تأمّلي در عنوان اين كتاب، يعني «نقد برهانناپذيري وجود خدا» آشكار مي سازد كه نگارنده نقش قاطعي براي عقل در عرصه علم قائل است و ريشه انكار وجود خدا را در اين مي داند كه برخي موقعيت واقعي اين موهبت الهي را به درستي نشناختهاند، تا آنجا كه در اعتبار آن دچار ترديد شدهاند.به نظر ما اين تصوّر نادرست سبب بروز و پيدايش ناتواني و ضعف در قلمرو فلسفه دين شده و تنها راه علاج در اين است كه اعتبار و حجيّت عقل را به آن برگردانيم و به اين نكته نيز توجه كنيم كه اعتبار عقل به خودش است. براي اثبات حجيت عقل به هيچ مدرك و دليل ديگري نمي توان توسل جست، چرا كه توسّل جستن به هر دليل و مدركي خود مبتني بر اعتبار عقل است، لذا پيشفرض ما در اين كتاب ردّ شكاكيت مطلق است، و تنها كساني مي توانند با ما همراهي كنند كه اين موضع را پذيرفته باشند.در عين حال، همچنانكه در پيشگفتار اشاره شد و با وجود آنكه شكاكيت مطلق موضعي غيرقابل قبول و دفاع است، در اين مقدّمه با بياني منطقي نشان مي دهيم كه شكاكيت مطلق ناسازگاري دروني داشته و خودشكن است و شكاك مطلق نيز سخني براي طرح و عرضه ندارد، نه تنها براي ديگران، بلكه حتّي براي توجيه تشكيكهاي خود هم سخني ندارد.مطلب ديگري كه در اين مقدمه خواهد آمد ايضاح اين نكته است كه كار عقل تنها تبيين پديدههاي مشهود نيست، بلكه به كار توصيف اشياي خارجي هم مي آيد و بدين ترتيب، انسان از ظلمتگاه جهل و سفسطه به عرصه نور و حكمت راه مي يابد.