تفسیر نمونه جلد 9
لطفا منتظر باشید ...
پاسخى دادند؟آنها براى نفوذ در صالح و يا لا اقل خنثى كردن نفوذ سخنانش در توده مردم از يك عامل روانى استفاده كردند، و به تعبير عاميانه خواستند هندوانه زير بغلش بگذارند، و" گفتند: اى صالح تو پيش از اين مايه اميد ما بودى" در مشكلات به تو پناه مىبرديم و از تو مشورت مىكرديم، و به عقل و هوش و درايت تو ايمان داشتيم، و در خيرخواهى و دلسوزى تو هرگز ترديد به خود راه نمىداديم (قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).اما متاسفانه اميد ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آئين بتپرستى و خدايان ما كه راه و رسم نياكان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مىشود نشان دادى كه نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ايمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى." راستى تو مىخواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مىپرستيدند نهى كنى"؟(أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا)." حقيقت اين است ما نسبت به آئينى كه تو به آن دعوت مىكنى، يعنى آئين يكتاپرستى، در شك و ترديديم، نه تنها شك داريم، نسبت به آن بدبين نيز هستيم" (وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ).در اينجا مىبينيم قوم گمراه براى توجيه غلطكارى و افكار و اعمال نادرست خود به زير چتر نياكان و هاله قداستى كه معمولا آنها را پوشانيده است پناه مىبرند، همان منطق كهنهاى كه از قديم ميان همه اقوام منحرف براى توجيه خرافات وجود داشته و هم اكنون در عصر اتم و فضا نيز به قوت خود باقى است.اما اين پيامبر بزرگ الهى بدون آنكه از هدايت آنها مايوس گردد، و يا اينكه سخنان پر تزويرشان در روح بزرگ او كمترين اثرى بگذارد، با متانت