3 - قاعده فرعيه و هليات بسيطه
يكي از قواعدي كه فيلسوفان اسلامي در متافيزيك از آن بحث مي كنند قاعده فرعيه است كه مفاد آن اين است كه در قضاياي موجبه در رتبه سابق بايد موضوع موجود باشد تا بتوانيم محمولي را بر آن حمل كنيم لذا گفتهاند:ثبوت شي ء لشي ء فرع ثبوت المثبت له.اين قاعده دو چهره دارد: يك چهره آن در مرحله ذهن و حكم است كه قائل قضيه وقتي حكم مي كند كه «الف ب است» اول بايد در ذهن «الف» را تصور كرده باشد تا «ب» را براي آن اثبات كند و چهره ديگر آن در محكي قضيه است كه محكي قضيه؛ يعني موضوع، هم بايد بر اساس قاعده فرعيه اولاً، موجود باشد تا در نفس الامر محمول براي او ثابت باشد؛ مثلاً وقتي مي گوييم: «انسان هوشيار است»، همان طور كه در مرحله حكم بايد انسان تصور شود تا هوشياري بر آن حمل شود، همچنين بايد به نحوي در خارج نيز موجود باشد، تا بتوان هوشياري را بر او حمل كرد.فيلسوفان اسلامي (1) در مورد هليّات بسيطه با اين مشكل مواجه شدهاند كه اگر قاعده فرعيه صادق باشد، لازم مي آيد كه، موضوع در رتبه سابقِ بر وجود محمول داراي وجود باشد و اگر چنين باشد، خود آن وجود هم براي موضوع مشمول قاعده فرعيه خواهد بود و اين لازمهاش تسلسل در وجود است.برخي فيلسوفان گفتهاند كه اين قاعده در هليات بسيطه استثنا مي شود و جريان نمي يابد، ولي روشن است كه احكام عقلي استثناپذير نيست. برخي ديگر قاعده فرعيه را تبديل به قاعده ديگر كردهاند، اما اين به معناي پذيرش اشكال است. برخي در اين مورد جواب سومي دادهاند كه در همين فصل بدان اشاره خواهيم كرد.پاسخ حكمت متعاليه به اشكال اين است كه مجراي قاعده فرعيه در هليّات مركبه است و در هليات بسيطه جريان ندارد، زيرا مفاد قاعده فرعيه «ثبوت شي ء براي شي ء ديگر است»، در حالي كه مفاد هليات بسيطه «ثبوت شي ء» است. به نظر مي رسد كه كانت اين مضمون را در هليات بسيطه به صورت مبهم دريافته بود، ولي نتوانست تمام مشكلات آن را برطرف كند، لذا نتيجه گرفت كه وجود محمول واقعي نيست. (استدلال كانت همراه با نقد خواهد آمد.)1. ر.ك: بداية الحكمة، ص 17 - 18 و 102 و 103؛ نهاية الحكمة، ص 144.