تفسیر نمونه جلد 9

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر نمونه - جلد 9

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تعبير به" بدا" كه به معنى پيدا شدن راى جديد است نشان مى‏دهد كه قبلا چنين تصميمى در مورد او نداشتند، و اين عقيده را احتمالا همسر عزيز براى اولين بار پيشنهاد كرد و به اين ترتيب يوسف بيگناه به گناه پاكى دامانش، به زندان رفت و اين نه اولين بار بود و نه آخرين بار كه انسان شايسته‏اى به جرم پاكى به زندان برود.

آرى در يك محيط آلوده، آزادى از آن آلودگان است كه همراه مسير آب حركت مى‏كنند، نه فقط آزادى كه همه چيز متعلق به آنها است، و افراد پاكدامن و با ارزشى همچون يوسف كه همجنس و همرنگ آن محيط نيستند و بر خلاف جريان آب حركت مى‏كنند بايد منزوى شوند، اما تا كى، آيا براى هميشه؟

نه، مسلما نه!.

از جمله كسانى كه با يوسف وارد زندان شدند، دو جوان بودند (وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ).

و از آنجا كه وقتى انسان نتواند از طريق عادى و معمولى دسترسى به اخبار پيدا كند احساسات ديگر او به كار مى‏افتد، تا مسير حوادث را جستجو و پيش بينى كند، و خواب و رؤيا هم براى او مطلبى مى‏شود.

از همين رو يك روز اين دو جوان كه گفته مى‏شود يكى از آن دو مامور آبدار خانه شاه و ديگرى سر پرست غذا و آشپزخانه بود، و به علت سعايت دشمنان و اتهام به تصميم بر مسموم نمودن شاه به زندان افتاده بودند، نزد يوسف آمدند و هر كدام خوابى را كه شب گذشته ديده بود و برايش عجيب و جالب مى‏نمود باز گو كرد.

" يكى از آن دو گفت: من در عالم خواب چنين ديدم كه انگور را براى شراب ساختن مى‏فشارم"! (قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً).

" و دومى گفت: من در خواب ديدم كه مقدارى نان روى سرم حمل مى‏كنم،

/ 440