ضروري و تحليلي - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضروري و تحليلي

عده‏اي از فيلسوفان غربي ضروري را به معناي تحليلي به كار مي ‏برند. پوزيتيويست‏ها براين باوراند كه تمام قضاياي تحليلي ضروري ‏اند و تمام قضاياي تأليفي امكاني ‏اند. تا آن‏جا كه به اصطلاح برمي ‏گردد بايد گفت هر كسي مي ‏تواند اصطلاحي جعل كند، چرا كه «لا مشاحة في الاصطلاح»، اما بايد توجه داشت كه نبايد اصطلاح رايج را به گونه‏اي تفسير كنيم كه آن را ميان تهي سازد. اين درست است كه هر قضيه تحليلي ضروري است؛ يعني محمول از موضوع قابل انفكاك نيست، اما نبايد ضروري را به معناي تحليلي گرفت، زيرا هر كدام معناي متفاوتي دارند، هر چند ممكن است در مواردي هم تصادق داشته باشند. قضيه تحليلي ، قضيه‏اي است كه مفهوم محمول عين مفهوم موضوع و يا از اجزاي مفهومي موضوع باشد، ولي قضيه ضروري آن است كه محمول از موضوع جداشدني نباشد، خواه مفهوم محمول عين يا از اجزاي مفهومي موضوع باشد و يا آن كه از لحاظ مفهوم از هم بيگانه باشند. بنابراين، قضيه «مثلث داراي سه ضلع است» هم تحليلي است و هم ضروري ، ولي قضيه «مثلث داراي سه زاويه است» تنها ضروري است، نه تحليلي . البته با اين فرض كه تعريف مثلث را سه ضلع بسته بدانيم، كه در اين صورت گرچه سه زاويه دار بودن داخل در حوزه مفهومي مثلث نيست، ولي تحقق خارجي و تمثل ذهني مثلث از سه زاويه داشتن جداشدني نيست .

2 - موادّ ثلاث در فلسفه

در منطق مواد ثلاث عبارت است از كيفيّت نسبت محمول با موضوع، - همان طور كه توضيح آن قبلاً گذشت - اما در فلسفه، مواد ثلاث عبارت است از كيفيت نسبت وجود با هر موضوع؛ به عبارت ديگر، هر چيزي در واقع و نفس‏الامر يا وجود براي آن ضروري و واجب است يا ممتنع است و يا نه ضروري است و نه ممتنع، بلكه ممكن است. هم‏چنين قضيه‏اي را كه داراي يكي از جهات باشد، موجهه نامند. بنابراين، موادّ و جهات در فلسفه، اخص از مواد و جهات در منطق‏اند، زيرا در فلسفه، تنها با هليات بسيطه سر و كار دارند ولي در منطق، هم هليّات بسيطه و هم مركبه را بررسي مي ‏كنند.

واجب بالذات

وجود واجب خود به دو قسم واجب بالذات و واجب بالغير تقسيم مي ‏شود وجوب بالذات در جايي به كار مي ‏رود كه وجود براي ذات موضوع بدون هيچ قيد و شرطي ضروري باشد و موضوع قضيه مقيّد به هيچ حيثيتي نباشد، نه تعليلي و نه تقييدي . بنابراين، وجوب ذاتي در فلسفه اخص از ضرورت مطلقه يا ازليّه است، زيرا در ضرورت مطلقه محمول اعم از وجود و غير وجود است، ولي وجوب ذاتي در فلسفه منحصر در محمول وجود و موضوع آن خصوص ذات خداوند است، چرا كه تنها خداوند است كه بدون هيچ حيثيّت تعليلي و تقييدي بالضروره موجود است.

البته در اينجا ادعا نمي ‏كنيم كه قضيه «خداوند موجود است بالضرورة» يا «خداوند واجب الوجود است» از قضاياي بديهي ِ بي ‏نياز از اثبات است، بلكه با فرض وجود خداوند، وجود را براي او بدون هيچ قيد و شرطي ضروري مي ‏دانيم.

واجب بالغير

اگر وجود براي موضوع به وسيله غير، ضروري شود، آن را واجب بالغير گويند؛ مثلاً وجود براي ماهيت انسان به خودي خود نه ضروري است و نه ممتنع، بلكه ممكن الوجود است و تا علتي ممكن‏الوجود را واجب نكند، موجود نمي ‏شود، پس با اعطاي وجود از طرف علت است كه ممكن‏الوجود واجب‏الوجود بالغير مي ‏شود؛ يعني ، وجود براي موجودات امكاني با حيثيّت تعليلي ضروري مي ‏شود.

ماهيت مقيد به وجود نيز مادامي كه علت آن را وجود ندهد و واجب نكند. موجود نمي ‏شود، پس ضروري بودن ماهيت نيازمند حيثيّت تعليلي و تقييدي است؛ يعني ماهيت موجوده با بودن علتِ معطي الوجود، ضروري الوجود مي ‏گردد. بنابراين، اگر ماهيت ممكن، موضوع هليه بسيطه باشد، براي ضرورت وجود نيازمند حيثيت تعليلي و تقييدي است، اما اگر موضوع وجودِ انسان باشد، در اين صورت، وجود ممكن به شرط آن كه علت آن را وجود دهد، ضروري الوجود است، پس وجود ممكن مقيّد به حيثيت تعليلي است.

در هر حال، در وجوب بالغير موضوع قضيه مقيّد به حيثيّت تعليلي است و معناي آن اين است كه ماهيت موجوده و وجود ممكن، مادامي كه موجودند، ضروري الوجوداند. پس در واجب بالغير ضرورت و وجوب مقيد به دوام وجود موضوع است و بنابراين، بر ضرورت ذاتي در منطق قابل تطبيق است.

واجب‏الوجود در فلسفه

با توجه به توضيحات مطرح شده در «واجب بالذات» و «واجب بالغير» معلوم شد كه وجود ضروري هم با واجب بالذات و هم با واجب بالغير سازگار است. بنابراين، هرگاه موجودي كه در خارج وجود دارد، به صورت هليّه بسيطه موجهه مطرح شود، مي ‏توان چنين گزارش كرد: «X موجود است بالضرورة يا بالوجوب» و به لحاظ ادبي مي ‏توانيم «بالضرورة» و يا «بالوجود» را كه در قضيه قيد نسبت واقع شده است، محمول قضيه قرار دهيم، مشروط بر آن كه از آن مشتقي بسازيم و بر مبدأ محمول اضافه كنيم و بگوييم «X ضروري الوجود است» يا «X واجب الوجود است». در اين دو مورد، محمول «ضروري الوجود» يا «واجب الوجود» خواهد بود و با توجه به مفهوم «واجب بالذات» و مفهوم «واجب بالغير» ضروري ‏الوجود و واجب‏الوجود هم مي ‏تواند مصداق واجب

/ 219