و ضامن درستى گفتار تو باشند.

پيامبر هنگامى كه شدت حق ستيزى آنان را ديد به پا خاست، امّا «عبدالله مخذومى» به همراه آن حضرت برخاست و گفت: هان اى محمد! به خداى سوگند كه من هرگز به تو و دعوتت ايمان نخواهم آورد، مگر اينكه نردبانى در برابر ديدگان ما به سوى آسمان نهى و بالا بروى و گروهى از فرشتگان را بياورى تا تو را گواهى كنند و كتابى بياورى تا سند صداقت تو باشد.

در اين هنگام«ابوجهل» نعره برآورد كه، او هيچ يك از پيشنهادهاى ما را نمى پذيرد و من با خدا عهد مى بندم كه هرگاه محمد به سجده رفت و فرصتى پيش آمد، سنگى بزرگ بر سرش بكوبم و كار را يكسره كنم.

پيامبر، با ديدن اين صحنه شرربار و شنيدن آن سخنان آكنده از لجاجت و بهانه تراشى، با قلبى افسرده به خانه بازگشت و خدا براى آرامش بخشيدن به پيامبرش اين آيات را فرو فرستاد...(78)

تفسير

بازيگرى ها و بهانه جويى ها

در آيات پيش سخن از اعجاز قرآن بود، اينك روشنگرى مى كند كه آنان گرفتار آفت كفر و سركشى هستند و حق را نمى پذيرند و بهانه هايى مى تراشند و چيزهايى به عنوان معجزه مى خواهند، كه در شناخت قرآن و پيامبر نيازى به آنها ندارند. در نخستين آيه مورد بحث در اين مورد مى فرمايد:

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتىَّ تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْارْضِ يَنْبُوعاً

و شرك گرايان گفتند: ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد و رسالتت را گواهى نخواهيم كرد، جز اينكه زمين خشك و سوزان مكّه را بشكافى و براى ما چشمه اى جوشان و پرآب پديد آورى.

و نيز بر بهانه جويى خويش افزودند كه:

اَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً

يا اينكه بوستانى سرسبز و پرطراوت و آكنده از درختان خرما و انگور در اختيار داشته باشى و در كران تا كران آن، جويبارها به جريان اندازى و آب را زير درختانش روان سازى.

و نيز افزودند كه:

اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً

يا آسمان را آن گونه كه خود مى پندارى پاره پاره نموده و بر سر ما فرود آورى.

«ابن عباس»، «مجاهد» و «قتاده» مى گويند: آنان مى گفتند: يا همان گونه كه ما را از شكافته شدن آسمان و عذاب خدا مى ترسانى، آسمان را قطعه قطعه نمايى و بر سر ما فرو افكنى.

و به باور پاره اى ديگر، مى گفتند: تو مى پندارى پيامبر و داراى معجزه هستى؟ اگر چنين است، آسمان را تكّه تكّه ساز و بر سر ما فرود آور!

اَوْ تَأْتِىَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً

به باور«ابن عباس» و «ضحاك» منظور اين است كه: و يا اينكه بايد خدا و فرشتگان را بياورى تا درستى گفتارت را ضمانت كنند.

امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: يا خدا و فرشتگان را دسته دسته بياورى. چراكه واژه «قبيلاً» به باور پاره اى جمع «قبيله» است.

و «جبايى» و «قتاده» بر آنند كه: يا خدا و فرشتگان را پيشاروى ما بياورى تا آنان را با چشم نظاره كنيم و آنان به رسالت تو گواهى دهند.

و باز بهانه ديگرى آوردند كه:

اَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ

يا اينكه سرايى پرزرق و برق و از طلا داشته باشى.

اَوْ تَرْقى فىِ السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ

يا اينكه به سوى آسمان بالا روى، و تازه به آسمان رفتنت را نيز باور نخواهيم داشت و به خاطر آن ايمان نخواهيم آورد، مگر اينكه براى هر يك از ما از نزد خدا نامه اى جداگانه بياورى كه گواه رسالت تو باشد و ما آن نوشته و كتاب و نامه را بخوانيم.

قُلْ سُبْحانَ رَبّى

هان اى پيامبر! در برابر اين بافته هاى بى اساس بگو: پروردگارم از هر بدى و خرافه پاك و از هر كار زشتى منزّه و بيزار است.

اين فراز كوبنده و كوتاه و پرمحتوا، پاسخ تقاضاهاى ابلهانه آنان مى باشد و منظور اين است كه: شما را نرسد كه براى خدا برنامه بدهيد. او پيامبر و كتاب مى فرستد و هر كارى را شايسته بداند و مصلحت باشد انجام مى دهد و شما با اين بهانه جويى ها و بيهوده گويى ها، چيزهايى كه خلاف منطق و مصلحت است درخواست نكنيد.

به باور پاره اى منظور اين است كه، خدا برتر از آن است كه بندگانى به او فرمان دهند و بر او فرمانروايى كنند و بافته ها و خواسته هاى خود را بر او تحميل نمايند، چراكه وظيفه آنان فرمانبردارى از آفريدگار هستى و گردن نهادن به فرمان اوست.

و به باور پاره اى ديگر، آنان بدان دليل كه ذات پاك خدا را«جسم» تصوّر مى كردند، به پيامبر مى گفتند: خدا و فرشتگان را پيشاروى ما بياور تا بنگريم و به تو ايمان آوريم؛ و خدا به پيامبرش پيام داد كه اى پيامبر! بگو: پروردگارم از اين خرافه ها و بافته هاى پوچ و وصف و پندارى كه شما در مورد او داريد، پاك و منزّه است. و برخى نيز مى گويند: منظور اين است كه او پاك و منزّه است از اينكه معجزه ها را به دلخواه شما فرو فرستد.

هَلْ كُنْتُ اِلاَّ بَشَراً رَسُولاً

آنچه شما مى خواهيد از قلمرو قدرت و توان انسان، بسيار فراتر است؛ و من بشرى بيشتر نيستم. آرى من انسان و پيام رسان خدا هستم و چنين كارهايى كه شما از من مى خواهيد نه تنها در توان من نيست، كه هيچ يك از پيامبران نيز توان چنين كارهايى را نداشتند؛ و اين تنها خداست كه اگر مصلحت بداند معجزه ها پديدار مى سازد همان گونه كه براى راهيابى شما پديدار ساخته است. بنابراين حق ستيزى و بهانه جويى را واگذاريد و كارى فراتر از توان بشر و پيامبرى از پيامبران خدا، از من نخواهيد.

در ادامه سخن در اين مورد به بهانه ديگر شرك گرايان پرداخته و مى فرمايد:

وَ ما مَنَعَ النّاسَ اَنْ يُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمُ الْهُدى اِلاَّ اَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً

شرك گرايان در برابر دليل ها و معجزه هاى روشن و روشنگر، سر فرود نمى آورند، بلكه مى گويند: چرا خدا انسانى را به رسالت برانگيخته است؟

آنان بر اين پندارند كه خدا بايد از فرشتگان به سوى انسان ها پيامبرى گسيل دارد، نه از جنس خودشان كه با آنان همرنگ و همگون باشند و بدين سان اين پندار بى اساس آنان را از ايمان به خدا و رسالت ها باز مى دارد، درست همان گونه كه در پرستش خدا نيز بهانه اى از اين دست آوردند و گفتند: ما آن گونه كه درخور ذات پاك خداست نمى توانيم او را بپرستيم و پرستش و عبادت ما در خور او نيست، از اين رو بتها را مى پرستيم تا ما را به بارگاه او نزديك سازند. و بدين سان با اين پندار و بهانه احمقانه عظمت خدا را پاس داشتند، در صورتى كه اين نه تنها بزرگ داشتن و ستايش خدا نيست بلكه نافرمانى اوست.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

قُلْ لَوْ كانَ فىِ الْاَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً

هان اى پيامبر! به آنان بگو: اگر ساكنان كره زمين، همگى فرشته بودند كه با آرامش بر روى آن زندگى مى كردند و راه مى رفتند، ما نيز فرشته اى از جنس خودشان به عنوان پيامبر به سوى آنان مى فرستاديم.

«جبايى» مى گويد: اگر مردم روى زمين فرشته بودند و به دنيا و لذت هاى آن دل بسته و در دل بيمى نداشتند و در برابر دين و آيينى تسليم نبودند، ما فرشته اى به سوى آنان گسيل مى داشتيم تا آنان را ارشاد كند.

«ابومسلم» مى گويد: منظور اين است كه، اگر مردم روى زمين همگى فرشته بودند، ما نيز فرشته اى به سوى آنان مى فرستاديم تا سخنان او را دريابند.

و پاره اى آورده اند كه، شرك گرايان مى گفتند: ما در روى زمين وضع آرام و بى سر و صدايى داشتيم، امّا اين پيامبر آمد و جامعه و دنياى ما را به آشوب و درگيرى كشاند. از اين رو خدا در پاسخ آنان مى فرمايد: آنان اگر فرشته هم بودند و زندگى آرامى داشتند، باز هم ما بر اساس حكمت پيامبرى از جنس خودشان به سوى آنان مى فرستاديم.

با اين بيان، اين آرامش پندارى آنان باعث نمى شود كه ما پيامبر و كتاب نفرستيم؛ آنان بر خلاف پندارشان سخت نيازمند به پيامبر و كتاب هستند و بيهوده بهانه جويى مى كنند و ستيزه جويى مى نمايند.

چرا پيامبر از جنس فرشتگان نباشد؟

مى دانيم كه فرستاده خدا به سوى پيامبر به منظور رساندن وحى و پيام خدا، فرشته است و از جنس پيامبر نيست، اينك كه چنين است، چرا فرستاده خدا به سوى مردم فرشته نباشد؟!

پاسخ

پيامبر، كه آورنده پيام خدا و معجزه از سوى اوست، در حقيقت انسان برجسته و برگزيده اى است كه گر چه انسان است، امّا خلق و خو و رفتار و اخلاق فرشتگان را پيدا كرده است، امّا مردم اين گونه نيستند، چراكه پيامبر فرشته را مى بيند، امّا مردم او را نمى بينند. با اين بيان پيامبر از سويى شباهتى به فرشتگان دارد و از سويى ديگر به مردم؛ و اين مقام والايى است كه نصيب هر كسى نخواهد شد.

افزون بر اين، پيامبر براى اثبات درستى دعوت و راستى رسالت خود نياز به معجزه دارد و معجزه او از جمله ديدن فرشته وحى و دريافت پيام است؛ و مردم نيز براى زندگى شايسته نياز به پيام و پيامبر دارند، و بر اين اساس است كه خدا پيامبران را فرستاده است.

/ 37