گفتيم شرور طبيعي ، مانند توفان، زلزله، آتشفشان، سيل و غيره به خودي خود شرّ نيستند، بلكه آنچه شرّ است رنج، تعب، غم و اندوهي است كه از اين شرور طبيعي نشأت مي گيرند. در اينجا ممكن است فيلسوف ملحد قواي خود را تجهيز كند و استدلال را از شرور اخلاقي به شرور احساسي - عاطفي سوق دهد، شروري كه معلول اختيار انسانها نيستند و به اصطلاح شرّ اخلاقي شمرده نمي شوند. او ممكن است بگويد: اگر خداي قادر مطلق، خيرخواه محض و عالم مطلق وجود دارد بايد از اين نوع شرور جلوگيري كند، شروري كه در آن انسانها دخالت ندارند.به نظر مي رسد توجه به نكاتي در اينجا ضروري است:اولاً، برخي از شرور احساسي - عاطفي معلول اراده آزاد انسانها است نه معلول شرور طبيعي . انساني كه ديگري را مي كشد، شرّ اخلاقي در او علت شرّ احساسي - عاطفي است. ثانياً، ممكن است بعضي از شرور احساسي - عاطفي يا بعضي شرور طبيعي كه منشأ شرور احساسي - عاطفي اند، معلول شرور اخلاقي باشند. از اينرو، به هيچ وجه نمي توان امكان عقلي اين احتمال را نفي كرد، چون انسانها گناهكاراند خدا زلزله و توفان و مانند آنها را سزاي اعمالشان قرار داده است. ثالثاً، ممكن است بعضي از شرور لازمه موجودات طبيعي و جسماني باشد، زيرا اجسام به طور طبيعي بر همديگر اثر گذاشته و يا از همديگر اثر مي پذيرند و اين تأثير و تأثّرها چه بسا مستلزم شرور احساسي - عاطفي شود. بنابراين، با توجه به نكات فوق ممكن است شروري كه باعث رنجش انسانها مي شود معلول سوء اختيار انسانها يا معلول شرور اخلاقي آنها و يا معلول تأثير و تأثر طبيعي موجودات طبيعي و جسماني باشد. در هر سه حال، وجود شرور احساسي - عاطفي با وجود خداي عالم مطلق، قادر مطلق و خيرخواه محض ناسازگار نيست، زيرا با اين احتمالات شرور احساسي - عاطفي از امور ضروري عالم مي شوند.
فصل هفتم: مهرورزي خدا و ابطالپذيري
اين بحث در واقع، بررسي مسئله شر با نگاهي متفاوت است، لذا آن را به صورت فصل مستقلي در اينجا آوردهايم.جُستار پرآوازهاي هست از استاد اي . فلو، با عنوانِ [Theology and Falsification= الاهيات و ابطال] كه در آن وي از حكايتي سود مي جويد. دو مرد درباره باغي پر از گل و گياه جرّ و بحث مي كنند، يكي از آن دو مي گويد: باغباني مي آيد و از اين باغ مراقبت مي كند؛ ديگري انكار مي كند. هرگز باغبان را نمي بينند و صدايي از او نمي شنوند. با كمك گرفتن از سگان شكاري هم نمي توانند ردّ او را بيابند و وقتي هم كه گرداگرد باغ حصاري از سيم خاردارِ متصل به برق درست مي كنند نمي توانند او را به دام اندازند. با اين همه، آنكه معتقد به وجود باغبان است، همچنان اصرار مي ورزد بر اينكه «باغباني هست، نامرئي ، ناملموس كه برق او را نمي گيرد، باغباني كه ردّ پا ندارد و سر و صدايي ايجاد نمي كند؛ باغباني كه مخفيانه مي آيد تا از باغي كه به آن علاقه دارد مراقبت كند». منكر پاسخ مي دهد: چنين باغباني با يك باغبان تخيّلي يا با يك باغبان معدوم چه فرقي دارد؟ مشابهت [عقيده به چنين باغباني ]