ضرورت مطلقه - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خارج منطبق كنيم، اگر چه قضيه را صادق مي يابيم، ولي دو عنوان مرتبط به هم كه داراي كيفيتي باشد نمي يابيم، بلكه آنچه مي يابيم واقعيتي به نام زيد است.
البته از اين گفته حق نمي توان استفاده كرد كه نسبت به هيچ وجه در خارج موجود نيست، بلكه معناي آن اين است كه وجود منحاز و جداگانه ندارد، كما اين كه در ذهن همچنين است. اگر نسبت بين موضوع و محمول را امر مستقلي در كنار موضوع و محمول بدانيم، ديگر نسبتي ميان آن دو نيست، بلكه آنها، سه امر جداگانه در كنار هم خواهند شد كه هيچ ارتباطي به هم ندارند. وقتي موضوع به محمول مرتبط مي شود كه نسبت، شي ء سومي نباشد، بلكه وجودِ نسبت عين ارتباط موضوع به محمول باشد. اما وقتي به قضيه نگاه مي كنيم آن را به موضوع و محمول و نسبت تحليل مي كنيم. بنابراين، همان طور كه نسبت در خارج وجود مستقلي ندارد، در ذهن همچنين است. اگر در مثال گذشته بگوييم كه آيا ممكن است زيدي كه در خارج موجود است با اين كه زيد است، زيد نباشد؛ به عبارت ديگر، آيا مي توان زيد بودن زيد را از آن گرفت، پرواضح است كه چنين فرضي امكانپذير نيست، پس ضرورتاً در خارج زيد زيد است و قضيه با خارج مطابق است و خارج يك واحد شخصي است. اما وقتي آن واحد شخصي در ذهن تحليل شد، متعدد مي گردد و ذهن بعد از تحليلْ اجزاي محلله را بر آن شي ء منطبق مي يابد؛ به اين معنا منشأ انتزاع اين تحليلها خارجاند بنابراين، يك امر خارجي به دو امر در مرحله ذهن تحليل مي شود، چنان كه مي گوييم آن دو در خارج مصداق دارند؛ البته نه به اين معنا كه هر يك مصداق جداگانهاي داشته باشد. با توجه به اين معنا نسبت در قضيه مطابَق دارد كه گاهي نسبت قضيه با آن مطابِق است و گاهي مطابق نيست. پس معناي مصداق ضروري داشتنِ يك قضيه، در صورتي كه قضيه صادق باشد، اين نيست كه ضرورتْ مصداق جداگانهاي داشته باشد، بلكه در بعضي موارد، مانند حمل شي ء بر نفس، نه تنها نسبت و ضرورت وجود مستقلي ندارد، بلكه محمول هم وجود مستقلي ندارد و اساساً در خارج يك چيز بيشتر نيست، ولي ذهن اضطراراً آن يك چيز را تحليل مي كند و در ظرف تحليل يكي را به ديگري نسبت مي دهد. لذا بايد توجه داشت، اين كه مي گوييم: «مصداق دارند» و يا حتي «وجود دارند» به اين معنا نيست كه مصداق و وجود عيني دارند، بلكه گاهي به اين معنا است كه عين عدم هستند؛ مثلاً در قضيه «عدم عدم است بالضرورة» مدعي مي شويم كه نسبت در نفس الامر مصداق دارد و كيفيت آن ضرورت است، اما مصداق داشتن و حتي وجود داشتن ضرورت در قضيه فوقالذكر عين عدم بودن است؛ يعني در عدمستان، هر عدمي كه عين نيستي و بي هويتي است ضرورتاً خود مصداق خودش است. پس وجود داشتنِ نسبت قضيه و كيفيت آن در نفسالامر به اين معنا است كه نفسالامر و واقع هر قضيهاي به گونهاي است كه اين مفاهيم از آن انتزاع مي شود.
ضرورت مطلقه
ضرورت مطلقه يا ضرورت ازليّه در قضايايي به كار مي رود كه محمول بدون هيچ گونه قيد و شرطي براي موضوع ضروري باشد. اين ضرورت مختصّ قضايايي است كه موضوع آن خداوندي است كه اوصاف ذاتي او به نحو ضرورت ازلي بر آن ذات پاك حمل شود. اين ضرورت، حتي مقيد به دوام موضوع خود هم نيست و اين عدم تقيّد به معناي ضروري بودن محمول براي موضوع با نبود موضوع نيست، بلكه به اين معنا است كه موضوع در نفسالامر به هيچ وجه عدمپذير نيست. بنابراين، از اين جهت كه ضرورت محمول براي موضوع مقيد به هيچ شرط و قيدي نيست، بلكه مطلق و رها است، آن را ضرورت مطلقه ناميدند و از آن جهت كه در هيچ ظرفي از ظروف، وجود موضوع نفي شدني نيست، آن را ضرورت ازلي ناميدند.
ضرورت ذاتي
ضرورت ذاتي در قضايايي كاربرد دارد كه محمول براي موضوع مادامي كه موجود است، ضروري باشد و با وجود موضوع از آن جدا شدني نباشد. در منطق آن را با قيد