تفسیر نمونه جلد 9
لطفا منتظر باشید ...
در ميان آنها نبودند، زيرا" خداوند هرگز قوم و ملت و شهر و ديارى را به خاطر ظلم و ستمش نابود نمىكند اگر آنها در راه اصلاح گام بردارند" (وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ).چه اينكه در هر جامعهاى معمولا ظلم و فسادى وجود دارد، اما مهم اين است كه مردم احساس كنند كه ظلم و فسادى هست و در طريق اصلاح باشند و با چنين احساس و گام برداشتن در راه اصلاح، خداوند به آنان مهلت مىدهد و قانون آفرينش براى آنها حق حيات قائل است.اما همين كه اين احساس از ميان رفت و جامعه بىتفاوت شد و فساد و ظلم به سرعت همه جا را گرفت آن گاه است كه ديگر در سنت آفرينش حق حياتى براى آنها وجود ندارد اين واقعيت را با يك مثال روشن مىتوان بيان كرد:در بدن انسان، نيروى مدافع مجهزى است به نام" گلبولهاى سفيد خون" كه هر ميكرب خارجى از طريق هوا، آب و غذا و خراشهاى پوست به داخل بدن هجوم كند اين سربازان جانباز در برابر آنها ايستادگى كرده و نابودشان مىكنند و يا حد اقل جلو توسعه و رشد آنها را مىگيرند.بديهى است اگر يك روز اين نيروى بزرگ دفاعى كه از مليونها سرباز تشكيل مىشود دست به اعتصاب بزند و بدن بىدفاع بماند چنان ميدان تاخت و تاز ميكربهاى مضر، مىشود كه به سرعت انواع بيماريها به او هجوم مىآورند.كل جامعه انسانى نيز چنين حالى را دارد اگر نيروى مدافع كه همان" أُولُوا بَقِيَّةٍ" بوده باشد از آن برچيده شود ميكربهاى بيمارى زاى اجتماعى كه در زواياى هر جامعهاى وجود دارد به سرعت نمو و تكثير مثل كرده، جامعه را سر تا پا بيمار مىكنند.نقش" اولوا بقيه" در بقاى جوامع آن قدر حساس است كه بايد گفت:بدون آنها حق حيات از آنان سلب مىشود و اين همان چيزى است كه آيات