باز كن نغمه ى جانسوزى از آن ساز امشب ساز در دست تو سوز دل من مي گويد مرغ دل در قفس سينه ى من مي نالد زير هر پرده ى ساز تو هزاران راز است گرد شمع رخت اى شوخ، من سوخته جان گلبن نازى و در پاى تو با دست نياز كرد شوق چمن وصل تو اى مايه ى نازشهريار آمده با كوكبه ى گوهر اشك شهريار آمده با كوكبه ى گوهر اشك
تا كنى عقده ى اشك از دل من باز امشب من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب بلبل ساز ترا ديده هم آواز امشب بيم آنست كه از پرده فتد راز امشب پر چو پروانه كنم باز به پرواز امشب مي كنم دامن مقصود پر از ناز امشب بلبل طبع مرا قافيه پرداز امشببه گدائى تو اى شاهد طناز امشب به گدائى تو اى شاهد طناز امشب