با توجه به توضيحاتي كه در مكانيزم دلالت اسماي خاص بر مسمّا در بخش اول، فصل اول، قسمت 3 و 4 دادهايم روشن مي شود كه اشكال در مقدمه اول برهانهاي اثبات وجود خدا، در صورتي كه اسم جلاله عَلَم باشد به دو اشكال منحل مي شود: اشكال اول در به كارگيري اسم جلاله و دلالت آن بر مسمّاست، زيرا به كارگيري لفظ جلاله و دلالت آن بر مسمّا فرع بر تعقّل مسمّاست، در حالي كه تعقّل ذات خدا براي بشر ناممكن است. پاسخ به اين اشكال با توضيحاتي كه در بخش اول، فصل اول، قسمت 1 و 4 گذشت به دست مي آيد، زيرا لفظ جلاله را مانند ساير اسماي خاص در صورتي بر مسماي خاصي وضع مي كنند كه دست كم يك شخص يا مسمّا را مشاهده كرده باشد و يا به نحوي از انحا او را تعقل كرده باشد. هيچ يك از دو راه براي بشر امتناع منطقي ندارد، زيرا آنچه براي بشرِ محدود ناممكن است تعقّل كنه ذات پاك او است نه تعقل ذات به عنوان كامل مطلق يا واجب الوجود. در هر يك از اين دو صورت، لفظ جلاله بر مسمّا قرار داده مي شود و ديگران كه لفظ جلاله را مي شنوند و به كار مي برند بر همان مسمايي كه اولين بار به كار رفته است دلالت مي شوند، حتي لازم نيست اين اشخاص ذات خدا را به عنوان كامل مطلق يا واجب الوجود تعقل كنند.اشكال دوم، در واقع، از نهاد اشكال اول بر مي خيزد و آن اين كه اگر لفظ جلاله بر مسمايي وضع شده است كه هيچ معناي وصفي در معناي لفظ جلاله نيست، در اين صورت، بايد گفت كه خدا تعريف شدني نيست؛ يعني نمي توان محمول مقدمه اول برهان را چيزي قرار داد و ادعا كرد كه اين محمول تعريف موضوع است.بنابراين، در برهانهاي وجودي مقدمه اول تشكيل نمي شود، زيرا برهانهاي وجودي و غير وجودي مبتني بر تعريف خدا در مقدمه اولاند.در پاسخ به اين اشكال ابتناي برهانها بر تعريف خدا را مورد ملاحظه قرار مي دهيم. آيا براي اثبات