تفسیر نمونه جلد 9
لطفا منتظر باشید ...
مىديدند مسخره مىكردند و مىخنديدند و مىگذشتند" (وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ)." ملاء" آن اشراف از خود راضى همه جا مستضعفان را به مسخره مىگيرند و آنها را موجوداتى پست و در خور تحقير مىپندارند، چرا كه زر و زور ندارند، نه تنها آنها را مسخره مىكنند، بلكه افكارشان هر قدر بلند باشد و مكتبشان هر اندازه ريشهدار باشد و اعمالشان هر چند كاملا حساب شده باشد به پندار آنها در خور تحقير است و به همين دليل پند و اندرز و هشدار و اعلام خطر در آنها اثر نمىكند، تنها تازيانههاى عذاب دردناك الهى بايد بر پشت آنها نواخته شود.مىگويند اين گروههاى اشراف قوم نوح هر دسته نوعى استهزاء كه مايه خنده و تفريح بود براى خود انتخاب مىكردند.يكى مىگفت: اى نوح مثل اينكه دعوى پيامبرى نگرفت آخر سر، نجار شدى! ...ديگرى مىگفت: كشتى مىسازى بسيار خوب، دريايش را هم بساز! هيچ آدم عاقل ديدهاى در وسط خشكى كشتى بسازد؟! ...بعضى ديگر شايد مىگفتند: اوه كشتى به اين بزرگى براى چه مىخواهى، لا اقل كوچكتر بساز، كه اگر بخواهى به سوى دريا بكشى براى تو ممكن باشد! مىگفتند و قاه قاه مىخنديدند و مىگذشتند و اين موضوع در خانهها و مركز كارشان به اصطلاح سوژه بحثها بود، و با يكديگر در باره نوح و كم فكرى پيروانش سخن مىگفتند!: پير مرد را تماشا كن آخر عمرى به چه روزى افتاده است؟ حالا مىفهميم كه اگر به سخنان او ايمان نياورديم حق با ما بود. اصلا عقل درستى ندارد!! و اما نوح با استقامت فوق العادهاى كه زائيده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مىداد، و بىاعتنا به گفتههاى بىاساس اين كوردلان از خود