رندم و شهره به شوريدگى و شيدائى عاشقم خواهد و رسواى جهانى چكنم خط دلبند تو بادا كه در اطراف رخت نيست بزمى كه به بالاى تو آراسته نيست شمع ما خود به شبستان وفا سوخت كه داد لعل شاهد نشينديم بدين شيرينى كاش يك روز سر زلف تو در دست افتد پير ميخانه كه روى تو نمايد در جامشهريار از هوس قند لبت چون طوطى شهريار از هوس قند لبت چون طوطى
شيوه ام چشم چرانى و قدح پيمائى عاشقانند به هم عاشقى و رسوائى كار هر بوالهوسى نيست قلم فرسائى اى برازنده به بالاى تو بزم آرائى ياد پروانه پر سوخته بى پروائى زلف معشوقه نديديم بدين زيبائى تا ستانم من از او داد شب تنهائى از جبين تابدش انوار مبارك رائىشهره شد در همه آفاق به شكرخائى شهره شد در همه آفاق به شكرخائى