به مرغان چمن - غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محمدحسین شهریار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به مرغان چمن





  • خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم
    خدايا خاطرات سركش يك عمر شيدايى
    خيال رفتگان شب تا سحر در جانم آويزد
    پريشان يادگاريهاى بر بادند و مي پيچند
    خزان هم با سرود برگ ريزان عالمى دارد
    سه تار مطرب شوقم گسسته سيم جانسوزم
    نه جامى كو دمد در آتش افسرده جان من
    شكفته شمع دمسازم چنان خاموش شد كز وى
    گره شد در گلويم ناله جاى سيم هم خالى
    كجا يار و ديارى ماند از بى مهرى ايام
    سرود آبشار دلكش پس قلعه ام در گوش
    گروه كودكان سرگشته ى چرخ و فلك بازى
    به مغزم جعبه ى شهر فرنگ عمر بي حاصل
    چه دريايى چه طوفانى كه من در پيچ و تاب آن
    ازين شورم كه امشب زد به سر آشفته و سنگين
    به اشك من گل و گلزار شعر فارسى خندان
    كجا تا گويدم برچين و تا كى گويدم برخيز فلك گو با من اين نامردى و نامردمى بس كن
    فلك گو با من اين نامردى و نامردمى بس كن



  • خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
    گرفته در دماغى خسته چون خوابى پريشانم
    خدايا اين شب آويزان چه مي خواهند از جانم
    به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم
    چه جاى من كه از سردى و خاموشى ز مستانم
    شبان وادى عشقم شكسته ناى نالانم
    نه دودى كو برآيد از سر شوريده سامانم
    به اشك توبه خوش كردم كه مي بارد به دامانم
    كه من واخواندن اين پنجه ى پيچيده نتوانم
    كه تا آهى برد سوز و گداز من به يارانم
    شب پائيز تبريز است در باغ گلستانم
    من از بازى اين چرخ فلك سر در گريبانم
    به چرخ افتاده و گوئى در آفاقست جولانم
    به زورقهاى صاحب كشته ى سرگشته مي مانم
    چه مي گويم نمي فهمم چه مي خواهم نمي دانم
    من شوريده بخت از چشم گريان ابر نيسانم
    به خوان اشك چشم و خون دل عمريست مهمانم كه من سلطان عشق و شهريار شعر ايرانم
    كه من سلطان عشق و شهريار شعر ايرانم


/ 161