/ سوره اسراء / آيه هاى 100 - 96 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 15

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره اسراء / آيه هاى 100 - 96

96 . قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ اِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً.

97 . وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ اَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمّاً مَأْويهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً.

98 . ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِاَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاياتِنا وَ قالُوا أَ اِذا كُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ اِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً.

99 . اَوَلَمْ يَرَوْا اَنَّ اللَّهَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ قادِرٌ عَلى اَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ اَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ فَأَبىَ الظّالِمُونَ اِلاَّ كُفُوراً.

100 . قُلْ لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبّى اِذاً لَاَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْاِنْفاقِ وَ كانَ الْاِنْسانُ قَتُوراً.

ترجمه

96 - [هان اى پيامبر] بگو: همين بس كه خدا ميان من و شما گواه باشد؛ چراكه او به بندگانش آگاه و بيناست.

97 - و هر كس را خدا راه نمايد، اوست كه راه يافته [واقعى ] است؛ و هر كس را [با وانهادن به حال خود] گمراه سازد، [اينان هستند كه ] هرگز برايشان [ياران و ]سررشته دارانى جز او نخواهى يافت؛ و آنان را در روز رستاخيز - در حالى كه كور، گنگ و كر هستند - بر چهره هايشان محشور مى سازيم، جايگاه آنان دوزخ است و هرگاه زبانه آتش فروكش كند، شعله اى تازه [از آتش سوزان ] بر آنان بيفزاييم.

98 - اين كيفر آنان است. [و اين ] بدان جهت است كه آنان به نشانه ها [ى يكتايى و قدرت بى كران ما] كفر ورزيده و گفتند: آيا هنگامى كه [مرديم و به ]استخوان هايى [پوسيده تبديل ] شديم و از هم پاشيديم، با آفرينشى نوين برانگيخته خواهيم شد؟!

99 - آيا ندانسته اند خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريده است، مى تواند بسان آنان را پديد آورد؟ و [هموست كه بر اساس حكمت خود ]براى [هر يك از] آنان سرآمدى قرار داده است كه ترديدى در آن نيست؛ امّا بيدادگران جز [ناسپاسى و ]انكار [حق ] را نمى پذيرند.

100 - [هان اى پيامبر!] به شرك گرايان بگو: اگر شما گنجينه هاى رحمت [و بخشايش ]پروردگارم را [نيز] مى داشتيد، باز هم از بيم تنگدستى [و پايان پذيرفتن دارايى هايتان از انفاق در راه خدا ]خوددارى مى ورزيديد، چراكه انسان، بسيار تنگ چشم [و بسى بخيل ] است.

نگرشى بر واژه ها

«خبو»: فروكش كردن و فرونشستن شعله هاى سركش آتش.

«قتر»: از واژه هاى مبالغه است و شدّت تنگ نظرى و بخل و سختى در انفاق و بخشش را مى رساند.

«خزاين»: جمع «خزينه» و به مفهوم گنجينه و گنجينه هاست.

تفسير

راه يافتگان راستين

پس از روشنگرى هاى فراوان در ابعاد گوناگون فكرى و عقيدتى و اخلاقى و انسانى در آيات پيش، اينك در اين آيات روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نموده و در معرّفى راه يافتگان و گمراهان واقعى مى فرمايد:

قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ

هان اى پيامبر! به اين شرك گرايان بگو: همين بس كه خدا ميان من و شما گواه باشد و به رسالت و صداقت من گواهى دهد.

اِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً.

چراكه او از حال بندگان و عملكردشان آگاه، و به همه رويدادها بيناست و چيزى از انديشه ها و عملكردهاى بندگان بر او پوشيده نمى ماند.

و بدين سان به مردم هشدار مى دهد كه درست بينديشند و خداپسندانه رفتار نمايند.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ

هر كسى مرد ايمان و اطاعت خدا و اخلاص به بارگاه او باشد، و خدا به خاطر اين سه گام بلندش در راه خدا، به راه يافتن او گواهى كند، تنها او راه يافته است.

وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ اَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ

و هر كس گناهكار و بيداد پيشه باشد و خدا به كيفر كارش او را به حال خود واگذارد و در بين همه سرگردانش سازد و بدين وسيله بر گمراهى اش حكم كند، گمراه واقعى اوست و يار و سررشته دارى ندارد كه او را از آن نگونسارى نجات دهد، مگر اينكه به خود آيد و به سوى خدا باز گردد و با توبه و جبران زشتكارى و بيداد، خود را در خور آمرزش سازد.

وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ

ما آنان را در روز رستاخيز بر چهره هايشان محشور نموده و بر پيشانى شان به سوى آتش دوزخ مى كشيم، درست همان گونه كه در دنيا اگر بخواهند كسى را تحقير نمايند و با نهايت اهانت و شدّت شكنجه اش دهند، گوش يا موى پيشانى او را مى گيرند و مى كشند. آرى در آن روز ما بيدادگران را آن گونه به سوى آتش مى كشيم.

«انس» آورده است كه مردى با شنيدن اين آيه پرسيد: اى پيامبر خدا! چگونه در روز رستاخيز كفرگرايان و ظالمان را بر چهره و صورت به آتش مى كشند؟

انّ رجلا قال: يا رسول اللّه، كيف يحشر الكافر على وجهه يوم القيامة؟

آن حضرت فرمود:

همان خدايى كه او را در اين جهان بر روى دو پا راه مى برد، مى تواند در آنجا و آن روز او را همان سان بر پيشانى، به سوى آتش دوزخ بكشاند.

قال صلى الله عليه وآله: «انّ الذي امشاه على رجليه في الدنيا قادر على ان يمشيه على وجهه يوم القيامة».(79)

يادآورى مى گردد كه اين روايت را «بخارى» و «مسلم» در«صحيح» خود آورده اند.

عُمياً وَ بُكْماً وَ صُماً

و آنان در حالى كه كور، گنگ و كر هستند برانگيخته مى شوند و در صحراى محشر حضور مى يابند.

«ابن عباس» مى گويد: آنان از ديدن منظره هاى شادى بخش، كور، از بيان گفتار سودبخش و مفيد، گنگ، و از شنيدن صداهاى دلنواز، كر مى باشند؛ به گونه اى كه گويى اين اعضاى حسّاس حيات را از دست داده اند.

به باور پاره اى منظور اين است كه، آنان به كيفر سكوت از بيان حق، گنگ محشور مى شوند؛ و به كيفر چشم بستن روى واقعيات، كور حاضر مى گردند؛ و به كيفر گوش سپردن به بافته هاى باطل و ظالمانه، كر و ناشنوا به آن دادگاه بزرگ وارد مى گردند.

«مقاتل» مى گويد: اين بدبختى زمانى گريبانگيرشان مى گردد كه خدا به آنان مى فرمايد: دور شويد و با من سخن نگوييد.

و «حسن» بر اين باور است كه آنان كور، كر و گنگ محشور مى گردند، و آنگاه براى حسابرسى، زبانشان به خواست خدا به كار مى افتد.

مَأْويهُمْ جَهَنَّمُ

جايگاه هميشه آنان آتش شعله ور دوزخ خواهد بود.

كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعيراً.

هرگاه زبانه و شعله آتش دوزخ فرو نشيند، بر شعله آن خواهيم افزود و آن را شدّت خواهيم بخشيد.

چگونه؟

جاى طرح اين پرسش است كه در اين آتش مرگبار، چگونه انسان گناهكار تاب مى آورد و زنده مى ماند و نابود نمى گردد؟

پاسخ

همان گونه كه خدا آفريدگار هستى مى تواند اين همه شگفتى ها و نظامات گوناگونى را در اين سرا پديد آورد، آنجا نيز آنان را در شرايطى كه وصف شد زنده نگاه مى دارد و از رسيدن آتش به جاهاى حساس، كه آنان را از پا در آورد جلوگيرى مى كند و در نتيجه آنان در بدترين شرايط، به كيفر كفر و بيدادشان عذاب مى شوند.

در سوّمين آيه مورد بحث به ترسيم دليل اين نگونسارى و كيفر آنان پرداخته و مى فرمايد:

ذلِكَ جَزاؤُهُمْ

اين عذاب و كيفر، در حقيقت كيفر عادلانه و شايسته آنهاست؛

بِاَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاياتِنا

چراكه آنان به آيات و نشانه هاى يكتايى و قدرت بى كران ما كفر ورزيدند و بدانديشى و ددمنشى پيشه ساختند.

وَ قالُوا أَ اِذا كُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ اِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً.

و با خيره سرى گفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و به استخوان هاى پوسيده تبديل شديم و خاك هاى پيكرمان پراكنده شد، باز هم آفرينش جديد خواهيم يافت؟

و بدين سان همه چيز را انكار مى كردند.

در چهارمين آيه مورد بحث به بيان بى اساس بودن ترديد و انكار آنان پرداخته و مى فرمايد:

اَوَلَمْ يَرَوْا اَنَّ اللَّهَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ قادِرٌ عَلى اَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ

آيا آنان نمى دانند كه آن خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريد مى تواند همانند آنان را پديد آورد؟ چرا كه كسى كه بر انجام كارى تواناست، آفرينشى همانند آن برايش آسان تر است؛ و هرگاه بتواند همانند آن را بيافريند، چرا نتواند آنها را بازگرداند، مگر نه اينكه تكرار، بسى آسان تر از ابداع و ايجاد و آفرينش است؟

به باور پاره اى منظور اين است كه آفريدگار هستى مى تواند آنان را بار ديگر بيافريند؛ و منظور از «همانند»، خود آنان است، چراكه مثل و مانند هر چيزى، با خود آن يكسان و برابر است. با اين بيان چه مانعى دارد كه «مثل» بگويند و خود آن چيز را بخواهند؟ درست همانند اين سخن كه گفته مى شود: «مثلك لا يفعل» بسان تو چنين كارى نمى كند! و همانند اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «ليس كمثله شى ء»(80) چيزى همانند و نظير خدا نيست.

وَ جَعَلَ لَهُمْ اَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ

و براى بازگرداندن آنان سرآمد و مدتى مقرّر فرموده است كه تحقّق آن قطعى است و در آن ترديدى نيست.

به باور پاره اى منظور اين است كه براى آنان سرآمدى مقرّر داشته است تا درباره آن بينديشند و دريابند كه هر كس بتواند چيزى را بيافريند، بر بازگردانيدن و باز آفرينى آن نيز تواناست.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه براى آنان مدّتى براى زندگى مقرر كرده است؛ و هنگامى كه اين مدت مقرّر به سر آمد، مرگ آنان فرا مى رسد.

فَأَبىَ الظّالِمُونَ اِلاَّ كُفُوراً.

اما مردمى كه به خود ستم روا داشته و با نافرمانى خدا، حق خود را تباه ساخته اند، كارى جز حق ستيزى و انكار آيات و ناسپاسى در برابر نعمت هايش را ندارند.

رهنمود آيه شريفه

1 - از آيه شريفه چنين دريافت مى گردد كه هرگاه كسى توان انجام كارى را داشته باشد، توان انجام همانند آن را نيز دارد.

2 - و نيز چنين دريافت مى گردد كه بر ضد آن كار نيز تواناست.

3 - و نيز نشانگر آن است كه مى تواند آن پديده را پس از مرگ - اگر قابل زنده شدن باشد - دگرباره زنده سازد.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

قُلْ لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبّى اِذاً لَاَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْاِنْفاقِ

اى پيامبر! به آنان بگو: اگر شما مالك گنجينه هاى رحمت و بخشايش پروردگارم بوديد، از بيم فقر و تنگدستى از انفاق خوددارى مى كرديد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر شما مالك نعمت هاى پروردگارم بوديد، باز هم از بيم فقر و تنگدستى ذرهّ اى انفاق نمى نموديد، چراكه خدا گنجينه و خزانه اى ندارد تا ثروت و نعمت خود را در آنجا گرد آورد، و پس از ذخيره، بيرون بياورد و انفاق نمايد؛ و اين شيوه كار، از مردم است نه خدا كه پديدآورنده هستى است.

وَ كانَ الْاِنْسانُ قَتُوراً.

به باور «ابن عباس» و«قتاده» منظور اين است كه: و انسان بسى تنگ چشم و بخيل است.

اين آيه شريفه در حقيقت پاسخ به بهانه جويى شرك گرايان است كه مى گفتند: اى پيامبر! ما هرگز به تو و دعوتت ايمان نخواهيم آورد جز اينكه از زمين چشمه اى بجوشانى.

امّا به نظر مى رسد كه اين فراز و اين بيان، نشانگر اين نكته است كه همه انسان ها تنگ چشم و بخيل اند، گر چه در حقيقت همه اين گونه نيستند؛ امّا چون بيشتر مردم اين گونه اند، مى توان اين خصلت را به طور عموم بيان كرد و به همه نسبت داد.

افزون بر اين نكته، انسان به هر اندازه هم بخشنده و باسخاوت باشد، بخشش او در برابر بخشش خدا ناچيز و سخاوت او، بخل و تنگ نظرى است، چراكه انسان چيزى را كه مورد نيازش نيست مى بخشد، و آنچه را كه مورد نياز اوست براى خود نگاه مى دارد و از بخشش آنها خوددارى مى ورزد، امّا خدا بى نياز است؛ از اين رو نعمت هاى خود را به فرمانبردار و نافرمان ارزانى مى دارد و از فقر و نياز نمى ترسد.

/ 37