اى ماه شب دريا اى چشمه ى زيبائى من زشتم و زندانى اما مه رخشنده افلاك چراغان كن كفاق همه چشمند سيماى تو روحانى در آينه ى درياست زركوب كواكب راخال رخ دريا كن با چنگ خدايان خيز آشفته و شورانگيز چنگ ابديت را بر ساز مسيحا زنچون خواجه تن تنها با سوز تو دمسازم چون خواجه تن تنها با سوز تو دمسازم
يك چشمه و صد دريا فرى و فريبائى در پرده نه زيبنده است با آنهمه زيبائى غوغاى شبابست و آشوب تماشائى ارزانى دريا باد اين آينه سيمائى بنگار چو ميناگر اين صفحه ى مينائى اى زهره ى شهر آشوب اى شهره به شيدائى گو در نوسان آيد ناقوس كليسائىاى پادشه خوبان داد از غم تنهايى اى پادشه خوبان داد از غم تنهايى