/ سوره اسراء / آيه هاى 22 - 16 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 15

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره اسراء / آيه هاى 22 - 16

16 . وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْها الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً.

17 . وَ كَمْ اَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيراً.

18 . مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثَمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْمُوماً مَدْحُوراً.

19 . وَ مَنْ اَرادَ الْاخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً.

20 . كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً.

21 . اُنْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْاخِرَةُ اَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَكْبَرُ تَفْضيلاً.

22 . لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ اِلهاً اخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً.

ترجمه

16 - و هنگامى كه بخواهيم شهر [و ديارى ] را نابود سازيم [نخست ]به [زورمداران و ]خوشگذرانانش فرمان مى دهيم [كه دادگرى پيشه سازند و فرمان خدا را برند] پس آنان در آن [شهر و ديار] به نافرمانى [و بيداد] دست مى يازند؛ آنگاه سخن [و وعده ما] در باره آن تحقّق مى يابد و آن را سخت در هم مى كوبيم.

17 - و چه بسيار نسلها كه پس از نوح نابود ساختيم؛ و همين بس كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بيناست.

18 - هر كسى [زندگى ] اين [جهانِ ] زودگذر را بخواهد، آنچه را بخواهيم، به او [و] به هركه بخواهيم [بى درنگ و] با شتاب مى دهيم؛ آنگاه دوزخ را براى او مقرّر مى سازيم تا نكوهيده و رانده شده به آتش [شعله ور ]آن [درآيد و] بسوزد.

19 - و هر كسى [زندگى ] آن جهان را بخواهد و براى آن، آن گونه كه در خور آن است تلاش و كوشش كند، و ايمان داشته باشد، چنين كسانى كوششان مورد سپاس [و حق شناسى ] است.

20 - هر يك [از اين دو گروه، هم ] آنان و [هم ] اينان را، از بخشش پروردگارت مدد مى بخشيم؛ و بخشش پروردگارت [از كسى ]بازداشته نيست.

21 - [اى پيامبر!] بنگر كه چگونه برخى از آنان را بر برخى ديگر برترى داده ايم، و بى گمان درجات [و مقامات ] آن جهان بزرگ تر [و برتر، ]و برترى آن بزرگ تر [و پرشكوه تر] است.

22 - با خداى يكتا خدايى ديگر قرار مده تا نكوهيده و وامانده [بر جاى ] بنشينى.

نگرشى بر واژه ها

«ترفه»: نعمت؛ و برخى برآنند كه «مترف» به مفهوم كسى است كه به حال خود رها گردد تا هرچه مى خواهد انجام دهد.

«تدمير»: نابود ساختن و درهم كوبيدن.

«مذموم»: نكوهيده و سرزنش شده؛ و واژه «مذؤوم» نيز به همين معناست.

«مدحور»: رانده شده.


تفسير

فرجام شوم بدمستى و خوشگذرانى و بيدادگرى

در آيات پيش، از روز بزرگ رستاخيز، موضوع حسابرسى، كارنامه عمل، مسئوليت انسان در برابر عملكرد خويش، و عذاب و كيفر خدا براى بيدادگران و گناهكاران پس از فرستادن پيامبر و كتاب و نافرمانى آنان، سخن رفت، اينك در اين آيات در اشاره به چگونگى فرود كيفر و عذاب به جامعه هاى بيدادگر و تبهكار مى فرمايد:

وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْها الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً.

و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را نابود سازيم، نخست به زورمداران و خوشگذرانان آن فرمان مى دهيم كه دادگرى پيشه سازند و مقررات خدا را رعايت كنند، پس آنان به نافرمانى و بيداد دست مى يازند، آنگاه است كه سخن و وعده عذاب در مورد مردم آن شهر و آن جامعه گناهكار و ستمكار تحقق مى يابد و آن را به كيفر گناه و ستم، سخت درهم مى كوبيم و نابود مى سازيم.

از آنجايى كه اراده عذاب و كيفر شهر و مردم آن از سوى خدا، پيش از دست يازيدن به گناه از سوى آنان، روا نيست؛ و بدان دليل كه عذاب، كيفر گناه است، و مى دانيم كه كيفر و ثمره شوم هر گناه و زشتكارى پس از انجام آن درست است و پيش از انجام گناه نه تنها كيفر آن نارواست كه آهنگ كيفر و اراده اش نيز درست نيست، از اين رو در تأويل و تقدير آيه شريفه ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور گروهى آيه شريفه در حقيقت اين گونه است: و هنگامى كه پس از فرستادن كتاب و پيامبر، بخواهيم شهر و جامعه اى را نابود سازيم، سردمداران آن را به پيروى از پيامبران فرمان مى دهيم و بر اين كار تأكيد مى كنيم و بر لزوم آن باران دليل ها را مى بارانيم تا بر آنان اتمام حجت شده و هشدار داده شوند؛ امّا آنان با خيره سرى و گستاخى به نافرمانى و خوشگذرانى فرو مى روند و از اطاعت ما سرباز مى زنند، در اين شرايط است كه جامه عمل پوشاندن به هشدارها و وعده عذاب لازم مى شود و ما آنان را به كيفر بيداد و گناه، سخت در هم مى كوبيم و نابود مى سازيم.

قرآن بدان دليل تنها از فرمان خدا بر «مترفين» سخن دارد كه آنان سردمداران جامعه و حاكم بر هستى و امكانات و مقدّرات توده ها هستند و توده ها خواه و ناخواه پيرو و دنباله رو آنان؛ از اين رو فرمان به آنان، در حقيقت فرمان به همه شهر و جامعه است؛ با اين بيان، جمله «امرنا مترفيها» جواب «اذا» است.

گفتنى است كه ديدگاه «ابن عباس» و «سعيد بن جبير» نيز كه مى گويند: منظور اين است كه: ما آنان را به اطاعت خدا و رعايت مقررات او فرمان مى دهيم و آنان نافرمانى و گناه را پيشه مى سازند، به همين تفسير و تأويل بازمى گردد؛ درست بسان اين است كه گفته شود: «امرتك فعصيتنى». تو را فرمان دادم، امّا تو مرا نافرمانى نمودى. و گواه درستى اين ديدگاه و اين بيان هم آيه پيش است كه مى فرمايد:«من اهتدى فانّما يهتدي لنفسه... و ما كنّا معذّبين حتى نبعث رسولا»(14)

هر كسى راه يابد و هدايت را بپذيرد تنها به سود خود پذيرفته است و هر كس گمراه گردد، تنها به زيان خود گمراه مى گردد... و ما عذاب كننده جامعه و شهرى نخواهيم بود جز اينكه براى آنها پيش از آن مرحله، پيامبرى برانگيزيم و كتاب و مقرراتى بفرستيم و روا و نارواها را بر ايشان بازگوييم.

2 - امّا به باور برخى جمله «امرنا مترفيها»، وصف «قريه» مى باشد و منظور اين است كه: و هنگامى كه بخواهيم شهر و جامعه اى را كه سردمداران و صاحبان نعمت و امكانات و خوشگذرانان آن را كه به فرمانبردارى از خدا فرمان داده ايم، و آنان نافرمانى پيشه ساخته اند، نابود سازيم... چنين مى كنيم.

با اين بيان جواب «اذا» در تقدير است، چراكه قرائن نشانگر آن است. درست بسان اين آيه كه جواب «اذا» در اينجا نيز حذف شده است: «حتى اذا جاؤوها و فتحت ابوابها... فنعم اجر العاملين»(15)

3 - از ديدگاه پاره اى در آيه شريفه در حقيقت تقديم و تأخيرى است كه بدين صورت مى باشد: و هنگامى كه سردمداران و صاحبان نعمت و امكانات جامعه اى را به فرمانبردارى و رعايت عدالت دستور دهيم و آنان نافرمانى و بيداد پيشه سازند، آهنگ نابودى آن جامعه را خواهيم كرد...

گويى آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مى فرمايد:

و ان كنت فيهم فاقمت لهم الصّلوة فلتقم طائفة منهم معك:(16)

و هرگاه در ميان آنان بودى و بر ايشان نماز برپاداشتى، بايد گروهى از آنان با تو به نماز بايستند...

روشن است كه در اين آيه «فلتقم...»، پيش از جمله «فاقمت...» آمده است، چرا كه برپا داشتن نماز به مفهوم خواندن نماز است.

و نيز نظير اين است كه با وجود مقدم بودن وضو بر نماز مى فرمايد:

فاذا قمتم الى الصّلوة فاغسلوا وجوهكم...(17)

پس هنگامى كه به آهنگ نماز برخاستيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد...

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر واژه «اراده» در مفهوم حقيقى خود به كار نرفته، بلكه در مفهوم مجازى به كار رفته، كه منظور نزديك بودن مرگ و نابودى است نه آهنگ نابود ساختن آنان.

آيه مورد بحث نظير اين جمله است كه:

«اذا اراد المريض ان يموت خلط في مأكله...»

هنگامى كه مرگ بيمار نزديك شد غذاهاى زيانبار مى خورد و زندگى اش دشوار مى گردد.

و نظير اين جمله كه:

«اذا اراد التاجر ان يفتقر آتاه الخسران».

هنگامى كه دوران نيازمندى و فقر تاجر و بازرگانى نزديك شود، زيان و ضرر به سراغش مى آيد. روشن است كه نه بيمار اراده مرگ مى كند و نه تاجر اراده فقر، امّا از آنجايى كه بيمار در آستانه مرگ قرار دارد و تاجر در شرف فقر و ورشكستگى است، اين واژه در مفهوم مجازى به كار رفته است.

آرى در فرهنگ و سخن عرب، مجاز، كنايه، اشاره و استعاره فراوان است و به خاطر همين امتيازات است كه زبان و فرهنگ آنان در اوج فصاحت و بلاغت يا زيبايى واژه ها و رسايى مفاهيم است.

به هرحال اين ديدگاه هاى چهارگانه در آيه شريفه است كه به باور ما ديدگاه نخست كه واژه «امر» را به مفهوم فرمان و ضد «نهى» بگيريم، بهتر به نظر مى رسد؛ امّا در قرائت هاى ديگر نمى توان چنين كرد؛ از اين رو بايد يكى از سه ديدگاه ديگر را برگزيد.

در دوّمين آيه مورد بحث به صورت كلّى و سربسته به نمونه هايى از اين كيفر در عصرها و نسل هاى گذشته پرداخته و مى فرمايد:

وَ كَمْ اَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ

و چه بسيار از نسل ها كه پس از نوح تا زمان تو اى پيامبر به كيفر نافرمانى و بيداد و طبق اين قانون، به بوته هلاكت سپرديم؛ آنان مردمى تبهكار بودند كه حق و عدالت را دروغ مى شمردند.

يادآورى مى گردد كه واژه «كم» به مفهوم چه «بسيار» و براى «تكثير» آمده است و «ربّ» براى تقليل.

واژه «قرن» به باور پاره اى يكصد و بيست سال، از ديدگاه «محمد بن قاسم» يكصد سال، از نظر «كلبى» هشتاد سال، و از ديدگاه پاره اى ديگر چهل سال است.

وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيراً.

و دانش خدا نسبت به عملكرد بندگان و آگاهى او از گناهان آنان برايشان بسنده است؛ او گناهكاران را كيفر مى دهد و هيچ يك از آنان فراموش نخواهند شد.

دنيا طلبان و دنيا خواهان

اينك در اين آيه شريفه قرآن روشنگرى مى كند كه خدا با بندگانش بر اساس مصلحت رفتار نموده و اصل حكمت و مصلحت در تدبير امور در كران تا كران هستى حاكم است، در اين مورد مى فرمايد:

مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ

هر كسى تنها در انديشه دنيا و در پى نعمت هاى دنيا باشد، به اندازه اى كه بخواهيم و براى هر كسى اراده كنيم، در همين جهان برايش فراهم مى سازيم.

آيه شريفه روشنگرى مى كند كه فراهم آمدن نعمت هاى دنيا، بر اساس خواست انسان ها نيست، بلكه در گرو خواست خداست؛ چراكه بسيار مى شود كه انسان چيزى را مى خواهد، در حالى كه صلاح او در آن نيست، بلكه تباهى و بدبختى اش در آن است. با اين بيان ممكن است هر چه انسان خواست با اصل حكمت و مصلحت هماهنگ نباشد و آفريدگار هستى آن را نخواهد.

افزون بر اين، از جمله «لمن نريد» دريافت مى گردد كه بسا انسان دنيا و نعمت هاى آن را از روى آز و حرص بجويد و بخواهد، امّا خدا بر اساس مصلحت، آنچه را او مى خواهد به او ارزانى نمى دارد، بلكه اندكى به او مى بخشد.

ثَمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْمُوماً مَدْحُوراً.

آنگاه دوزخ را براى او فراهم مى آوريم و او در حالى كه سرزنش شده و دور از رحمت و بخشايش خداست، در آن مى سوزد. از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله در تفسير آيه مورد بحث آورده اند كه فرمود: هر كسى به وسيله دين و انجام فرمان خدا در انديشه سود دنيوى باشد و در انديشه به دست آوردن خشنودى خدا نباشد، خدا به هر اندازه كه خود مصلحت بداند از نعمت هاى دنيا به او ارزانى مى دارد، امّا در سراى آخرت ديگر بهره اى نخواهد داشت، چراكه خدا نعمت دنيا را به انسان ها با اين هدف ارزانى مى دارد كه به وسيله آن در راه فرمانبردارى خدا گام سپارند، امّا آنان به سوى، نافرمانى مى روند و نعمت را ابزار عصيان مى سازند و خدا به همين دليل آنان را كيفر خواهد كرد...«...و ذلك ان اللّه يؤتيه ذلك ليستعين به على الطّاعة فيستعمله في معصية اللّه فيعاقبه اللّه عليه»(18)

جويندگان سراى آخرت

در ادامه سخن به ترسيم سرنوشت گروه درست انديش و خردمند و شايسته كردار پرداخته و مى فرمايد:

وَ مَنْ اَرادَ الْاخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً.

امّا آن كسى كه ارزش هاى سراى آخرت و پاداش آن را بجويد و نعمت بهشت را بخواهد و با دورى از گناه و انجام كارهاى شايسته در اين راه تلاش كند و به يكتايى خدا و رسالت پيامبران ايمان داشته باشد، كوشش و عملكرد او مورد پذيرش است و خدا عبادت هاى او را مى پذيرد و پاداش مى دهد.

«قتاده» مى گويد: مفهوم «مورد سپاس» بودنِ تلاش آنان اين است كه خدا كارهاى شايسته و نيك آنان را فزونى مى بخشد و بدى هايشان را مى بخشايد و اين است كه تلاش آنان در خور سپاس و قدرشناسى است.

از «حسن» آورده اند كه مى گفت: سراى آخرت را بجوييد و دريابيد، چراكه من كسى را نديدم كه آن را بجويد و به آن نرسد؛ جوينده پاداش سراى آخرت افزون بر دست يافتن به آن، چه بسا كه به دنيا هم مى رسد، اما كسى را نديدم كه دنياخواه و دنياطلب باشد، و آنگاه به آخرت برسد، بلكه گاه به دنياى مطلوب خود نيز نمى رسد.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ

ما هر كدام از اين دو گروه - دنياطلب و جويندگان سراى آخرت و نعمت و پاداش آن را - از بخشش پروردگارت بهره ور ساخته و هردو گروه را مدد مى رسانيم.

«حسن» مى گويد: منظور اين است كه: ما مردم خوب و شايسته كردار، و مردم گناهكار و نادرست را از نعمت هاى اين سراى زودگذر بهره ور مى سازيم، امّا در سراى آخرت تنها خوبان و پرواپيشگان هستند كه از نعمت و بخشش ما بهره ور مى گردند.

وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً.

و اين ارزانى شدن نعمت هاى دنيا به كفرگرا و توحيدگرا و خوب و بد، به خاطر آن است كه آفريدگار هستى چنين مقرر فرموده است؛ از اين رو بخشش پروردگارت از كسى بازداشته شده نيست و هر كس به اندازه تلاشش از آن برخوردار مى گردد.

آيا مى توان هم دنيا را خواست و هم آخرت را؟

به بيان ديگر آيا مى توان در پرتو عمل به مقررات خدا و تلاش و كوشش درست و جهت دار و عادلانه، هم سراى آخرت را طلب كرد و هم اين سراى زودگذر را؟

پاسخ

پاسخ اين است كه، آرى، اين كار هم ممكن و هم رواست، تنها چيزى كه بايد در نظر داشت اين است كه سراى آخرت بايد اصل و هدف قرار گيرد، و اين سرا، مقدمه و وسيله و تابع آن. اگر بخواهيم اين نكته را در قالب مثالى گويا و ساده ترسيم كنيم، بايد يك مجاهد توحيدگرا و شايسته كردار را در نظر بگيريم كه هدف و انديشه و آهنگ واقعى اش احياى ارزش ها و گسترش عدل و داد و تأمين حقوق انسان هاست، امّا ضمن آن ممكن است غنيمت هايى نيز روزى اش گردد و از آنها هم بهره جويد.

پاداش ها و درجات سراى آخرت

در ششمين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه پاداش ها و درجات معنوى و نعمت هاى گوناگون سراى آخرت بر اساس ضوابط و معيارها و ملاك هاست، و به تناسب ايمان و عمل و تلاش و اخلاص ارزانى مى گردد، درست همان گونه كه در دنيا نيز تفاوت بهره ورى هاى عادلانه، به تفاوت استعدادها و توانمندى ها و كوشش ها باز مى گردد.

اُنْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ

هان اى پيامبر! بنگر كه چگونه پاره اى از آنان را به خاطر چگونگى تلاش و كوشش آنان و نيز بر اساس حكمت و مصلحت بر پاره اى ديگر برترى بخشيديم، و در نتيجه گروهى داراى ثروت و دارايى و امكانات بسيارند و گروهى بهره اندكى دارند، دسته اى برده اند و دسته ديگر سالار آنان، جمعى تندرست و از نعمت سلامت برخوردارند و گروهى فاقد آنند. آرى همه اينها بر اساس حساب و حكمت و مصلحت و معيارهاست نه تصادفى و شانسى و اتفاقى.

وَ لَلْاخِرَةُ اَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَكْبَرُ تَفْضيلاً.

و درجات و مراتب سراى آخرت پرفرازتر و بزرگ تر، و برتريش چشم گيرتر و بيشتر است، اما آن درجات و امتيازات در گرو چگونگى عملكرد است؛ از اين رو شايسته است كه جويندگان سراى آخرت براى رسيدن به آن مراتب و نعمت ها و درجات، تلاش خستگى ناپذير و كوشش بيشترى را سامان دهند.

در روايت است كه ميان پرفرازترين درجات بهشت تا فروترين آن، به اندازه زمين تا آسمان فاصله است.

رهنمود آيه شريفه

از آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه فرمانبردارى و عبادت پروردگار باعث برترى معنوى و افزايش درجات اخروى انسان مى گردد، و نه باعث فزونى رزق و روزى مادى و دنيوى.

در آخرين آيه مورد بحث، روى سخن را به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى نمايد و اين پيام را به عصرها و نسل ها مى دهد:

لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ اِلهاً اخَرَ

هان اى انسان! مبادا كه با خداى يكتا و بى همتا خدايى ديگر را بخوانى و بپرستى؛ و در انديشه و باور قلبى و نيايش و پرستش براى او شريك و نظيرى قرار دهى! نه، او يكتاست، پس تنها او را پرستش نما!

فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً.

چرا كه اگر شرك ورزى، در همه عمر مورد نكوهش خردمندان قرار گيرى و به خفّت و خوارى درافتى و از هيچ سو يارى نگردى، چراكه خدا چنين كسى را به حال خود وامى گذارد و يارى اش را از او باز مى دارد، تا همان چيز و همان كسى را كه همتاى خدا گرفته است، او را يارى نمايد.

به باور پاره اى واژه «قعود» به مفهوم نشستن نيست، بلكه به مفهوم ذلّت و ناتوانى و زيانكارى است، چرا كه وقتى گفته مى شود: «قعد به الضعف من القتال»، منظور اين است كه او از پيكار ناتوان گرديد و بازماند.

نظم و پيوند آيات

به باور گروهى نخستين آيه مورد بحث، به «حتى نبعث رسولا» پيوند مى خورد و منظور اين است كه خدا، تنها پس از فرستادن پيامبران و بيان مقررات و كامل كردن نعمت براى آنان، و آنگاه ظهور حق ستيزى و سركشى، آنان را كيفر مى كند.

امّا به باور برخى، به آيات بيانگر داستان بنى اسرائيل و كيفرى كه در دو مرحله گريبانگير آنان شد، پيوند مى خورد، و منظور اين است كه كار خدا در مورد بنى اسرائيل، بر اساس سنّت هميشگى و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ انجام پذيرفت، چراكه خدا، هنگامى مردم شهرها و يا جامعه ها و تمدّن ها را به كيفر بيدادشان نابود مى سازد كه سردمداران ستم و خوشگذرانان آنان را به عدل و داد و فرمانبردارى خود مى خواند و هنگامى كه آنان سركشى و بيداد پيشه ساختند، در خور كيفر مى شوند؛ و آنگاه عذاب بر آنان فرود مى آيد.

پرتوى از آيات

در پرتو اين آيات انسانساز و درس آموز به سه نكته ديگر به طور فشرده مى نگريم كه عبارت است از:

1 - رابطه زشتكارى و گناه با سقوط جامعه ها

آفت زيانبار گناه و زشتكارى، آفت ايمان و تقواست، آفت اطاعت و بندگى خداست، آفت شايستگى ها و برازندگى ها و درستى ها و سرفرازى هاست، همچنان كه آفت جامعه ها و تمدّن ها و مانع جدى در پيمايش راه تكامل و ترقى است.

گناه آثار ويرانگرى در درون و برون انسان بر جاى مى گذارد، و اثر طبيعى آن رفته رفته در دل و جان و انديشه و روان پديدار گرديده و موجب تيرگى قلب مى شود، و باعث مى گردد كه گناهكار به نوعى مسخ شدگى كشيده شده و به لبه پرتگاه سقوط برسد.

گناه چشم و گوش و دل و قلب را يكسره از تحرّك و نشاط مى اندازد، قدرت شناخت را سلب مى كند، دل از دريافت حقايق ناتوان مى گردد، زبان از بيان واقعيت ها باز مى ماند، گوش از شنيدن درستى ها عاجز مى شود و انسان دچار حالت خطرناكى مى گردد.

گناه نه تنها قدرت شناخت را از گناهكار سلب مى كند، كه با آلودگى و بيداد بيشتر او را به جايى مى رساند كه زشت را زيبا و زيبا را زشت مى نگرد؛ قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالاً الّذين ضل سعيهم في الحيوة الدّنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعاً.(19)

و اين يكى از سنت هاى خداست كه فرد و جامعه و تمدّنى كه از خط بندگى خدا و راه و رسم عادلانه او به خط شيطان و هواى دل انحراف جست، از حالت و حيات انسانى به حيوانى سقوط مى كند، و اصرار در گناه او را از حالت حيوانى نيز ساقط و به حالت و حيات ابليسى مى كشد و گناه و بيدادگرى بيشتر وضعيّت را بدتر و تيره تر مى سازد...

آرى قرآن گناه را مايه ويرانى جامعه ها مى نگرد، و اين حقيقت را هم تجربه هاى طولانى انسان و هم دلايل دينى گواهى مى كند: (20) و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها...

2 - نيكبختى راستين و ماندگار

از آيات مورد بحث اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه نيكبختى و سعادت ماندگار و جاودانه در گرو چهار گام بلند و اساسى است:

الف - خواستن. اين واقعيت دارد كه خواستن به مفهوم واقعى اش توانستن و رسيدن است، از اين رو اگر انسانى به راستى سراى آخرت و نعمت هاى جاودانه و پاداش پرشكوه آن را بخواهد، و با همتى والا و اراده اى آهنين به سوى آن حركت كند و در اين راه تنها هدفش را رسيدن به آن بشناسد و هيچ چيز او را از هدف باز ندارد، بى گمان گام بلند نخست را برداشته است.

ب: هدفدارى. مقدّمه و وسيله ساختن همه چيز در خدمت آن هدف والا، دومين گام بلند به سوى پاداش پرشكوه سراى آخرت و بهشت ابدى است، فردى كه سعادت سراى جاودانه را مى خواهد بايد به راستى همه چيز زندگى، از عمر گرفته تا جوانى، فرصت هاى طلايى، پول، قدرت و نعمت همه را وسيله رسيدن به آن هدف قرار دهد و از اين چيزهاى فناپذير، نعمت جاودانه را بجويد و نردبان به سوى آن قرار دهد.

ج - تلاش در خور. اين سومين گام بلند است كه انسان با همه وجود و با تك تك ميلياردها سلول وجودش نيكبختى ماندگار را بخواهد؛ «و سعى لها سعيها».(21)

د - باور ژرف و ايمان راستين و اين چهارمين گام و چهارمين شرط رسيدن به نيك بختى جاودانه است كه بايد آن سه شرط و سه گام در كنار ايمان باشد. و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكوراً.

3 - سازگارى در دنيا و آخرت

با نگرش به منابع دينى به دو دسته از آيات و روايات در مورد دنيا و ارزش هاى مادى برمى خوريم كه در برخورد نخست، گويى ناهماهنگ و ناسازگار با هم به نظر مى رسند و هر گروه، گروه ديگر را نفى و طرد مى كنند. آيا به راستى اين گونه است و دنيا و آخرت با هم ناسازگارند؟

براى نمونه در قرآن شريف از زندگى دنيا به كالاى غرور و فريب تعبير مى گردد(22).

از آن به عنوان بازيچه و سرگرمى ياد مى شود(23).

به آن كالاى فناپذير و زودگذر گفته مى شود(24).

و قرآن مردان و زنان خداجو و شايسته كردار را، كسانى معرّفى مى كند كه تجارت و داد و ستد دنيا و كالاها و ارزش هاى مادى آن، دل آنان را نربايد و از سراى آخرت و ياد خدا و ارزش هاى معنوى بازشان ندارد(25).

اين از يك سو و از يك زاويه و در يك گروه از آيات، امّا در آيات ديگرى دنيا و ارزش هاى مادى به نعمت و فضل و فزون بخشى خدا تعبير مى گردد و مردم براى كسب اين ارزش ها برانگيخته مى شوند(26).

و روشنگرى مى گردد كه همه اين ارزش ها براى آنان آفريده شده است(27). و از ثروت و نعمت و مال، به خير و خوبى تعبير مى گردد.

و ارزش هاى مادى وسيله قوام و پايدارى و پايندگى فرد و جامعه عنوان مى شود...(28).

آيا به راستى اين دو گروه از آيات و روايات با هم ناسازگارند؟

پاسخ اين است كه هرگز، چرا كه آن نكوهش و سرزنش هنگامى است كه ارزش هاى مادى به جاى مقدّمه و وسيله بودن هدف قرار گيرد و انسان را از آراستگى به ارزش ها و زندگى عادلانه و انسانى باز دارد، امّا اگر دنيا مقدّمه، وسيله، نردبان رشد و تعالى و به بيان فرهنگ اسلامى تجارتخانه و مزرعه سراى آخرت گردد و در آن، آخرت و ارزش هاى معنوى و الهى كسب گردد هرگز مورد نكوهش نيست.

امير مؤمنان عليه السلام در اين مورد مى فرمايد: ...انّ الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزود منها،و دار موعظة لمن اتعظ بها، مسجد احبّاء اللّه و مهبط وحي اللّه و متجر اولياء اللّه، اكتسبوا فيها الرّحمة...(29)

هان اى كسى كه دنيا را به باد نكوهش گرفته اى، دنيا آن گونه كه مى پندارى نيست... بلكه دنيا براى انسان آگاهى كه با آن بر اساس راستى رفتار كند، جايگاه راستى و راستى پيشگى است؛ و براى كسى كه آن را بشناسد و از آن چيزى بفهمد، خانه آسايش و تندرستى است؛ براى كسى كه از آن توشه برگيرد، سراى بى نيازى است و براى كسى كه از آن درس و اندرز گيرد، سراى اندرز و عبرت است.

دنيا سجده گاه دوستان و عاشقان خدا، نمازگاه فرشتگان فرودگاه وحى الهى، تجارتخانه خداجويان و دوستان اوست. آنان در اين سرا خشنودى او را مى جويند و راه بهشت او را مى پويند و آن را سود خويش مى شناسند.

با اين بيان، دنيا و ارزش هاى مادى در صورتى كه مقدمّه و وسيله و نردبان مقدّسى براى رسيدن به هدف مقدسى كه كسب ارزش ها و والايى ها و عدالت ها و پرواها و رسيدن به بهشت است، قرار گيرد، نه تنها نكوهيده نيست كه ستوده است و بدين سان با هم سازگار و اين يك وسيله رسيدن به ديگرى است.

/ 37