/ سوره كهف / آيه هاى 56 - 50 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 15

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

/ سوره كهف / آيه هاى 56 - 50

50 . وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ اَوْلِياءَ مِنْ دُونى وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً.

51 . ما اَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لا خَلْقَ اَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُداً.

52 . وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكاءِىَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُم فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوبِقاً.

53 . وَ رَءَا الُْمجْرِمُونَ النّارَ فَظَنُّوا اَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً.

54 . وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فى هذَا الْقُرْانِ للنّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلاً.

55 . وَ ما مَنَعَ النّاسَ اَنْ يُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمْ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ اِلاَّ اَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْاَوَّلينَ اَوْ يَأْتِيَهُمْ الْعَذابُ قُبُلاً.

56 . وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ اِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا اياتى وَ ما اُنْذِرُوا هُزُواً.

ترجمه

50 - و هنگامى را[به ياد آور] كه به فرشتگان گفتيم: در برابر آدم سجده كنيد؛ پس [همه آنان ] سجده كردند مگر ابليس كه از پريان بود و از فرمان پروردگارش بيرون رفت. آيا باز هم او و نسل او را به جاى من [دوستان و ]سرپرستانى [براى خود بر ]مى گيريد، با اينكه آنها دشمنى [آشكار] براى شمايند؟! و [راستى كه آنها ]براى بيداد گران چه بد جايگزينى هستند.

51 - من آنها را نه در آفرينش آسمان ها و زمين [براى يارى رسانى ]حاضر ساختم و نه در آفرينش خودشان؛ و من چنان نيستم كه گمراه كنندگان [و گمراهان ]را دستيار خود برگيرم.

52 - و روزى را[به ياد آوريد] كه [خدا به شرك گرايان ] مى گويد: شريك هاى [پندارى ] مرا كه [خود براى من مى ساختيد و ]مى پنداشتيد، ندا دهيد؛ پس [شرك گرايان ] آنها را مى خوانند امّا [آنها] پاسخ آنان را نمى دهند، و ميان آنان ورطه اى [هولناك ]قرار مى دهيم.

53 - و گناهكاران آتش [دوزخ ] را مى بينند و يقين مى كنند كه در آن درخواهند افتاد و [براى رهايى ] از آن [آتش شعله ور، گريز و ]بازگشتى نمى يابند.

54 - و به راستى در اين قرآن براى مردم از هرگونه [نمونه و] مثلى [به صورت هاى ]گوناگون بيان كرديم؛ و انسان بيش از هر چيز در ستيز است.

55 - و [چيزى ] مردم را - آنگاه كه هدايت برايشان آمد - از اينكه ايمان بياورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند بازنداشت جز اينكه [انتظار مى بردند كه ]سنّت [و شيوه خدا در مورد نابودى ]پيشينيان بر آنان در رسد [و] يا عذاب روياروى به سراغشان بيايد.

56 - و فرستادگان [خويش ] را جز نويدرسان و بيم دهنده نمى فرستيم؛ و آنان كه كفر ورزيده اند، به ناروا ستيزه مى كنند تا بدين وسيله حق را [پايمال سازند و] از ميان مردم بردارند؛ و آنان نشانه هاى [يكتايى و قدرت بى كران ]مرا و آنچه را كه به آن هشدار داده شده اند به تمسخر [و استهزا] گرفتند.

نگرشى بر واژه ها

«فسق»: خارج شدن و از حالى به حال ديگر درآمدن؛ براى نمونه: هنگامى كه خرما از پوست خود خارج مى گردد، عرب مى گويد: «فسقت الرّطبة»؛ و نيز زمانى كه موش از سوراخ و لانه خود بيرون مى آيد، مى گويند: «فسقت الفارة»؛ و هنگامى كه كسى از فرمان خدا سرباز زد مى گويند: «فسق عن امر ربّه».

«موبق»: ورطه اى هلاكت بار، يا فاصله اى نابود كننده كه ميان دو چيز پديد مى آيد. و واژه «و بوق» به مفهوم هلاكت و نابودى آمده است.

«مواقعه»: نزديك شدن به چيزى با شدّت و سرعت. «وقايع حروب» به مفهوم جنگ هايى است كه گريبانگير مردم گرديد. و واژه «توقّع» به مفهوم انتظار روى دادن حادثه يا چيزى آمده است.

«مصرف»: راه بازگشت.

«تصريف»: به دگرگون ساختن و از حالى به حال ديگر درآوردن، گفته مى شود؛ و در آيه شريفه منظور اين است كه ما حقايق را در چهره هاى گوناگون و در قالب هاى رنگارنگ براى مردم بيان كرديم.

«ادحاض»: چيزى را به هلاكت و نابودى سوق دادن. اين واژه از ريشه «دحض» به مفهوم لغزش برگرفته شده است.

«عضد»: بازو.

تفسير

بدترين انتخاب!

در آيات پيش، از برترى طلبى نارواى سركشان و متكبرانى سخن رفت كه از نشست و برخاست با شايسته كرداران تهى دست اعلان بيزارى مى نمودند و به پيامبر پيشنهاد مى كردند كه آنان را از محفل و راه و رسم خويش براند تا اينان بر گرد شمع وجود آن حضرت گردآيند، اينك به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله فرمان مى رسد كه آنان را به ياد سرگذشت عبرت آموز سردسته و سركرده متكبّران، شيطان بيندازد و روشنگرى كند كه چه آفت ها و گرفتارى هايى كه از اين راه دامنگير آن موجود خودخواه گرديد تا بدين وسيله اين خودپرستان درس عبرت گيرند. در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْليسَ

هان اى پيامبر! هنگامى را به يادآور كه به فرشتگان گفتيم: در برابر آدم سجده كنيد؛ و همه آنان در فرمانبردارى از خدا، سجده كردند مگر ابليس كه سر باز زد.

لازم به يادآورى است كه داستان آفرينش آدم و سجده فرشتگان در برابر او و نافرمانى ابليس در چند سوره از قرآن آمده است كه در هر مورد درس هاى جديدى داده و هدف هاى تازه اى را پى مى گيرد.

كانَ مِنَ الْجِنِ

ابليس از جنيان بود.

پاره اى«ابليس» را از جنيان نمى دانستند، كه بدين وسيله از آيه شريفه نادرستى پندار آنان دريافت مى گردد، چرا كه آيه به صراحت اعلان مى كند كه ابليس از پريان است، و نيز روشن مى شود كه«جنيان» غير از فرشتگان و انسان ها هستند.

كسانى كه ابليس را از فرشتگان مى دانند، مى گويند: منظور اين است كه او از ديدگان پوشيده است.

پاره اى بر آنند كه به گروهى از فرشتگان كه نگهبان باغ ها و بوستان هاى پرطراوت و زيباى بهشت خدايند، «جن» گفته مى شود، چرا كه نام آنها را به«جنان» كه «خازن» آنها هستند افزوده اند. درست بسان «كوفى» و «بصرى» كه به كسانى گفته مى شود كه در اين دو شهر زندگى مى كنند.

اما كسانى كه«ابليس» را غير از فرشته و جنس فرشتگان مى دانند، به اين تعابير و استدلال ها بسنده نمى كنند و مى گويند: هرگاه نامى از«پريان» يا«جن» برده شود، غير از انسان و فرشته در نظر انسان ترسيم مى گردد و روشن مى شود كه آنان نسل و تبار ديگرى هستند.

فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه

پس او از انجام فرمان خدا سر باز زد و از قلمرو دستور او بيرون رفت.

در ادامه آيه شريفه، قرآن روى سخن را به شرك گرايان و بيدادگران نموده و مى فرمايد:

اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ اَوْلِياءَ مِنْ دُونى

آيا شما از فرمان ابليس و فرزندان او پيروى نموده و آنان را سرپرست و رهبر خويش برمى گيريد و از فرمانبردارى خدا سر باز مى زنيد؟

وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ

آيا نمى دانيد كه آنان دشمن آشكار شما هستند؟ آيا انسان خردمند و انديشور نبايد از دشمن برحذر باشد و از او دورى جويد؟

گفتنى است كه اين فراز گرچه به صورت پرسش است اما منظور سرزنش و نكوهش و هشدار و انكار است.

به باور «مجاهد» شيطان ها فرزندان ابليس هستند.

اما به باور «حسن»، «پريان» فرزندان ابليس مى باشند.

بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً.

راستى كه اين بيدادگران به جاى پرستش پروردگار خويش بد راه و بد كارى را برگزيده اند، چرا كه به جاى آن، فرمانبردارى ابليس را پيشه ساخته اند.

اين تفسير براى آيه، از «حسن» روايت شده، اما به باور «قتاده» منظور اين است كه، راستى چه بد است كه به جاى فرمانبردارى از خدا، فرمانبردارى شيطان را گردن نهاده اند.

چرا سررشته دارى شيطان؟

در دومين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه ابليس و فرزندانش نه در آفرينش جهان نقش و حضورى داشته اند و نه در پديد آمدن خودشان؛ پس پرستش آنان چرا؟

ما اَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لا خَلْقَ اَنْفُسِهِمْ

من براى آفرينش آسمان ها و زمين و آفرينش ابليس و نسل او، آنان را حاضر نساختم و از آنان يارى نخواستم، چرا كه قدرت من بى كرانه و جاودانه است و نيازى به يارى آنها و ديگران نيست؛ بر اين باور نبايد به جاى فرمانبردارى از آفريدگار توانا و تدبيرگر بزرگ جهان هستى از ابليس و فرزندان او پيروى كرد.

وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُداً.

و من هرگز شيطان ها را كه گمراه كننده ديگرانند به دستيارى بر نخواهم گزيد.

واژه«عضد» را بيشتر به مفهوم«كمك» و«دستيار» گرفته اند. اين واژه به دليل هماهنگى با فاصله هاى آيات، مفرد آمده است.

به باور پاره اى منظور آيه شريفه اين است كه: شما شرك گرايان و ظالمان به گونه اى از شيطان ها پيروى مى كنيد و آنان را به رهبرى خويش برگزيده ايد كه گويى آنان از دانش و بينش ويژه اى - كه ديگران از آن محروم هستند - برخوردار شده اند، در صورتى كه من آنان را از آفرينش آسمان ها و زمين و حتى از آفرينش خودشان نيز آگاه نساخته دانش خلقت پديده ها را به آنان ارزانى نداشته ام؛ پس چرا شما آنان را به رهبرى و سررشته دارى خويش برگزيده و از آنان پيروى مى كنيد؟!

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: من شرك گرايان عرب را، نه در آفرينش آسمان ها و زمين حاضر ساختم و نه در آفرينش خودشان؛ آنان در آن زمان نبودند و من آنها را پديد آوردم؛ بر اين اصل از كجا مى گويند كه: فرشتگان دختران خدا هستند؟ و از كجا اين پندار بى اساس را ساخته و پرداخته اند؟!

در سومين آيه مورد بحث به هشدار شرك گرايان و فرمانبرداران شيطان پرداخته و مى فرمايد:

وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكاءِىَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ

و هنگامى كه روز رستاخيز فرا رسد، خدا به اين شرك گرايان و ظالمان مى فرمايد: اينك آنهايى را كه در دنيا شريك و همتاى من مى پنداشتيد، بخوانيد تا شما را از عذاب و كيفر زشتكارى هايتان رهايى بخشند.

فَدَعَوْهُم فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ

و آنان خدايان دروغين خويشتن را مى خوانند و از آنان يارى مى طلبند، اما نه پاسخى مى شنوند و نه كمكى دريافت مى دارند.

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً.

به باور «مجاهد» و «قتاده» منظور اين است كه: ما ميان ايمان آوردگان و كفرگرايان در روز رستاخيز وادى عميقى قرار مى دهيم كه آنان را از يكديگر جدا سازد.

امّا به باور «ابن اعرابى» منظور اين است كه: ما ميان شرك گرايان و خدايان دروغين آنان اين فاصله را مى افكنيم؛ براى نمونه، «فرشتگان» و«مسيح» را كه آنان به ناروا مى پرستيدند، به بهشت پرطراوت و زيبا رهنمون مى گرديم و آنان را كه پرستشگر غير خدا بودند به آتش شعله ور دوزخ مى ريزيم.

«فرّاء» بر آن است كه: ما پيوندها و روابط آنان در دنيا را وسيله نابودى و كيفر آنان مى سازيم.

و از «قتاده» و «ابن عباس» نيز اين ديدگاه روايت شده است. با اين بيان واژه«بين» در آيه شريفه به مفهوم پيوندها و دوستى هاى آنان در راه كفر و بيداد است، و همين دوستى در راه ستم و پرستش هاى ذلت بار و گمراه ساختن ديگران، در سراى آخرت وسيله عذاب و نابوديشان مى گردد.

در مورد واژه«موبق» نيز دو نظر است:

1 - به باور «حسن» اين واژه به مفهوم دشمنى و عداوت آمده و منظور اين است كه: ما در ميان آنان دشمنى و عداوتى هلاك كننده قرار مى دهيم.

2 - اما از«انس» آورده اند كه«موبق» نام وادى عميقى است در دوزخ كه آكنده از چرك و خون مى باشد، و اين نوشابه بيدادگران و حق ستيزان است.

فرجام كار پيروان شيطان

در ادامه آيات در اين مورد، قرآن به ترسيم حال و روز بيدادگران و گناهكاران در سراى آخرت پرداخته و مى فرمايد:

وَ رَءَا الُْمجْرِمُونَ النّارَ

و آنان آتش شعله ور دوزخ را در برابر خويش مى نگرند كه با خشم وصف ناپذيرى به سوى آنان روى مى آورد.

به باور «ابن عباس» منظور شرك گرايانند، اما به باور پاره اى ديگر، آيه همه گناهكاران و بيدادگران را كه به گناهان كبيره دست مى يازند، شامل مى شود.

فَظَنُّوا اَنَّهُمْ مُواقِعُوها

و ديگر يقين مى كنند كه در آن در افتاده و گرفتار مى گردند.

وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً.

و يقين مى كنند كه ديگر نه جايى مى يابند تا به آن پناه برند و نه گريزگاهى كه خود را از آن عذاب هولناك رها سازند.

در پنجمين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه اين گرفتارى و نگونسارى آنان به خاطر بدانديشى و زشتكارى و گناهان خودشان مى باشد، وگرنه آفريدگار هستى حقايق را به زبان ها و قالب ها و چهره هاى گوناگونى بيان داشته و حق را از باطل مشخص ساخته است:

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فى هذَا الْقُرْانِ للنّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ

و بى گمان ما در اين قرآن پرشكوه از هرگونه مثل و نمونه اى براى مردم آورديم تا حق را از باطل باز شناسند.

واژه «تصريف» به اين معناست كه نمونه ها و مثال ها را به صورت هاى گوناگون بيان مى كنند تا مردم در مورد آنها بينديشند و درست را از نادرست باز شناسند.(138)

وَ كانَ الْاِنْسانُ اَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلاً.

و انسان بيش از هر چيز در ستيزه است و بسيار جدال و كشمكش مى نمايد.

همه انسان ها يا انسان هاى تربيت نيافته؟

در اين مورد كه منظور از«انسان» در آيه شريفه «آيا همه انسان ها هستند، يا انسان هاى تربيت نيافته، دو نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى چون«ابن عباس» منظور سردمداران شرك و بيداد - همچون«نضربن حارث» است كه عنصرى حق ستيز بود و به جاى پذيرش حق بسيار ستيزه جويى و كشمكش مى نمود تا هم خود از توحيدگرايى و پرواپيشگى سر باز زند و هم ديگران را گمراه سازد.

2 - امّا به باور «كلبى» منظور «ابى بن خلف» بود كه رستاخيز را انكار مى كرد.

3 - و«زجاج» مى گويد كه منظور همه كفرگرايان و حق ستيزانند كه قرآن در آيه ديگرى در مورد آنان مى فرمايد: و يجادل الّذين كفروا بالباطل...(139) و كسانى كه كفر ورزيده اند، به باطل و ناروا به ستيزه مى پردازند تا بدين وسيله حق را پايمال سازند...

چرا اين همه خيره سرى؟!

در ادامه آيات به انگيزه ايمان نياوردن و آمرزش نخواستن كفرگرايان - با اين همه نشانه و دليل و برهان - پرداخته و مى فرمايد:

وَ ما مَنَعَ النّاسَ اَنْ يُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمْ الْهُدى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ اِلاَّ اَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْاَوَّلينَ

با اين وصف كه نشانه و دليل هاى روشن و روشنگرى در دسترس مردم قرار گرفته و حق آشكار گشته است، چه مانعى بر سر راه آنان قرار دارد كه ايمان نمى آورند و براى گناهان خويشتن از بارگاه خدا آمرزش نمى خواهند؟

گويى مى خواهند همان گونه كه سنت و روش ما در مورد كفرگرايان و بيدادپيشگان پيشين جريان يافت و آنان را به كيفر كردارشان نابود ساختيم، براى اينان نيز عذاب فرو فرستيم؛ عذاب و كيفرى كه غافلگيرشان سازد و يكباره نابود شوند.

اَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً.

يا مى خواهند عذاب ما در برابرشان قرار گيرد و خود آن را بنگرند.

به بيان ديگر، آنان با خوددارى از ايمان و آمرزش خواهى، بسان كسى هستند كه عذاب خدا را مى جويد و مى طلبد، و يا از روى ترس ناگزير به ايمان و آمرزش خواهى مى گردد؛ چرا كه انديشه و عملكرد آنان نشانگر آن است كه تا عذاب دردناك ما را در برابر ديدگان خود ننگرند، حق را نمى پذيرند.

اين بيان درست به اين مى ماند كه كسى به عنصر سركشى بگويد: چرا بدون كيفر و عقاب، گفتار درست و برحق مرا نمى پذيرى؟

افزون بر اين، شرك گرايان گردنكشى را به جايى رسانده بودند كه با تمسخر و خيره سرى عذاب خدا را مى طلبيدند و مى گفتند:

بار خدايا! اگر اين كتاب و اين آيات همان حق و حقيقت است و از سوى تو آمده، پس از آسمان سنگ هايى نابودكننده بر ما بباران و يا عذابى دردناك بر سرمان فرو فرست؛ اللّهم ان كان هذا هو الحقّ من عندك فامطر علينا حجارة من السّماء...(140)

گفتنى است كه واژه«قبل» به مفهوم رويارو است و منظور اين است كه، عذاب خدا را روياروى خود بنگرند؛ اما ممكن است اين واژه جمع«قبيل» به مفهوم جماعت باشد، كه در آن صورت منظور اين است كه: يا مى خواهند عذاب خدا را در انواع مختلف و چهره هاى گوناگون بنگرند كه از هر سو بر آنان فرود آيد؟

واژه «قبل» به كسر «ق» نيز قرائت شده است كه در آن صورت به مفهوم فوق مى باشد و منظور اين است كه: يا مى خواهند عذاب خدا از فرازشان به سراغ آنان بيايد.

در آخرين آيه مورد بحث، روشنگرى مى كند كه خدا به وسيله اين قرآن و اين پيامبر براى مردم دليل روشن و آشكار را براى شناخت حق فرو فرستاده و ديگر راهى براى ترديد و دودلى باقى نگذارده است.

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ اِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ

و ما پيامبران را به سوى مردم نفرستاديم، جز براى اينكه مردم فرمانبردار و حق طلب را نويد بهشت و سعادت جاودانه دهند و مردم سركش و نافرمان را از دوزخ بترسانند.

وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَ

و كفرگرايان براى دفاع از كيش پوچ و بى اساس خود به بحث و كشمكش مى پردازند تا حق را بدين وسيله از ميان ببرند و از جايگاه خود خارج سازند.

«ابن عباس» مى گويد: منظور آيه شريفه آن كسانى است كه خيره سرانه زبان به تمسخر پيامبر و آيات خدا مى گشودند و راه هاى ورودى مكّه را ميان خود تقسيم نموده بودند تا در راه پيكار با اسلام، كسانى را كه وارد مكّه مى شدند با بدگويى و دروغسازى گمراه ساخته و به اسلام و پيامبر بدبين نمايند.

و منظور از ستيزه جويى و كشمكش در راه اثبات باطل، اين بود كه از پيامبر مصرّانه مى خواستند كه طبق هواى دل آنان معجزه بياورد و آيات را آن گونه كه آنان مى خواهند و مى پسندند فرود آورد و تلاوت نمايد، چرا كه در غير اين صورت با بهانه جويى و دجّالگرى قرآن پرشكوه او را باطل معرفى خواهند كرد.

گفتنى است كه عرب هنگامى كه بخواهد بگويد: دليل و برهان او را باطل ساختم، مى گويد: «ادحضت حجته».

وَ اتَّخَذُوا اياتى وَ ما اُنْذِرُوا هُزُواً.

و آيات من و رستاخيز و عذاب و كيفر را به باد تمسخر گرفتند.

/ 37